Papers by Sahand Sattari
This paper works with the assumptions that the modern political theory is based on geometry: the ... more This paper works with the assumptions that the modern political theory is based on geometry: the political geometry of the inside and outside. It also considers that the fundamental concept of political philosophy is neither freedom nor political power but borders. In this framework, the paper aims to understand the locus and spaces that are problematic for nation-state sovereignty and it is concerned with the political status of groups of people that have challenged the juridical and political limits of nation-states. It calls these people "stateless" and "non-state" people. These groups are not the topic of this paper but they offer the possibility to understand the decline of nation-state sovereignty in the "post-Westphalian" order. The paper tries to trace the waning of sovereignty in this new global order and demonstrates that, as nation-state sovereignty wanes, states and sovereignty come apart from one another. And through this, we reach the concealed nomos of the political space within which we still live: "Boundary Walls". This paper shows that the nomos of the earth is defined by the Walls. It concludes that, the location of these vertical structures is an anomic space. Further, it will be explained that such a structure taken to mark and enforce an inside/outside distinction appears as a self-defeating paradox. Indeed, there is a struggle for anomic zone of suspension so that we can think of a kind of Politics of Resistance. The agenda of the paper is thus to restart from the structural facts, to measure the changes that have occurred and to ask once again what the role of politics can contribute in this context.
مقاله حاضر بر این پیشفرض استوار است که نظریه سیاسی مدرن بر بنیاد یک هندسه قرار دارد: هندسه سیاسی داخل و خارج. همچنین مفهوم بنیادی فلسفه سیاسی را نه آزادی و نه قدرت سیاسی بلکه مرز مىداند - مرزی که قلمرو «حاکمیت» یک کشور را میسازد. در این چارچوب، مقاله در جستوجوى مکانهای هندسی و فضاهایى است که نقاط مسألهساز حاکمیت «ملت-دولت»اند و دلمشغول موقعیت سیاسی گروههای مختلفی از مردم است که در این نواحى سرحدهاى قضایى، حقوقى و سیاسى ملت-دولتها را به چالش کشیدهاند. این مقاله آنها را گروههاى مختلفى از افراد «بىدولت» در نظر دارد. البته موضوع مقاله حاضر مستقیماً هیچیک از آنان نیست، بلکه آنها امکانی هستند برای فهم افول ملت-دولت در نظم «مابعد وستفالیایی». مقاله میکوشد افول ملت-دولت را در این نظم جدید جهانی و در پرتو جدایی «حاکمیت» از «دولت» دنبال کند و از این طریق به «نوموس» پنهان فضاى حاضر سیاسى جهان برسد: «دیوارهای مرزی». مقاله مدعى است اکنون «نوموس» زمین با «دیوارها» تعریف مىشود. بعد از بررسی رانههای فراگیر به دیوارکشى به این نتیجه میرسد که محل دیوارها ناحیهای آنومیک است. سپس با تبیین این امر به میانجی «وضعیت استثنایی» در جهان معاصر نشان میدهد ساختارى که به تمایز درون و بیرون شکل مىدهد، وقتى در مقام بخشى از خطوطى شناخته مىشود که در حال زدودن تمایزهای ساختاری ملت-دولتها هستند، خود را نقض مىکند. در واقع جدل بر سر نوعی منطقه آنومیک در تعلیق است و درست به همین خاطر در عین انسداد هر امکانی به سوی رهایی، میتوان از نوعی سیاست مقاومت سخن گفت. بنابراین نقشه مقاله حاضر اینچنین است: بهمنظور شناخت وضع موجود جهان، بایسته است که از دادههای ساختاری آغاز کرد، تغییرات صورتگرفته را سنجید و دوباره پرسید سیاست در این زمینه چه نقشی میتواند ایفا کند.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
This paper aims to demonstrate the relation between territory, state and terror in the contempora... more This paper aims to demonstrate the relation between territory, state and terror in the contemporary world as concrete terms which represent the territorial aspects of sovereignty. Using a historical conceptual analysis, it tries to show that sovereignty is an issue at the intersection of terror and territory because it operates as the crucial bridge between terror and state and is integral to territorial state. To this end, territory is defined as the spatial extent of sovereignty based on the “the concept of space”. Subsequently it becomes clear why the apparently univocal national borders which serve as the absolute model of the border institution in fact constitute only a part of the government’s institutions. These borders could never exist independent of other alignments that allow them to function on a local as well as a global level; the very alignments that delineate sovereign territories. Building on these bases, the paper tries to show how to control a territory is to exercise violence within the boundaries of the modern nation-state and through this tries to prove the relationship between terror and territory. In this framework, I seek to add a corrective approach to the modern political theory which is based on geometry: the Political geometry of inside and outside. My conclusion is that the fundamental concept of political philosophy is neither freedom nor political power but borders; i.e. the very borders that construct the territory of a country. At the end of the paper, I aim to determine the political space of the “refugee” within the Topos of politics; because it is he/she who reveals the main aporia of the modern political theory: “borders”.
--------
این مقاله قصد دارد ارتباط قلمرو، دولت و ترور را در جهان معاصر نشان دهد؛ سه ترم انضمامی که به جنبههای قلمروی وضع حاکمیت اشاره دارند. همچنین بر اساس تحلیلی تاریخی-مفهومی میخواهد نشان میدهد حاکمیت در تلاقی خشونت و قلمرو دولت تعریف میشود؛ چون بهعنوان پلی تعیینکننده بین دولت و ترور عمل میکند و از دولت قلمروی جدا نیست. برای این کار ابتدا به میانجی مفهوم فضا، قلمرو را بهعنوان گستره فضامند حاکمیت تعریف میکند. و روشن میشود چرا مرزهای ملی ظاهراً بیابهامی که نقش الگوی مطلق نهاد مرزی را ایفا میکنند در عمل فقط بخشی از نهاد دولت را شکل میدهد. چون این مرزها هیچگاه نمیتوانند مستقل از دیگر حدود و مرزبندیهایی وجود داشته باشند که به آنها اجازه میدهند در سطحی محلی و نیز جهانی عمل کنند؛ حدودی که قلمروهای حاکمانه را مشخص میکند. سپس نشان میدهد چگونه کنترل و حفظ یک قلمرو همان به کار گرفتن خشونت درون مرزهای دولت-ملت مدرن است و از این طریق میکوشد، نسبت ترور و قلمرو را اثبات کند. در این چارچوب، ادعای مقاله این است که نظریه سیاسی مدرن بر بنیاد یک هندسه قرار داد: هندسه سیاسی داخل و خارج. و مفهوم بنیادی فلسفه سیاسی، نه آزادی و نه قدرت سیاسی بلکه مرز است؛ مرزی که قلمرو یک کشور را میسازد. و در آخر نیز میکوشد با گریز به فیگور «refugee» که در اینجا آواره خوانده میشود، فضای سیاسی او را در کانون توپوس سیاست نشان دهد؛ چراکه آواره مسأله اصلی نظریه سیاسی را در جهان مدرن رو میآورد: مرز.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
Developing the concept of space and dialectical materialism, Henri Lefebvre brings up triadic dia... more Developing the concept of space and dialectical materialism, Henri Lefebvre brings up triadic dialectic. He suggests that, in the past as in the present, our knowledge has been constrained by the limitation of the content and the social form. Hence, pinpointing the pitfalls of Hegelian-Marxian dialectics and formal logic, Lefebvre argues for the role of space in limiting our knowledge. In principle, his insistence on dialectics brings forth the third term as being the result of the dialectic and its product, relinquishing the binarism of the two in favor of a tripartite schema. Comprehending the notion of the third term proves to be central in understanding Lefebvre’s work. By this approach, Lefebvre tries to link dialectics to social material reality in and with the space. He supplements the space with history and time in traditional dialectics to seek the material contexts of the production of space in between three-dimensional dialectic of space. In this paper, I give a critique of formal logic and Hegelian dialectics first, and then I try to demonstrate the necessity of limitation of content by virtue of the “space”. Then, through proposing the theory of triadic dialectic, I illustrate “the production of space” on the basis of the three-dimensional dialectic of space. It is by this invention that Lefebvre is able to talk about the dialectics of space-time, to centralize the concept of space in the contemporary social political theory.
آنری لوفور با بسط مفهوم فضا و ماتریالیسم دیالکتیکی، بحث درباره ساختار دیالکتیک سهگانه را پیش میکشد. لوفور با انتقاد از دیالکتیک هگلی و مارکسی، تلاش آنها را در رفع تقابلهای دوتایی ناکام میداند. پس میکوشد شکل تقابلهای دوتایی را به ترکیبی سهتایی تغییر دهد؛ به عبارتی بهتر تقابلهای دوتایی را محدود کند. او با بسط محتوا نشان میدهد معرفت ما از طریق محدودسازی محتوا و شکل اجتماعی محدود شده است. پس هر آموزهای از جمله ماتریالیسم دیالکتیکی نیز برآمده از چنین محدودیتسازی است. از اینرو، تفسیر ماتریالیسم دیالکتیکی را بسط میدهد و بر این باور است که دیالکتیک را باید در ساختاری سهبعدی بنا کرد. او با «تولید فضا» و مبانی محدودسازی محتوا در ماتریالیسم دیالکتیکی، دیالکتیک سهگانه را مطرح میکند که نتیجه نقد او بر منطق صوری، هگلگرایی و منطق دیالکتیک هگل است. لوفور با همین استدلال میکوشد دیالکتیک را به واقعیت مادی اجتماعی گره بزند و این امر را «با» و «در» فضا صورت میدهد. او فضا را در دیالکتیک سنتی مکمل تاریخ و زمان میکند تا از این طریق زمینههای مادی تولید فضا را به میانجی ساختار سهتایی دیالکتیک فضا دنبال کند. از همینروی در این مقاله، پس از نقد منطق صوری و منطق دیالکتیکی هگل از لزوم محدودسازی محتوا خواهیم گفت که از طریق فضا صورت میگیرد. سپس با طرح دیالکتیک سهتایی، «تولید فضا» را بر اساس دیالکتیک سهگانه فضا نشان خواهیم داد. این مقاله در پی آن است تا نخست نظریه دیالکتیک سهگانه و سپس دیالکتیک سهگانه تولید فضا را معرفی کند. لوفور با این نوآوری از دیالکتیک فضا-زمان سخن میگوید و مفهوم فضا را در کانون نظریه اجتماعی و سیاسی معاصر قرار میدهد.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
Articles by Sahand Sattari
ژان لوک نانسی، ترجمه: سهند ستاری
این مقاله کوتاه نقطه شروعاش را از یکی از مهمترین سخنرانیهای ... more ژان لوک نانسی، ترجمه: سهند ستاری
این مقاله کوتاه نقطه شروعاش را از یکی از مهمترین سخنرانیهای لنین در نوامبر 1920 میگیرد. لنین در این سخنرانی وجهی از درک خود از کمونیسم را در نسبت با شوراها باز کرد. بر اساس این سخنرانی، مقاله حاضر ارتباط بین رهایی سیاسی و پیشرفت صنعتی در شوروی، و قدرت شورا، و پیامدهایش را در جهان مدرن بررسی میکند.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
اتیین بالیبار، ترجمه: سهند ستاری
آوارهها نه یک طبقهاند، نه یک نژاد. آنها انبوه خلق هم نیستند.... more اتیین بالیبار، ترجمه: سهند ستاری
آوارهها نه یک طبقهاند، نه یک نژاد. آنها انبوه خلق هم نیستند. مایلم بگویم آنها بخش سیار نوع بشر هستند، معلق بین خشونت آوارهشدن و خشونت سرکوب. آواره تنها بخشی از جمعیت جهان است، و تازه بخشی کوچک، ولی «نماینده» بسیار گویای آن، چون وضعیت او کانون تمرکز همه نابرابریهای امروز جهان است، و چون آنچه ژاک رانسیر بخش بیبخش جامعه مینامد، در بطن آواره وجود دارد. به عبارت دیگر، فقدان آن حقوقی که باید جبران شود تا آواز نوع بشر دوباره با قافیه برابری سروده شود. مساله این است که آیا نوع بشر بخشی از خودش را از زهدان خود خارج میکند یا اینکه مطالبات بحق و عادلانه آن را در نظم سیاسی و نظام ارزش خودش ادغام میکند. این انتخابی پیش روی تمدن است. این دو راهی در برابر ماست.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
« تمایز میان انسان و حیوان بهصورت تفاوت میان دو تراز زندگی درآمده است: زندگی در تراز جسم یا زیست... more « تمایز میان انسان و حیوان بهصورت تفاوت میان دو تراز زندگی درآمده است: زندگی در تراز جسم یا زیستشناسی که بین انسان و سایر موجودات قلمرو حیوانات مشترک است و زندگی اجتماعی یا سیاسی که انسان را در میان جانداران بیهمتا میسازد. این قرائت از وضع بشر زاییده تجربه دو جنگ جهانی و دو نظام تامگرای سیاسی است و بهتازگی چرخشی تراژیک و قالبی رادیکال یافته است و محور تحلیل وضعیت پناهجویان و آوارگان و قربانیان فقر و سلطه شده است، تحلیلی که اردوگاه را نمونه تمامعیار تمثال زیستسیاسی معرفی میکند.... بازشناسی کامل زندگی آدمی در این تاریخ نهفته است، تاریخی که طبیعت بر لوح آن نقش بسته است. زندگینامه بر زیستشناسی غلبه میکند و تاریخ بر طبیعت... زندهماندن یعنی همچنان کاملاً زندهبودن و زیستن در ورای مرگ، یعنی «تأیید بیچونوچرای» زندگی و لذتِ زیستن، و امیدِ «بقا» و «زندهماندن» از طریق رد پاهایی که برای زندگان بهجا مانده است... این ژستی اخلاقی است که از آشکارترین و عادیترین جنبه زندگی اعاده حیثیت میکند ــ از زندگیای که افقش را مرگ شکل میدهد اما از زندگی بهمنزله صورتی اجتماعی، حکشده در یک تاریخ مشخص، جدا نمیشود، از زندگی در مقام یک فرهنگ، یک تجربه.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
استوارت الدن، ترجمه: سهند ستاری
بسیاری از مسائل جغرافياي سياسي معاصر اجازه نمیدهند تصور سرراستی... more استوارت الدن، ترجمه: سهند ستاری
بسیاری از مسائل جغرافياي سياسي معاصر اجازه نمیدهند تصور سرراستی از يك دولت داشته باشیم كه درون مرزهاي دقیقاش اِعمال حاكميت انحصاری ميكند... در بستر کلی «جنگ عليه ترور» شاهد تغيير جهتی در رابطه ميان حراست از تمامیت ارضی (یعنی تثبیت مرزها و رد این ایده که قلمرو میتواند به دست آید یا از دست رود) و حاكميت قلمرويي هستيم، كه در آن یک دولت حاکمیت انحصاری خود را درون مرزهایش اعمال میکند... اگر به قلمرو به عنوان مفهومی بیندیشیم که در طول تاریخ شکل گرفته و بسط مفهومی یافته، آنگونه که در اینجا بدان پرداختیم، میتوانیم تغییرات جاری در جهان امروز را درک کنیم. اندیشیدن به قلمرو فاقد مرز به فهم بهتری از مرزهای قلمرو كمك ميكند.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
انسانها در نظام قضائی-سیاسی کشورشان پذیرفته میشوند، شهروند میشوند و تمام حقوقشان بهلحاظ واق... more انسانها در نظام قضائی-سیاسی کشورشان پذیرفته میشوند، شهروند میشوند و تمام حقوقشان بهلحاظ واقعی و عینی بهطور مستقیم به تابعیت یا گذرنامهشان گره میخورد. ارقام و ابعاد مهاجرت هر لحظه بهروز میشود، تکتک پناهجویان در هر برههای شمرده میشوند بیآنکه به حساب آیند. منظومهای از اعداد چندرقمی که الزاما در کنار یک عدد چهار رقمی تقویمی قرار میگیرند و با نامهایی خاص، تاریخ تودهایشدن پدیده پناهجو را میسازند. تاریخی که ما را ناگزیر میکند حق پناهندگی را از مفاد قراردادها و پیمانها و سازوکارهای سازمانهای چندملیتی جدا کنیم و پناهجو را همانطور که هست ببینیم؛ بهعنوان مفهومی سراسر مرزی. تاریخی که نشان میدهد آوارگی پدیدهای است که اساس سامان سیاسی کشورها را از بیخوبن به پرسش میگیرد و نظم جهانی مبتنی بر واحدهای مرزی و قلمرویي را دچار بحران میکند.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
آنچه در ادامه ميآيد گزارشي است که ميکوشد به اين سؤالها پاسخ دهد: پيامدهاي اجتماعي، سياسي و اقت... more آنچه در ادامه ميآيد گزارشي است که ميکوشد به اين سؤالها پاسخ دهد: پيامدهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي اصلاحات ارضي براي جامعه روستايي پيش از انقلاب چه بود؟ درپي اصلاحات ارضي چه روابط خاصي از سرمايهداري در ايران بهوجود آمد؟ آيا بورژوازي زراعي جديد توانست پس از اصلاحات ارضي نيازمنديهاي بقيه اقتصاد کشور را رفع کند؟ آيا روابط جديد توليدشده بعد از اصلاحات ارضي توانست منابع روستايي خود را به نحوي بسيج کند که حتي در پايينترين سطح با نيازمنديهاي بقيه اقتصاد کشور ارتباط داشته باشد؟ مسير اين گزارش از پيشتاريخ اصلاحات ارضي تا اجراي آن است.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
Bookmarks Related papers MentionsView impact
Book Reviews by Sahand Sattari
استوارت الدن، ترجمه: سهند ستاری
آنچه در ادامه میخوانید ترجمه مؤخره کتاب «زايش قلمرو» اثر استو... more استوارت الدن، ترجمه: سهند ستاری
آنچه در ادامه میخوانید ترجمه مؤخره کتاب «زايش قلمرو» اثر استورات الدن است که به تبار و تاريخ مفهوم قلمرو و جايگاه سياسي آن از نگاه مارکسيسم غربي ميپردازد:
قلمرو به عنوان یک کلمه، مفهوم و عمل مسألهای تاریخی، جغرافیایی و سیاسی است... قلمرو مسألهای «تاریخی» است: تولیدشده، متغیر و سیال. قلمرو مقولهای «جغرافیایی» است، نه صرفا به این دلیل که یکی از راههای ساماندهی جهان است، بلکه چون تحولات آن به شدت نامتوازن و ناهموار است. قلمرو یک کلمه، مفهوم و عمل است که رابطه میان این سه را فقط میتوان به صورت تبارشناختی دریافت. قلمرو مسألهای «سیاسی» است اما در معنایی گسترده: اقتصادی، استراتژیک، حقوقی و فنی.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
«فرمان و دیوان» را میتوان کتابی دانست درباره لیبرالدموکراسی و همچنین منسجمترین و باثباتترین ... more «فرمان و دیوان» را میتوان کتابی دانست درباره لیبرالدموکراسی و همچنین منسجمترین و باثباتترین دولت نولیبرال جهان. کتاب دو بخش دارد...
Bookmarks Related papers MentionsView impact
چرا هابز دوباره مهم شده است؟
Bookmarks Related papers MentionsView impact
«متافلسفه» در مجموع کتابی است که در آن موضوعات اولیه در بافتاری فلسفیتر قرار گرفته و میکوشد همه... more «متافلسفه» در مجموع کتابی است که در آن موضوعات اولیه در بافتاری فلسفیتر قرار گرفته و میکوشد همه فلسفهها را با هم برخورد دهد: از پیشاسقراطیان تا دوران معاصر. به همین دلیل لوفهور نتیجه میگیرد که آنچه میتواند فلسفه را نجات دهد بیرون از فلسفه است. یک نمونهاش تلاش او برای بسط تحلیل مارکسیستی در جنبههای روزمره زندگی مدرن به کمک مفاهیم یونان باستان است، و نه صرفا تحلیلی اقتصادی یا سیاسی.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
Interviews by Sahand Sattari
لیزا لیزرسون، روزنامهنگار روس، مصاحبهای با بوریس گرویس، فیلسوف و نظریهپرداز رسانه و منتقد هنر،... more لیزا لیزرسون، روزنامهنگار روس، مصاحبهای با بوریس گرویس، فیلسوف و نظریهپرداز رسانه و منتقد هنر، بهبهانۀ جنگ روسیه و اوکراین انجام داد که در 21 مارس 2022 در یوتیوب منتشر شد. آنچه میخوانید خلاصهای است از این گفتگو.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
فردریک جیمسون، یکی از مهمترین صداهای چپ، در این مصاحبه درباره گسترهای از موضوعات بحث میکند: ن... more فردریک جیمسون، یکی از مهمترین صداهای چپ، در این مصاحبه درباره گسترهای از موضوعات بحث میکند: نظریه سیاسی معاصر، جهتگیریها و اشتباهات آن، راهحلهای ممکن برای سیاست چپ و محدودیتهای کنونی آن، اهمیت «جنبش تسخیر»، برنی سندرز، و راهحلهای ایدئولوژیک و عقلانی ممکن در زمانهای که بهگفته جیمسون هنوز فاشیسم جدید در آمریکا برقرار نشده است. گفتوگوی پیشرو پیش از مرحله نهایی انتخابات آمریکا انجام شده است.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
وندی براون (متولد 1955)، نظریهپرداز سیاسی و استادتمام علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا (برکلی) اس... more وندی براون (متولد 1955)، نظریهپرداز سیاسی و استادتمام علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا (برکلی) است. حوزه کار او در زمینه نظریه سیاسی مابعد فوکویی، مطالعات انتقادی حقوق و نظریه فمینیستی است. او با خوانشی تازه از مارکس و فوکو پارادایمهای فکری جدیدی در هر یک از این زمینهها ایجاد کرده است. از جمله آثار براون میتوان به «خوانشی فمینیستی در نظریه سیاسی» (1988)، «سیاست بیرون از تاریخ» (۲۰۰۱)، «مدارا در عصر هویت و امپراطوری» (2006)، «دولتهای محصور، افول حاکمیت» (2010)، «از کار انداختن دموس: انقلاب بیسروصدای نولیبرالیسم» (۲۰۱۵) و «در ویرانههای نولیبرالیسم» (2019) اشاره کرد. او در مصاحبه حاضر از زندگی و آثارش میگوید و همچنین از نظریه سیاسی و انتقادی، از دموکراسی و موقعیت پساساختاگرایی در زمانه حاضر. این گفتوگو در آوریل سال 2017 انجام شده است.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
«خیلی خوشحالم که در رم هستم. حتماً میدانید که برای ما فرانسویها شهر رم، مثل همهجای ایتالیا، جا... more «خیلی خوشحالم که در رم هستم. حتماً میدانید که برای ما فرانسویها شهر رم، مثل همهجای ایتالیا، جایی است برای مواجهه با ویژگیهایی تقریباً شگفتانگیز». این جملات را لویی آلتوسر قبل از آغاز مصاحبه در یکی از پشتبامهای شهر رم، مشرف به کلیسای سنپیترو واتیکان، میگوید. از آنجا که لویی آلتوسر، نظریهپرداز مارکسیست، ترجیح میداد جلوی دوربین ظاهر نشود، گفتوگوی تلویزیونی نداشت. درواقع مصاحبه حاضر از معدود گفتوگوهای تلویزیونی اوست که در آوریل 1981 انجام شد، درست چند هفته قبل از اینکه همسرش هلن را بکشد. آنچه در ادامه میخوانید مکتوب مصاحبه تلويزیونی آلتوسر با شبکه رای ایتالیا است.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
کوستاس اکسلوس در سال 2010 در سن 86 سالگی از دنیا رفت. مصاحبه حاضر در سالهای آخر عمر اکسلوس در سا... more کوستاس اکسلوس در سال 2010 در سن 86 سالگی از دنیا رفت. مصاحبه حاضر در سالهای آخر عمر اکسلوس در سال 2004 انجام شده است. اما ایدههای بدیع او در باب جهانگستری، نقد جهانیسازی، تکنولوژی و بازی امروز بسیار مهم است.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
سرمایهداری به بازار نیاز دارد ولی درعینحال با بیثباتکردن بازار شکوفا میشود. جووانی اریگی به ... more سرمایهداری به بازار نیاز دارد ولی درعینحال با بیثباتکردن بازار شکوفا میشود. جووانی اریگی به تغییر بزرگی اشاره میکند كه از اوایل دهه 1980 تحت عنوان نولیبرالیسم صورت گرفت و پیامدهای آن در بسیاری از كشورها و مناطق فاجعهآمیز بود. ایالات متحده كشوری بود كه در كوتاهمدت بیشترین سود را از نولیبرالیسم برد. بااینحال، او به افول ایالات متحده اشاره میكند كه چطور همه توفیقات آن مبتنی بود بر وابستگی هرچهبیشتر ایالات متحده به منابع مالیای که از خارج میآمد و اگرچه منفعت این عدم توازن ابتدا به جیب ایالات متحده میرفت، بدهیهایی روی هم تلنبار میکرد كه بیش از پیش ناپایدار بود. مصاحبه حاضر چند ماه قبل از سقوط مالی بازارهای جهانی در 18 مه 2008 انجام شد ولی اظهارات پیشگویانه اریگی در مواجهه با بحرانهای امروز به کار میآید. آنچه در ادامه میآید ترجمه متن گفتوگوی کوان هریس با جووانی اریگی است که در سال 2012 در مجله «انجمن جامعهشناسی آمریكا» منتشر شده است.
Bookmarks Related papers MentionsView impact
Uploads
Papers by Sahand Sattari
مقاله حاضر بر این پیشفرض استوار است که نظریه سیاسی مدرن بر بنیاد یک هندسه قرار دارد: هندسه سیاسی داخل و خارج. همچنین مفهوم بنیادی فلسفه سیاسی را نه آزادی و نه قدرت سیاسی بلکه مرز مىداند - مرزی که قلمرو «حاکمیت» یک کشور را میسازد. در این چارچوب، مقاله در جستوجوى مکانهای هندسی و فضاهایى است که نقاط مسألهساز حاکمیت «ملت-دولت»اند و دلمشغول موقعیت سیاسی گروههای مختلفی از مردم است که در این نواحى سرحدهاى قضایى، حقوقى و سیاسى ملت-دولتها را به چالش کشیدهاند. این مقاله آنها را گروههاى مختلفى از افراد «بىدولت» در نظر دارد. البته موضوع مقاله حاضر مستقیماً هیچیک از آنان نیست، بلکه آنها امکانی هستند برای فهم افول ملت-دولت در نظم «مابعد وستفالیایی». مقاله میکوشد افول ملت-دولت را در این نظم جدید جهانی و در پرتو جدایی «حاکمیت» از «دولت» دنبال کند و از این طریق به «نوموس» پنهان فضاى حاضر سیاسى جهان برسد: «دیوارهای مرزی». مقاله مدعى است اکنون «نوموس» زمین با «دیوارها» تعریف مىشود. بعد از بررسی رانههای فراگیر به دیوارکشى به این نتیجه میرسد که محل دیوارها ناحیهای آنومیک است. سپس با تبیین این امر به میانجی «وضعیت استثنایی» در جهان معاصر نشان میدهد ساختارى که به تمایز درون و بیرون شکل مىدهد، وقتى در مقام بخشى از خطوطى شناخته مىشود که در حال زدودن تمایزهای ساختاری ملت-دولتها هستند، خود را نقض مىکند. در واقع جدل بر سر نوعی منطقه آنومیک در تعلیق است و درست به همین خاطر در عین انسداد هر امکانی به سوی رهایی، میتوان از نوعی سیاست مقاومت سخن گفت. بنابراین نقشه مقاله حاضر اینچنین است: بهمنظور شناخت وضع موجود جهان، بایسته است که از دادههای ساختاری آغاز کرد، تغییرات صورتگرفته را سنجید و دوباره پرسید سیاست در این زمینه چه نقشی میتواند ایفا کند.
--------
این مقاله قصد دارد ارتباط قلمرو، دولت و ترور را در جهان معاصر نشان دهد؛ سه ترم انضمامی که به جنبههای قلمروی وضع حاکمیت اشاره دارند. همچنین بر اساس تحلیلی تاریخی-مفهومی میخواهد نشان میدهد حاکمیت در تلاقی خشونت و قلمرو دولت تعریف میشود؛ چون بهعنوان پلی تعیینکننده بین دولت و ترور عمل میکند و از دولت قلمروی جدا نیست. برای این کار ابتدا به میانجی مفهوم فضا، قلمرو را بهعنوان گستره فضامند حاکمیت تعریف میکند. و روشن میشود چرا مرزهای ملی ظاهراً بیابهامی که نقش الگوی مطلق نهاد مرزی را ایفا میکنند در عمل فقط بخشی از نهاد دولت را شکل میدهد. چون این مرزها هیچگاه نمیتوانند مستقل از دیگر حدود و مرزبندیهایی وجود داشته باشند که به آنها اجازه میدهند در سطحی محلی و نیز جهانی عمل کنند؛ حدودی که قلمروهای حاکمانه را مشخص میکند. سپس نشان میدهد چگونه کنترل و حفظ یک قلمرو همان به کار گرفتن خشونت درون مرزهای دولت-ملت مدرن است و از این طریق میکوشد، نسبت ترور و قلمرو را اثبات کند. در این چارچوب، ادعای مقاله این است که نظریه سیاسی مدرن بر بنیاد یک هندسه قرار داد: هندسه سیاسی داخل و خارج. و مفهوم بنیادی فلسفه سیاسی، نه آزادی و نه قدرت سیاسی بلکه مرز است؛ مرزی که قلمرو یک کشور را میسازد. و در آخر نیز میکوشد با گریز به فیگور «refugee» که در اینجا آواره خوانده میشود، فضای سیاسی او را در کانون توپوس سیاست نشان دهد؛ چراکه آواره مسأله اصلی نظریه سیاسی را در جهان مدرن رو میآورد: مرز.
آنری لوفور با بسط مفهوم فضا و ماتریالیسم دیالکتیکی، بحث درباره ساختار دیالکتیک سهگانه را پیش میکشد. لوفور با انتقاد از دیالکتیک هگلی و مارکسی، تلاش آنها را در رفع تقابلهای دوتایی ناکام میداند. پس میکوشد شکل تقابلهای دوتایی را به ترکیبی سهتایی تغییر دهد؛ به عبارتی بهتر تقابلهای دوتایی را محدود کند. او با بسط محتوا نشان میدهد معرفت ما از طریق محدودسازی محتوا و شکل اجتماعی محدود شده است. پس هر آموزهای از جمله ماتریالیسم دیالکتیکی نیز برآمده از چنین محدودیتسازی است. از اینرو، تفسیر ماتریالیسم دیالکتیکی را بسط میدهد و بر این باور است که دیالکتیک را باید در ساختاری سهبعدی بنا کرد. او با «تولید فضا» و مبانی محدودسازی محتوا در ماتریالیسم دیالکتیکی، دیالکتیک سهگانه را مطرح میکند که نتیجه نقد او بر منطق صوری، هگلگرایی و منطق دیالکتیک هگل است. لوفور با همین استدلال میکوشد دیالکتیک را به واقعیت مادی اجتماعی گره بزند و این امر را «با» و «در» فضا صورت میدهد. او فضا را در دیالکتیک سنتی مکمل تاریخ و زمان میکند تا از این طریق زمینههای مادی تولید فضا را به میانجی ساختار سهتایی دیالکتیک فضا دنبال کند. از همینروی در این مقاله، پس از نقد منطق صوری و منطق دیالکتیکی هگل از لزوم محدودسازی محتوا خواهیم گفت که از طریق فضا صورت میگیرد. سپس با طرح دیالکتیک سهتایی، «تولید فضا» را بر اساس دیالکتیک سهگانه فضا نشان خواهیم داد. این مقاله در پی آن است تا نخست نظریه دیالکتیک سهگانه و سپس دیالکتیک سهگانه تولید فضا را معرفی کند. لوفور با این نوآوری از دیالکتیک فضا-زمان سخن میگوید و مفهوم فضا را در کانون نظریه اجتماعی و سیاسی معاصر قرار میدهد.
Articles by Sahand Sattari
این مقاله کوتاه نقطه شروعاش را از یکی از مهمترین سخنرانیهای لنین در نوامبر 1920 میگیرد. لنین در این سخنرانی وجهی از درک خود از کمونیسم را در نسبت با شوراها باز کرد. بر اساس این سخنرانی، مقاله حاضر ارتباط بین رهایی سیاسی و پیشرفت صنعتی در شوروی، و قدرت شورا، و پیامدهایش را در جهان مدرن بررسی میکند.
آوارهها نه یک طبقهاند، نه یک نژاد. آنها انبوه خلق هم نیستند. مایلم بگویم آنها بخش سیار نوع بشر هستند، معلق بین خشونت آوارهشدن و خشونت سرکوب. آواره تنها بخشی از جمعیت جهان است، و تازه بخشی کوچک، ولی «نماینده» بسیار گویای آن، چون وضعیت او کانون تمرکز همه نابرابریهای امروز جهان است، و چون آنچه ژاک رانسیر بخش بیبخش جامعه مینامد، در بطن آواره وجود دارد. به عبارت دیگر، فقدان آن حقوقی که باید جبران شود تا آواز نوع بشر دوباره با قافیه برابری سروده شود. مساله این است که آیا نوع بشر بخشی از خودش را از زهدان خود خارج میکند یا اینکه مطالبات بحق و عادلانه آن را در نظم سیاسی و نظام ارزش خودش ادغام میکند. این انتخابی پیش روی تمدن است. این دو راهی در برابر ماست.
بسیاری از مسائل جغرافياي سياسي معاصر اجازه نمیدهند تصور سرراستی از يك دولت داشته باشیم كه درون مرزهاي دقیقاش اِعمال حاكميت انحصاری ميكند... در بستر کلی «جنگ عليه ترور» شاهد تغيير جهتی در رابطه ميان حراست از تمامیت ارضی (یعنی تثبیت مرزها و رد این ایده که قلمرو میتواند به دست آید یا از دست رود) و حاكميت قلمرويي هستيم، كه در آن یک دولت حاکمیت انحصاری خود را درون مرزهایش اعمال میکند... اگر به قلمرو به عنوان مفهومی بیندیشیم که در طول تاریخ شکل گرفته و بسط مفهومی یافته، آنگونه که در اینجا بدان پرداختیم، میتوانیم تغییرات جاری در جهان امروز را درک کنیم. اندیشیدن به قلمرو فاقد مرز به فهم بهتری از مرزهای قلمرو كمك ميكند.
Book Reviews by Sahand Sattari
آنچه در ادامه میخوانید ترجمه مؤخره کتاب «زايش قلمرو» اثر استورات الدن است که به تبار و تاريخ مفهوم قلمرو و جايگاه سياسي آن از نگاه مارکسيسم غربي ميپردازد:
قلمرو به عنوان یک کلمه، مفهوم و عمل مسألهای تاریخی، جغرافیایی و سیاسی است... قلمرو مسألهای «تاریخی» است: تولیدشده، متغیر و سیال. قلمرو مقولهای «جغرافیایی» است، نه صرفا به این دلیل که یکی از راههای ساماندهی جهان است، بلکه چون تحولات آن به شدت نامتوازن و ناهموار است. قلمرو یک کلمه، مفهوم و عمل است که رابطه میان این سه را فقط میتوان به صورت تبارشناختی دریافت. قلمرو مسألهای «سیاسی» است اما در معنایی گسترده: اقتصادی، استراتژیک، حقوقی و فنی.
Interviews by Sahand Sattari
مقاله حاضر بر این پیشفرض استوار است که نظریه سیاسی مدرن بر بنیاد یک هندسه قرار دارد: هندسه سیاسی داخل و خارج. همچنین مفهوم بنیادی فلسفه سیاسی را نه آزادی و نه قدرت سیاسی بلکه مرز مىداند - مرزی که قلمرو «حاکمیت» یک کشور را میسازد. در این چارچوب، مقاله در جستوجوى مکانهای هندسی و فضاهایى است که نقاط مسألهساز حاکمیت «ملت-دولت»اند و دلمشغول موقعیت سیاسی گروههای مختلفی از مردم است که در این نواحى سرحدهاى قضایى، حقوقى و سیاسى ملت-دولتها را به چالش کشیدهاند. این مقاله آنها را گروههاى مختلفى از افراد «بىدولت» در نظر دارد. البته موضوع مقاله حاضر مستقیماً هیچیک از آنان نیست، بلکه آنها امکانی هستند برای فهم افول ملت-دولت در نظم «مابعد وستفالیایی». مقاله میکوشد افول ملت-دولت را در این نظم جدید جهانی و در پرتو جدایی «حاکمیت» از «دولت» دنبال کند و از این طریق به «نوموس» پنهان فضاى حاضر سیاسى جهان برسد: «دیوارهای مرزی». مقاله مدعى است اکنون «نوموس» زمین با «دیوارها» تعریف مىشود. بعد از بررسی رانههای فراگیر به دیوارکشى به این نتیجه میرسد که محل دیوارها ناحیهای آنومیک است. سپس با تبیین این امر به میانجی «وضعیت استثنایی» در جهان معاصر نشان میدهد ساختارى که به تمایز درون و بیرون شکل مىدهد، وقتى در مقام بخشى از خطوطى شناخته مىشود که در حال زدودن تمایزهای ساختاری ملت-دولتها هستند، خود را نقض مىکند. در واقع جدل بر سر نوعی منطقه آنومیک در تعلیق است و درست به همین خاطر در عین انسداد هر امکانی به سوی رهایی، میتوان از نوعی سیاست مقاومت سخن گفت. بنابراین نقشه مقاله حاضر اینچنین است: بهمنظور شناخت وضع موجود جهان، بایسته است که از دادههای ساختاری آغاز کرد، تغییرات صورتگرفته را سنجید و دوباره پرسید سیاست در این زمینه چه نقشی میتواند ایفا کند.
--------
این مقاله قصد دارد ارتباط قلمرو، دولت و ترور را در جهان معاصر نشان دهد؛ سه ترم انضمامی که به جنبههای قلمروی وضع حاکمیت اشاره دارند. همچنین بر اساس تحلیلی تاریخی-مفهومی میخواهد نشان میدهد حاکمیت در تلاقی خشونت و قلمرو دولت تعریف میشود؛ چون بهعنوان پلی تعیینکننده بین دولت و ترور عمل میکند و از دولت قلمروی جدا نیست. برای این کار ابتدا به میانجی مفهوم فضا، قلمرو را بهعنوان گستره فضامند حاکمیت تعریف میکند. و روشن میشود چرا مرزهای ملی ظاهراً بیابهامی که نقش الگوی مطلق نهاد مرزی را ایفا میکنند در عمل فقط بخشی از نهاد دولت را شکل میدهد. چون این مرزها هیچگاه نمیتوانند مستقل از دیگر حدود و مرزبندیهایی وجود داشته باشند که به آنها اجازه میدهند در سطحی محلی و نیز جهانی عمل کنند؛ حدودی که قلمروهای حاکمانه را مشخص میکند. سپس نشان میدهد چگونه کنترل و حفظ یک قلمرو همان به کار گرفتن خشونت درون مرزهای دولت-ملت مدرن است و از این طریق میکوشد، نسبت ترور و قلمرو را اثبات کند. در این چارچوب، ادعای مقاله این است که نظریه سیاسی مدرن بر بنیاد یک هندسه قرار داد: هندسه سیاسی داخل و خارج. و مفهوم بنیادی فلسفه سیاسی، نه آزادی و نه قدرت سیاسی بلکه مرز است؛ مرزی که قلمرو یک کشور را میسازد. و در آخر نیز میکوشد با گریز به فیگور «refugee» که در اینجا آواره خوانده میشود، فضای سیاسی او را در کانون توپوس سیاست نشان دهد؛ چراکه آواره مسأله اصلی نظریه سیاسی را در جهان مدرن رو میآورد: مرز.
آنری لوفور با بسط مفهوم فضا و ماتریالیسم دیالکتیکی، بحث درباره ساختار دیالکتیک سهگانه را پیش میکشد. لوفور با انتقاد از دیالکتیک هگلی و مارکسی، تلاش آنها را در رفع تقابلهای دوتایی ناکام میداند. پس میکوشد شکل تقابلهای دوتایی را به ترکیبی سهتایی تغییر دهد؛ به عبارتی بهتر تقابلهای دوتایی را محدود کند. او با بسط محتوا نشان میدهد معرفت ما از طریق محدودسازی محتوا و شکل اجتماعی محدود شده است. پس هر آموزهای از جمله ماتریالیسم دیالکتیکی نیز برآمده از چنین محدودیتسازی است. از اینرو، تفسیر ماتریالیسم دیالکتیکی را بسط میدهد و بر این باور است که دیالکتیک را باید در ساختاری سهبعدی بنا کرد. او با «تولید فضا» و مبانی محدودسازی محتوا در ماتریالیسم دیالکتیکی، دیالکتیک سهگانه را مطرح میکند که نتیجه نقد او بر منطق صوری، هگلگرایی و منطق دیالکتیک هگل است. لوفور با همین استدلال میکوشد دیالکتیک را به واقعیت مادی اجتماعی گره بزند و این امر را «با» و «در» فضا صورت میدهد. او فضا را در دیالکتیک سنتی مکمل تاریخ و زمان میکند تا از این طریق زمینههای مادی تولید فضا را به میانجی ساختار سهتایی دیالکتیک فضا دنبال کند. از همینروی در این مقاله، پس از نقد منطق صوری و منطق دیالکتیکی هگل از لزوم محدودسازی محتوا خواهیم گفت که از طریق فضا صورت میگیرد. سپس با طرح دیالکتیک سهتایی، «تولید فضا» را بر اساس دیالکتیک سهگانه فضا نشان خواهیم داد. این مقاله در پی آن است تا نخست نظریه دیالکتیک سهگانه و سپس دیالکتیک سهگانه تولید فضا را معرفی کند. لوفور با این نوآوری از دیالکتیک فضا-زمان سخن میگوید و مفهوم فضا را در کانون نظریه اجتماعی و سیاسی معاصر قرار میدهد.
این مقاله کوتاه نقطه شروعاش را از یکی از مهمترین سخنرانیهای لنین در نوامبر 1920 میگیرد. لنین در این سخنرانی وجهی از درک خود از کمونیسم را در نسبت با شوراها باز کرد. بر اساس این سخنرانی، مقاله حاضر ارتباط بین رهایی سیاسی و پیشرفت صنعتی در شوروی، و قدرت شورا، و پیامدهایش را در جهان مدرن بررسی میکند.
آوارهها نه یک طبقهاند، نه یک نژاد. آنها انبوه خلق هم نیستند. مایلم بگویم آنها بخش سیار نوع بشر هستند، معلق بین خشونت آوارهشدن و خشونت سرکوب. آواره تنها بخشی از جمعیت جهان است، و تازه بخشی کوچک، ولی «نماینده» بسیار گویای آن، چون وضعیت او کانون تمرکز همه نابرابریهای امروز جهان است، و چون آنچه ژاک رانسیر بخش بیبخش جامعه مینامد، در بطن آواره وجود دارد. به عبارت دیگر، فقدان آن حقوقی که باید جبران شود تا آواز نوع بشر دوباره با قافیه برابری سروده شود. مساله این است که آیا نوع بشر بخشی از خودش را از زهدان خود خارج میکند یا اینکه مطالبات بحق و عادلانه آن را در نظم سیاسی و نظام ارزش خودش ادغام میکند. این انتخابی پیش روی تمدن است. این دو راهی در برابر ماست.
بسیاری از مسائل جغرافياي سياسي معاصر اجازه نمیدهند تصور سرراستی از يك دولت داشته باشیم كه درون مرزهاي دقیقاش اِعمال حاكميت انحصاری ميكند... در بستر کلی «جنگ عليه ترور» شاهد تغيير جهتی در رابطه ميان حراست از تمامیت ارضی (یعنی تثبیت مرزها و رد این ایده که قلمرو میتواند به دست آید یا از دست رود) و حاكميت قلمرويي هستيم، كه در آن یک دولت حاکمیت انحصاری خود را درون مرزهایش اعمال میکند... اگر به قلمرو به عنوان مفهومی بیندیشیم که در طول تاریخ شکل گرفته و بسط مفهومی یافته، آنگونه که در اینجا بدان پرداختیم، میتوانیم تغییرات جاری در جهان امروز را درک کنیم. اندیشیدن به قلمرو فاقد مرز به فهم بهتری از مرزهای قلمرو كمك ميكند.
آنچه در ادامه میخوانید ترجمه مؤخره کتاب «زايش قلمرو» اثر استورات الدن است که به تبار و تاريخ مفهوم قلمرو و جايگاه سياسي آن از نگاه مارکسيسم غربي ميپردازد:
قلمرو به عنوان یک کلمه، مفهوم و عمل مسألهای تاریخی، جغرافیایی و سیاسی است... قلمرو مسألهای «تاریخی» است: تولیدشده، متغیر و سیال. قلمرو مقولهای «جغرافیایی» است، نه صرفا به این دلیل که یکی از راههای ساماندهی جهان است، بلکه چون تحولات آن به شدت نامتوازن و ناهموار است. قلمرو یک کلمه، مفهوم و عمل است که رابطه میان این سه را فقط میتوان به صورت تبارشناختی دریافت. قلمرو مسألهای «سیاسی» است اما در معنایی گسترده: اقتصادی، استراتژیک، حقوقی و فنی.
عمل، عمدتا روشنفکران و جوانان(.
اکسلوس در این کتاب دست به قماری نظری میزند و میگوید در نهایت فناوری است که مبنایی مطمئن برای گفتگوی نظری مارکس و هایدگر فراهم میسازد. اکسلوس در این کتاب نشان میدهد که «بیگانگی»، دغدغۀ اصلی مارکس، چگونه با مفهوم «نسیان وجود» در فلسفۀ هایدگر ارتباط مییابد. به گفتۀ اکسلوس بیگانگی را در آثار مارکس نهفقط در مباحث مربوط به ایدئولوژی و اقتصاد که در بحث فناوری هم میتوان یافت. در قرائت اکسلوس از فلسفۀ مارکس و هایدگر، فناوری است که نحوه برخورد ما را با طبیعت و جهان و تمامیِ روابط اجتماعیمان به چالش میکشد. البته مقصود اکسلوس از فناوری فراتر از ابزارها یا فنون (تکنیک) است. او میخواهد از منطق زیربنایی آنها سر در آورد.
اما اکسلوس، افزون بر اینکه نشان میدهد در نوشتههای مارکس نوعی معضلۀ هایدگری شرح و بسط مییابد، آثار مارکس را به همان شیوهای میخواند که هایدگر نیچه را تمثال نهایی متافیزیک غربی میخواند، یعنی متفکری که ریشهایترین چالش و بهتهرسیدن امکانها در او با هم جمع میشوند. بنابراین، در کتاب حاضر میتوان دید که چگونه بررسی مسئلهای هایدگری در چارچوب نظریۀ مارکس هم راهی نو برای تحلیل آرای مارکس پیش رویمان مینهد هم سیاستی مترقیتر در حوزۀ کاوشهای هایدگری.
مارکس و هایدگر: تفکر آیندهI کوستاس اکسلوس I ترجمۀ سهند ستاری و صالح نجفی I نشر هرمس
کریستین فوکس، از طریق غور و غوص در نافذترین نوشتههای مارکس، تلقی او را از مفاهیم ماشینآلات و فناوری و ارتباطات و ایدئولوژی استخراج میکند، مفاهیمی که جملگی زمینهساز تحلیل مضامین اصلی عصر دیجیتالاند. این شرح موجز و مسنجم دست آخر ثابت میکند تفکر مارکس برای عصر سرمایهداری دیجیتال و ارتباطی موضوعیت تام دارد.
بازخوانی مارکس در عصر سرمایهداری دیجیتال II ترجمۀ سهند ستاری II کریستین فوکس II نشر مرکز
وندی براون در کتاب «دولت و دیوار، افول حاکمیت» ــ برنده جایزه «انجمن علوم سیاسی آمریکا» در سال 2012 ــ به تأمل درباب تکثیر دیوارهای ملت ــ دولت در زمانهای میپردازد که حاکمیت ملت ــ دولت تضعیف شده است و قدرتهای فراملیای که طی فرایند جهانیسازی افسارگسیختهاند تقویت شدهاند. براون، یکی از نظریهپردازان برجسته در زمینه نولیبرالیسم، بر این باور است که شاید دیوارهای جدید حدود و ثغور مرزهای موجود یا دلخواه ملت ــ دولت را مشخص کنند، اما هیچیک از آنها برای مقابله با تجاوزِ بالقوهی ارتشهای سایر کشورها یا حتی نمایش قدرت دولت حاکم بنا نمیشوند. دیوارهای جدید، در بستری مابعد وستفالیایی که در آن قدرتها و بازیگران غیردولتی فراملی فزونی یافتهاند، تباهی همان مرزهایی را تقدیس میکنند که برای مخالفت با آن برپا شدهاند و در عین حال اشاره به محدودیتهای حکمرانی قانون یا قاعدهی سیاسی هم در سطح ملی هم جهانی در دنیای امروز دارند. دیوارها حتی زمانی که حاکمیت ملت ــ دولت را به سیاقی تئاترگون به نمایش درمیآورند، با همان قوت نشانهی افول قدرت دولتهای حاکماند.
این کتاب ترکیب نادری از نظریهای نیرومند و تحلیل دقیق تاریخی و سیاسی و اقتصادی است و تقریری تازه ــ و راستش بیسابقه ــ از دیوارکشی ملت ــ دولتها بهعنوان پدیدهای ویژهی دنیای معاصر بهدست میدهد. در نظر براون، جنون دیوارکشی در دنیای امروز پرده از مخمصههای حادی برمیدارد که بر اثر افول حاکمیت دامن قدرت و میل سیاسی را گرفتهاند، ازجمله مصادیق جدید کاهش مشروعیت سیاسی، اضطرابهای جدید شهروندان، و شکلهای جدید آمیزش خشونت دولتی و غیردولتی.
دولت و دیوار، افول حاکمیت II وندی براون II ترجمه: سهند ستاری II نشر مرکز
اتیین بالیبار در مقاله حاضر میکوشد به این پرسش پاسخ دهد. دقیقتر بگوییم، میکوشد نشان دهد که نمیتوان به این پرسش پاسخ داد و باید از این فرصت استفاده کرد. این مقاله متن سخنرانی بالیبار در نشستی در دانشگاه ژنو به سال 1993 است که نخست به زبان فرانسه (1997) و سپس ترجمه انگلیسیاش در کتاب «سیاست و آن صحنه دیگر» (2002) منتشر شد. با اینکه در جای جای مقاله اشاراتی به اوضاع و احوال دهه 90 اروپا به چشم میخورد تحلیل بالیبار از مقوله مرز، بهخصوص در پسزمینه بحران مهاجران، همچنان به کار میآید و آن ساختار نظری که در این مقاله بنا میکند در مقالات و آثار بعدی او در این زمینه همچنان استفاده میشود.