[go: up one dir, main page]

پرش به محتوا

set

از ویکی‌واژه

انگلیسی

[ویرایش]

فعل

[ویرایش]
  1. قرار دادن. گذاشتن
    آن کیف را کف زمین بگذار.🗨️ Just set that bag down on the floor.
    او ساعتش را درآورد و روی قفسه گذاشت.🗨️ He took off his watch and set it on the dresser.
    او فنجان قهوه‌اش را روی میز گذاشت.🗨️ She set her cup of coffee on the table.
    مارک ماهیتابه را پر کرد و روی گاز گذاشت.🗨️ Mark filled the pan and set it on the stove.
    کارگران با احتیاط جعبه را کف زمین گذاشتند.🗨️ The workmen set the box down carefully on the floor.
    آنها هرچه جلویشان گذاشته بودند خوردند.🗨️ They ate everything that was set in front of them.
  2. وضع کردن؛ مقرر کردن:
    آژانس استانداردهایی برای بهداشت آب تعیین کرد🗨️ The agency has set standards for water cleanliness
    والدین باید خود را الگوی کودکان قرار دهند🗨️ Parents should set an example for their children
    He set a new world record with that jump (او با آن پرش یک رکورد جهانی بر جای گذاشت)
  3. تعیین کردن
    The judge plans to set a date for the trial (دادگاه یک روز را برای محاکمه تعیین کرد)
    Officials have not yet set a price (مقامات هنوز یک قیمت تعیین نکرده‌اند)
    The price of oil has been set at $46 a barrel (قیمت هر بشکه نفت 46 دلار مقرر شده)
    The city has set strict guidelines for new buildings (شهرداری برای ساختمان‌های جدید بخشنامه‌های سختگیرانه‌ای وضع کرد)
    The company has just set new targets for the next three years (شرکت، اهداف جدیدی برای سه سال آینده معین کرده)
    Set a time limit for your studying each night (برای مطالعات شبانه‌ات محدودیت زمانی بگذار)
  4. تنظیم کردن. آماده کردن
    I set my alarm for 6:30 (من زنگ ساعتم را روی شش و نیم گذاشتم)
    Do you know how to set the DVD player (آیا دستگاه پخش DVD را تنظیم کرده‌ای؟)
    Usually, the heating is set on low (درجه حرارت بخاری روی کم تنظیم شده)
    She set the camera on automatic (او دوربین را روی اتوماتیک گذاشت)
  5. راه انداختن. برپا کردن
    Angry mobs set the building on fire (معترضان خشمگین ساختمان را به آتش کشیدند)
    Volunteers set to work clearing trash from the field (داوطلبان به جمع‌آوری زباله در محوطه مشغول شدند)
    Her last remark has set me thinking (نکته اخیر او مرا به فکر انداخته است)
    The new leader has set the party on the road to success (رهبر جدید، حزب را در مسیر موفقیت انداخت)
  6. رخ دادن یک داستان
    Clavell’s epic novel is set in 17th-century Japan (رمان حماسی کلاول در قرن هفدهم در ژاپن روی می‌دهد)
    The play is set in Madrid in the year 1840 (این نمایشنامه در مادرید سال 1840 رخ می‌دهد)
  7. غروب کردن خورشید. محو شدن ماه
    We went outside to watch the sun set (بیرون رفتیم تا غروب خورشید را تماشا کنیم)
    the red glow of the setting sun (نور قرمز خورشید در حال غروب)
  8. نظر داشتن به یک چیز. چشم دوختن
    Heath had set her sights on the U.S. Senate seat (او به یک کرسی در مجلس سنای آمریکا چشم دوخته است)
    She had her heart set on a big wedding (او دلش یک عروسی بزرگ می‌خواهد)
    Ellen has completely set her heart on that house (الن آن خانه را مد نظر قرار داده)
    He set his sights on crossing the Pacific by balloon (او می‌خواهد با بالن اقیانوس آرام را طی کند)
    you can solve this problem if you set your mind to it (اگر روی این مسئله تمرکز کنی می‌توانی حلش کنی)
  9. آماده کردن میز غذا
    she set the table and began breakfast (او میز را آماده کرد و صبحانه خورد)
  10. خشک شدن
    The concrete will set within two hours (سیمان دز عرض دو ساعت سفت می‌شود)
    How long does it take for the glue to set (چقدر طول می‌کشد تا چسب خشک شود؟)

اسم

[ویرایش]
  1. (برنامه‌نویسی) جمعیک[؟]