Maede's Reviews > Columbine
Columbine
by
ساعت ناهاره و غذاخوری دبیرستان کالمباین پر از دانش آموزهاییه که به سرعت غذا میخورند تا به کلاس هاشون برسند. بعضیها هم البته در کتابخانهی طبقهی بالا مشغول درس خواندن هستند. اریک و دیلان با کتهای بلند و لباسهای سیاهشون از در غذاخوری وارد میشن و بدون جلب توجه ساکهای بزرگی رو کنار صندلیها میگذارند و میرن. ساکهایی که پر از بمبهای بزرگه. به یکی از درهای وروری که می رسند، شاتگان هاشون رو درمیارن و اریک به دختر و پسری که بیخبر از همهجا در محوطهی بیرون نشستن شلیک میکنه. جنازهی این دو قراره ساعتها اونجا بمونه و در ذهن صدها نوجوانی که دیوانهوار مدرسه رو ترک میکنند تا ابد حک شه. این لحظهی شروع حمله به دبیرستان کالمباینه. تراژدیای که آمریکا رو تغییر میده

به محض خوندن نوشتهی بالا چیزی که به ذهن اکثر افراد میرسه یک سواله: چرا؟ و جواب دادن به این سؤال مهم در مورد انگیزهی اریک و دیلان سالها طول کشید. آیا آدمهای گوشهگیری بودن که میخواستن انتقام بگیرن؟ آیا مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند و میخواستن خشمشون رو تخلیه کنند؟ نکنه میخواستن مسیحی ها یا سیاهپوستها رو بکشن؟ همه فکر میکردن جواب سوال حتماً یکی از این هاست. البته اریک و دیلان میخواستن مطمئن بشن که دنیا میدونه چرا اینکار رو کردند. پس از خودشون نوشتهها و ویدئوهای زیادی باقی گذاشتن که همه چیز رو توضیح بدن. حقیقت چیزی بود که هیچکس فکرش رو نمیکرد
اریک هفده ساله یک سایکوپد تمام عیار بود و توضیح این قضیه برای مردم داغدار و ضربه دیده سخت بود. اینکه بگی ببین " این اینجوری به دنیا اومده بود. بدون حس و درک درد آدمها. عقده ی برتری داشت. عقدهی خدا بودن. میخواست قیامت به پا کنه و برای همین میخواست ۵۰۰ نفر رو با بمب منفجر کنه و به مغزشون شلیک کنه. برای همین اسلحه برداشت و بچهی تو رو کشت" پس نگفتند. از همه بدتر اینکه پلیس میدونست که شاید میتونسته جلوی این اتفاق رو بگیره. چون اریک همه چیز رو روی وبسایتش و به آدمهای دیگه جار زده بود
دیلان فرق میکرد. افسرده و خشمگین بود. از خدا، دنیا، ظاهرش و زندگیش و هر روز رو با درد زندگی میکرد. همهی این ها نقشهی اریک بود و دیلانِ بی هدف که ذهنش پر از فکرهای خودکشی بود باهاش همراه شد. گاهی حتی سعی کرد به بقیه هشدار بده. شاید میخواست کسی نجاتش بده، اما هیچکس درست نفهمید
دیو کالن نویسندهی کتاب یک ژورنالیست فوقالعادهست و این کتاب ثمرهی ده سال تحقیق در مورد یکی از مهمترین تیراندازیها در مدارس آمریکاست. کالمباین با ١٣ قربانی و حدود ٢٠ مجروح مرگبارترین این جور حملات نیست، ولی از جهاتی بسیار مهمه. اریک و دیلان ضدقهرمانهای بسیاری از افرادی که بعد از خودشون دست به این کار زدند شدند، در صورتی که انگیزههاشون درست فهمیده نشده بود. کالمباین حتی روش کار پلیس رو برای تمام اتفاقات پس از خودش عوض کرد
در کتاب سعی شده تمام ابعاد این تراژدی وسیع پوشش داده بشه. اریک و دیلان، والدینشون، تحلیل شخصیت هاشون، قربانیها و تقلاهاشون در اون لحظه و برای ادامهی زندگی، بازماندهها و بررسی لحظه به لحظه این حمله و روزهای بعدش. بهم ثابت شد که اثر چنین اتفاقهایی بسیار عمیقتر از چیزیه که در یک نگاه سطحی میشه دید. سو کلبولد مادر دیلان در یک تد تاک میگفت :"به هر اتاقی که وارد میشم نمی دونم اونجا کسی هست که پسرم یکی از عزیزانش رو کشته یا نه"
تمام مدت خواندن کتاب فکر می کردم که ذهن انسانها خیلی پیچیدهتر از چیزیه که حتی میشه تصور کرد، ولی شاید با مطالعهی کیسهایی مثل این ،اریکها و دیلانها رو زودتر از اینکه دست به خشونت بزنند پیدا کنیم. چون نشانهها هستند و فقط دیدنشون واقعا سخته. نزدیک سالگرد بیست و یک سالگی کالمباین این کتاب رو شروع کردم و با وجود اینکه پر از درد بود، با امید تموم شد. با پیام بازمانده هایی که هر روز سعی می کنند به زندگی ادامه بدن و اجازه ندادن این دو نوجوان مشکل دار داستان زندگیشون رو برای همیشه بنویسند.
کتاب رو میتونید از اینجا دانلود کنید
Maede's Books
۱۳۹۹/۲/۶
by
Maede's review
bookshelves: nonfiction, crime, 1399, read-in-english, c-america, history
Apr 25, 2020
bookshelves: nonfiction, crime, 1399, read-in-english, c-america, history
ساعت ناهاره و غذاخوری دبیرستان کالمباین پر از دانش آموزهاییه که به سرعت غذا میخورند تا به کلاس هاشون برسند. بعضیها هم البته در کتابخانهی طبقهی بالا مشغول درس خواندن هستند. اریک و دیلان با کتهای بلند و لباسهای سیاهشون از در غذاخوری وارد میشن و بدون جلب توجه ساکهای بزرگی رو کنار صندلیها میگذارند و میرن. ساکهایی که پر از بمبهای بزرگه. به یکی از درهای وروری که می رسند، شاتگان هاشون رو درمیارن و اریک به دختر و پسری که بیخبر از همهجا در محوطهی بیرون نشستن شلیک میکنه. جنازهی این دو قراره ساعتها اونجا بمونه و در ذهن صدها نوجوانی که دیوانهوار مدرسه رو ترک میکنند تا ابد حک شه. این لحظهی شروع حمله به دبیرستان کالمباینه. تراژدیای که آمریکا رو تغییر میده

به محض خوندن نوشتهی بالا چیزی که به ذهن اکثر افراد میرسه یک سواله: چرا؟ و جواب دادن به این سؤال مهم در مورد انگیزهی اریک و دیلان سالها طول کشید. آیا آدمهای گوشهگیری بودن که میخواستن انتقام بگیرن؟ آیا مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند و میخواستن خشمشون رو تخلیه کنند؟ نکنه میخواستن مسیحی ها یا سیاهپوستها رو بکشن؟ همه فکر میکردن جواب سوال حتماً یکی از این هاست. البته اریک و دیلان میخواستن مطمئن بشن که دنیا میدونه چرا اینکار رو کردند. پس از خودشون نوشتهها و ویدئوهای زیادی باقی گذاشتن که همه چیز رو توضیح بدن. حقیقت چیزی بود که هیچکس فکرش رو نمیکرد
اریک هفده ساله یک سایکوپد تمام عیار بود و توضیح این قضیه برای مردم داغدار و ضربه دیده سخت بود. اینکه بگی ببین " این اینجوری به دنیا اومده بود. بدون حس و درک درد آدمها. عقده ی برتری داشت. عقدهی خدا بودن. میخواست قیامت به پا کنه و برای همین میخواست ۵۰۰ نفر رو با بمب منفجر کنه و به مغزشون شلیک کنه. برای همین اسلحه برداشت و بچهی تو رو کشت" پس نگفتند. از همه بدتر اینکه پلیس میدونست که شاید میتونسته جلوی این اتفاق رو بگیره. چون اریک همه چیز رو روی وبسایتش و به آدمهای دیگه جار زده بود
دیلان فرق میکرد. افسرده و خشمگین بود. از خدا، دنیا، ظاهرش و زندگیش و هر روز رو با درد زندگی میکرد. همهی این ها نقشهی اریک بود و دیلانِ بی هدف که ذهنش پر از فکرهای خودکشی بود باهاش همراه شد. گاهی حتی سعی کرد به بقیه هشدار بده. شاید میخواست کسی نجاتش بده، اما هیچکس درست نفهمید
دیو کالن نویسندهی کتاب یک ژورنالیست فوقالعادهست و این کتاب ثمرهی ده سال تحقیق در مورد یکی از مهمترین تیراندازیها در مدارس آمریکاست. کالمباین با ١٣ قربانی و حدود ٢٠ مجروح مرگبارترین این جور حملات نیست، ولی از جهاتی بسیار مهمه. اریک و دیلان ضدقهرمانهای بسیاری از افرادی که بعد از خودشون دست به این کار زدند شدند، در صورتی که انگیزههاشون درست فهمیده نشده بود. کالمباین حتی روش کار پلیس رو برای تمام اتفاقات پس از خودش عوض کرد
در کتاب سعی شده تمام ابعاد این تراژدی وسیع پوشش داده بشه. اریک و دیلان، والدینشون، تحلیل شخصیت هاشون، قربانیها و تقلاهاشون در اون لحظه و برای ادامهی زندگی، بازماندهها و بررسی لحظه به لحظه این حمله و روزهای بعدش. بهم ثابت شد که اثر چنین اتفاقهایی بسیار عمیقتر از چیزیه که در یک نگاه سطحی میشه دید. سو کلبولد مادر دیلان در یک تد تاک میگفت :"به هر اتاقی که وارد میشم نمی دونم اونجا کسی هست که پسرم یکی از عزیزانش رو کشته یا نه"
تمام مدت خواندن کتاب فکر می کردم که ذهن انسانها خیلی پیچیدهتر از چیزیه که حتی میشه تصور کرد، ولی شاید با مطالعهی کیسهایی مثل این ،اریکها و دیلانها رو زودتر از اینکه دست به خشونت بزنند پیدا کنیم. چون نشانهها هستند و فقط دیدنشون واقعا سخته. نزدیک سالگرد بیست و یک سالگی کالمباین این کتاب رو شروع کردم و با وجود اینکه پر از درد بود، با امید تموم شد. با پیام بازمانده هایی که هر روز سعی می کنند به زندگی ادامه بدن و اجازه ندادن این دو نوجوان مشکل دار داستان زندگیشون رو برای همیشه بنویسند.
کتاب رو میتونید از اینجا دانلود کنید
Maede's Books
۱۳۹۹/۲/۶
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
Columbine.
Sign In »
Reading Progress
January 30, 2020
– Shelved
January 30, 2020
– Shelved as:
to-read-list-1
March 21, 2020
– Shelved as:
nonfiction
March 21, 2020
– Shelved as:
crime
April 14, 2020
–
Started Reading
April 15, 2020
–
7.0%
"یکی از دلایلی که کتاب های این ژانر رو دوست دارم اینه که به قربانی ها و بازمانده ها یک فرصت میده که فقط چند عکس و اسم نباشند. بلکه به عنوان انسان دیده بشن
این کار رو برای مجرم هم انجام میده. مثلا اینجا با زندگی و شخصیت دو پسری که یکی از تلخ ترین و سخت ترین شرایط شلیک در مدرسه رو به وجود میارن کاملا آشنا میشی"
این کار رو برای مجرم هم انجام میده. مثلا اینجا با زندگی و شخصیت دو پسری که یکی از تلخ ترین و سخت ترین شرایط شلیک در مدرسه رو به وجود میارن کاملا آشنا میشی"
April 21, 2020
–
35.0%
"خیلی برام جالبه که چقدر با چیزهایی که در مورد تیراندازی در مدارس می دونستم متفاوته. همیشه فکر می کردم که بیشتر از آزار و اذیت ها نشات میگیره، ولی در واقع این ساده کردن مسئله ست
یه مسئله دیگه ام اینه که تا به حال جدا فکر نکرده بودم که تجربه ی چنین اتفاقی "چقدر" بار روانی سنگینی داره و چه تبعات بلند مدتی داره"
یه مسئله دیگه ام اینه که تا به حال جدا فکر نکرده بودم که تجربه ی چنین اتفاقی "چقدر" بار روانی سنگینی داره و چه تبعات بلند مدتی داره"
April 24, 2020
–
Finished Reading
April 25, 2020
– Shelved as:
1399
April 25, 2020
– Shelved as:
read-in-english
April 25, 2020
– Shelved as:
c-america
April 25, 2020
– Shelved as:
history
Comments Showing 1-14 of 14 (14 new)
date
newest »
newest »
رؤیا wrote: "همه سالهایی که اخبار تیراندازی هایی اینچنینی را در آمریکا شنیدم همیشه فکر کردم چرا و هرگز هم درست نفهمیدم و فقط به نظرم خوشحال بودم که حداقل در کانادا اسلحه مثل آنجا آزاد نیست تا از این فجایع به با..."واقعا چرایی این قضیه همیشه من رو هم درگیر کرده بود و این کتاب واقعا دید خوبی بهم داد، چون در واقع فقط همین یک حادثه رو بررسی نمیکنه و متوجه شدم که چقدر اشتباه فکر می کردم
خبری که می گید رو دقیقا همزمان با خواندن کتاب شنیدم و واقعا به فکر فرو رفتم چون این قضیه ی عادی بودن اینجا هم واقعا صادقه. نشانه ها هست ولی در ظاهر به شدت عادی هستند.. حتی یکی از بازمانده ها که به سمتش اسلحه نشانه رفته بود میگه که دیلان اونجوری نبود که نشونش میدین، پسر خوبی بود...
درسته که توضیح میده که یکیشون کاملا سایکوپد بوده و در واقع ذاتا قطب نماهای خوب و بدش کار نمی کرده، ولی این موضوع اسلحه که می گید در نهایت خیلی موثره. اگر متریال و دستورالعمل بمب ها رو پیدا نمی کرد و نمی تونست به این راحتی اسلحه بخره همه چیز فرق می کرد. ترستون رو واقعا درک می کنم و هر صفحه ی این کتاب با فکر لحظه هایی که بچه ها در اون مدرسه با وحشت گذروندن بدنم می لرزید...
Miss Maya wrote: "ریویو عالی بود :) ممنون"ممنونم میس مایای عزیز. اتفاقا می خواستم جداگانه برات بنویسم که این یک جورایی به چیزی که تو می خوندی ربط داشت. حادثه ی واکو منجر به حمله ی تروریستی اوکلاهاما میشه و در واقع اریک از اون حمله الگو برداری کرده بوده و می خواسته آمار کشته ها از اون بیشتر باشه
خودمم بعد از این کتاب خیلی دلم می خواد در مورد واکو بخونم و باید برم سراغ اون سریال. امیدوارم اینم بخونی چون فکر می کنم می تونه برات جالب باشه ☺️
جالبه همین چند روز پیش مقاله ای میخوندم دربارهٔ مدارس و پیشگیری از جرم. اونجا به همین حادثهٔ كشتار دبیرستان كلمباین اشاره كرده و گفته بود بعد از این حادثه میزان نگرانی والدین از امنیت جسمی كودكان به بیشترین درصد تا سال 1999 رسیده بوده. ریویوی شما باعث شد دربارهٔ این حادثه جستجو كنم و سخنرانی مادر دیلان رو بببینم. ممنون
Mohammad wrote: "جالبه همین چند روز پیش مقاله ای میخوندم دربارهٔ مدارس و پیشگیری از جرم. اونجا به همین حادثهٔ كشتار دبیرستان كلمباین اشاره كرده و گفته بود بعد از این حادثه میزان نگرانی والدین از امنیت جسمی كودكان ب..."اتفاقا بخشی از این کتاب هم کاملا به همین مسئله اختصاص داده شده. به اینکه فضای کلی جامعه بعد از این حمله چقدر تغییر می کنه و حساسیت تا چه حد بالا میره
من هم انقدر در مدت خوندن این کتاب سرچ کردم که اون سخنرانی رو دیدم
ممنون که خوندید و برام نوشتید
Elham wrote: "رفت تو لیستم و خیلی مشتاقم بخونمش حتما"مرسی که خوندی ❤️
آره الهام اگر این ژانر رو دوست داشته باشی از از بهترین کتابهاشه
این قدرت تو هست که آدمها رو مجاب و ترغیب میکنی به موضوعاتی که شاید هیچوقت سمتش نرن، رجوع کنن و بخونن. هر بار لبخند پت و پهن رو لبم میشینه که حتی مائده سابق هم از خیلی از حاضرین، خاصتر بوده و هست.باز هم به لیستم اضافه کردی. هر بار هندونه زیر بغلت بذارم بازم کافی نیست.
Nirvana wrote: "ریویوی عالیت باعث شد شروع کنم به گوش کردن نسخه صوتی این کتاب که در کانال گذاشتی:)ممنونم ازت"چقدر عالی! مرسی که خوندی و چقدر خوشحالم که شروعش کردی
امیدوارم کتاب جالبی باشه برات
Shaghayegh wrote: "این قدرت تو هست که آدمها رو مجاب و ترغیب میکنی به موضوعاتی که شاید هیچوقت سمتش نرن، رجوع کنن و بخونن. هر بار لبخند پت و پهن رو لبم میشینه که حتی مائده سابق هم از خیلی از حاضرین، خاصتر بوده و هس..."یکی از دلایلی که ریویو نوشتن رو انقدر دوست دارم اینه که باعث میشه تجربهی رو با بقیه شریک بشم و چند نفر دیگه رو به موضوعات عجیبی که دوست دارم علاقمند کنم. میخوام بگم این کامنت از این جهت خیلی برام ارزش داره، بهم حس موفقیت میده
Mission accomplished 😅
خودمم وقتی ریویو قدیمیها رو میخونم برام جالبه، اینجا ده سال پیر شدم من 😂
بازم مرسی ازت❤️




آخرینش یکشنبه گذشته در یکی از شهرها که یک مرد 52 ساله درهئیت و ماشین پلیس راه افتاده و کوی به کوی در خانه ها را زده و یا در خیابان 22 نفر را از زن حامله و بچه و جوان به گلوله بسته و خودش هم در نهایت کشته شده و در این میان هیچ نمانده جز جسد خودش و خانه اش که قبل از انجام این کار تا به آخر آتشش زده بود...هیچ مدرکی, هیچ دلیلی و هیچ حدسی باقی نگذاشته و کسانی که میشناختند او را ادعا کردند که آدمی عادی بوده.
از تجربه زندگی در آن خاک میتوانم یک سری حدس و گمان بزنم از تنهایی آدمها و زندگی سرد و ذهنی که تمایلش همیشه رو به خشونت است اما به غیر از آن همه آدمهایی که عادی خطاب میشوند حالا یک نقطه ترس هستند برای من در آنجا...