[go: up one dir, main page]

پرش به محتوا

یزدگرد سوم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
یزدگرد سوم
یَزْدَکِرْتُ
𐭩𐭦𐭣𐭪𐭥𐭲𐭩
شاهنشاه ایران و انیران[۱]
درخم یزدگرد سوم، ضرب ۶۵۱ م.
واپسین شاهنشاه ساسانی
سلطنت۶۳۲ – ۶۵۱
تاج‌گذاریاصطخر
پیشینخسرو چهارم
جانشینسقوط شاهنشاهی ساسانی
زاده۶۲۴
استخر، ایران‌شهر
درگذشته۶۵۱ (۲۷ سال)
مرو، ایران‌شهر
فرزند(ان)
خاندانخاندان ساسان
پدرشهریار

یزدگردِ سوّم (به پارسی میانه: 𐭩𐭦𐭣𐭪𐭥𐭲𐭩 ت.ت.'یَزْدَکِرْتُ'؛ ۶۲۴ تا ۶۵۱ میلادی) یا یزدگردِ شهریار، برپایهٔ شاهنامهٔ فردوسی وی بیست و نهمین و واپسین شاهنشاه ایران و انیران از خاندان ساسان در ایران‌شهر، پسر شهریار و نوهٔ خسرو پرویز و همسرش شیرین بود. در سال ۶۳۲ میلادی چون کسی از خاندان ساسان نمانده بود، او را برگزیده و بر تخت پادشاهی نشاندند. به قولی وی هنگام بر تخت نشستن هشت سال داشت و به مدت نوزده سال پادشاهی کرد. با به پادشاهی رسیدن یزدگرد، پس از چندین سال آشوب و تفرقه، سرانجام ثبات به تاج‌وتخت ایران بازگشت.

حمله اعراب به ایران در زمان پادشاهی او رخ داد که به تسخیر تیسفون و تقریباً سراسر قلمرو ساسانیان و شکست و آوارگی یزدگرد سوم انجامید. یزدگرد در نتیجهٔ خیانت گروهی از زیردستانش پیرامون شهر مَرو در آسیابی کشته شد.

بر پایهٔ روایت شاهنامه، وقتی یزدگرد از قصر فرار کرد؛ به مرو رفت و پیش آسیابانی به نام خسرو پناه گرفت. وقتی یزدگرد گرسنه بود به آسیابان گفت: من گرسنه‌ام. آسیابان گفت: جز نان خشک چیزی ندارم. یزدگرد گفت: همان نان خشک خوب است. آسیابان نان را به یزدگرد داد. سربازان ماهوی سوری دنبال یزدگرد بودند که دانستند پیش آسیابانی به نام خسرو است. پس خسرو را پیش ماهوی آوردند و ماهوی به او زر داد تا یزدگرد را بکشد تا خود جای یزدگرد را بگیرد. خسرو قبول کرد و شبانه نزد یزدگرد آمد؛ یزدگرد خوابیده بود که خسرو او را با خنجر کشت. سربازان آمدند تا تاج، لباس و انگشتر یزدگرد را به ماهوی سوری بدهند. ماهوی دستور داد که پیکر یزدگرد را در رود بیندازند. صبح سربازان پیکر یزدگرد را در رودخانه انداختند. مردم با گریه و زاری به پیکر یزدگرد نگاه می‌کردند. مردم نمی‌خواستند پیکر یزدگرد در آب باشد؛ پس وی را به خاک سپردند.

ریشه نام

[ویرایش]

ریشه نام یزدگرد آمیزه‌ای از دو بخش یزد (ایزد) و کرته (ساخته) است و به معنای ساختهٔ خداست.[۲]

آغاز کار

[ویرایش]
تاجگذاری یزدگرد سوم در نگارگری سدهٔ چهاردهمی از شاهنامه، که به اشتباه در بزرگسالی کشیده شده‌است؛ زیرا زمانیکه وی بر تخت نشست تنها هشت سال سن داشت

یزدگرد پسر شهریار و نوهٔ واپسین شاه برجسته ساسانی خسرو پرویز بود.[۳] برخی‌تبار مادری او را غیر اشرافی دانسته‌اند.[۴] شیرویه خسروپرویز را در سال ۶۲۸ از سلطنت برکنار کرد و کشت. سپس دست به کشتار همهٔ برادران تنی و ناتنی خود زد اما شهریار جان بدر برد.[۵] این کشتار آسیبی بزرگ به شاهنشاهی ساسانی رساند که هرگز از آن بهبود نیافت. افزون بر این برکناری خسروپرویز با جنگ‌های داخلی دنباله یافت که تا چهارسال به درازا کشید و در آن قدرتمندان و اشراف به استقلال رسیدند و شروع به ایجاد دولت‌های مستقل کردند و دشمنی میان خاندان اشرافی پارسی و پارتی از سر گرفته شد. پس از چند ماه طاعون شیرویه استانهای باختری شاهنشاهی ساسانی را دربرگرفت که به کشته شدن نیمی از جمعیت مردم و شیرویه منجر شد[۶] پس از شیرویه پسر هشت ساله‌اش اردشیر سوم به جانشینی وی رسید که پس از دو سال سپهبد برجسته ساسانی به نام شهربراز او را کشت. شهربراز پس از چهل روز در کودتایی به دست فرخ هرمز به قتل رسید که پوران دخت را، بر تخت شاهی نشاند. او یک سال بعد عزل شد، و حکومت تا یک سال دست به دست می‌چرخید، تا اینکه پوران دخت دوباره در سال ۶۳۱ به پادشاهی رسید، اما تنها یک سال پس از آن، ظاهراً به دست پیروز خسرو، کشته شد. توانمندترین بزرگان، رستم فرخزاد و پیروز خسرو، سرانجام پذیرفتند که باهم همکاری کنند و یزدگرد سوم را بر تخت سلطنت نشاندند و بدین ترتیب جنگ داخلی پایان یافت. بیشتر پژوهشگران باور دارند که یزدگرد در زمان تاجگذاری هشت ساله بود. تاج‌گذاری یزدگرد به سال ۶۳۲ میلادی در آتشکده آناهید در استخر رخ‌داد.[۷] استخر در فارس-خاستگاه ساسانیان- جای‌داشت و در زمانهٔ آشوب‌زدهٔ اواخر روزگار ساسانی به وفاداری و پشتیبانی مردمان آن سامان اعتماد بیشتری می‌رفت. تاج‌گذاری یزدگرد سوم در این نقطه بازگشتی بود به جایگاه تاج‌گذاری آغازین شاهان ساسانی؛ چرا که پس از گذر از برپایی این شاهنشاهی بیشتر شاهان ساسانی در تیسفون تاج بر سر می‌نهادند.

هرچند سلطنت یزدگرد که حکایت از رفع اختلاف‌ها و همبستگی دولت‌مردان می‌کرد، نور امیدی در دل‌ها افکند و جان تازه‌ای در کالبد روستاییان و دهقانان که مزارع آنان محل تاخت و تاز بادیه‌نشینان شده بود دمید و آن‌ها را دوباره به تلاش و کوشش واداشت تا جایی که در بسیاری از مناطق آنچه را که از دست داده بودند دوباره بازپس گرفتند و وضع حمله و دفاع می‌رفت که به صورت دیگری درآید ولی سیر حوادث به زودی نشان داد که شاه نویافته همسنگِ وظیفه بسیار خطیری که بر عهده او نهاده شده بود نیست و رویارویی با حوادثی که در شرف تکوین بود از عهده فردی بی‌تجربه چون او خارج است. نخستین اثر این ناآگاهی و بی‌تجربگی که از آن اثرهای نامتناظر برخاست، در جنگی نمودار گشت که بعدها در تاریخ به جنگ قادسیه معروف گردید.[۸]


حمله اعراب به ایران

[ویرایش]
ایوان خسرو در تیسفون پایتخت ساسانیان که عریض‌ترین ایوان معماری دوران باستان است.[۹] تیسفون یک کلان‌شهر تجاری غنی در آن دوران و پرجمعیت‌ترین شهر در میانه سال‌های ۵۷۰–۶۲۲ میلادی بوده‌است که در نتیجه یورش اعراب متحمل خرابی‌ها و غارت‌های گسترده‌ای شد

در سال ۶۳۳ میلادی در دومین سال پادشاهی یزدگرد سوم، نخستین جنگ سرحدی بین ایران و اعراب بنام جنگ زنجیر درگرفت که به شکست ایران خاتمه پیدا کرد.[۱۰]

یکسال پس از آن رستم فرخ‌هرمز فرمانروای خراسان که در این وقت نایب‌السلطنهٔ حقیقی ایران محسوب می‌گشت، به فرماندهی کل قوای ایران برگزیده شد.[۱۱] او توانست در جنگی بنام جنگ پل قوای اعراب را شکست دهد.[۱۲]

در سال ۶۳۵ میلادی، عمر از کارهای شام فراغت حاصل کرد و توقف قشون زیاد در شامات لازم نبود بنابراین عمر در تهیهٔ جنگ دیگری با ایران گردید. سعد بن ابی وقاص به سرکردگی قشون انتخاب شد و با سی هزار سپاه مأمور جنگ با ایرانیان شد. از طرف دیگر یزدگرد نیز لشکری در تحت ریاست رستم فرخزاد آراست عدهٔ آن را یکصد و بیست هزار نفر نوشته‌اند. عمر در همان سال هیأتی مرکب از دوازده نفر عرب به دربار ایران فرستاد. آنان در ورود به تیسفون ظاهرشان باعث سخریه بود ولی یزدگرد آن‌ها را با احترام پذیرفت، زیرا مقارن این احوال، مسلمین دمشق را فتح کرده بودند. یزدگرد پرسید «مقصودتان چیست؟» گفتند «باید اسلام بپذیرید یا جزیه دهید.» شاه در جواب با نظر حقارت به آن‌ها نگریسته و اشاره به فلاکت آن‌ها کرده، گفت «شما مردمانی هستید که سوسمار می‌خورید و بچه‌های خودتان را می‌کشید. (اشاره به عادت اعراب به زنده بگور کردن دختران)» مسلمین جواب دادند که ما فقیر و گرسنه بودیم ولی خدا خواسته‌است غنی و سیر باشیم. حالا که شمشیر را اختیار کرده‌اید، حکمیت با آن است.[۱۲]

در سال ۶۳۶ میلادی رستم فرخ‌هرمز در جنگی بنام جنگ قادسیه در نزدیک حیره، با سعد بن ابی‌وقاص سردار عرب روبرو شد. جنگ چهار روز طول کشید و به شکست ایرانیان خاتمه یافت. رستم که شخصاً حرکات افواج ایران را اداره می‌کرد، درحالی‌که در زیر خیمه نشسته و درفش کاویانی را در برابر خود نصب نموده بود، کشته شد و درفش کاویانی که نمودار شوکت و قدرت ایران بود، به‌دست سپاه اعراب افتاد. پس از این فتح بزرگ مسلمانان حیره را گرفتند و بجانب تیسفون روی نهادند.[۱۱] یزدگرد به سعد بن ابی‌وقاص فرماندهٔ قوای اعراب پیشنهاد کرد که ممالک آن سوی دجله را به مسلمین واگذارد و طرفین صلح نمایند ولی او این تکلیف را به استهزا رد کرد.[۱۳] در زمستان سال ۶۳۷ میلادی در اطراف پایتخت افواج نگهبان ایرانی عرضهٔ تیغ شدند و باقی سپاهیان نیز رو به هزیمت نهادند. با نزدیک شدن سپاه اعراب یزدگرد از پایتخت گریخت. همچنین جماعتی بسیار از ساکنان تیسفون نیز همهٔ دارایی خود را رها کردند و گریختند و در شهر کسی باقی نماند.[۱۴][۱۵] سعد بن ابی وقاص همراه با شصت هزار مرد عرب با فتح و پیروزی وارد پایتخت خالی شد.[۱۶]

سعد در ابتدا می‌خواست قشون ایران را تعقیب کند ولکن عمر به او دستور داد، تابستان را در مدائن بگذراند، پس از چندی به سعد خبر رسید که یزدگرد در حلوان قشونی جمع کرده‌است و در صدد جنگ است. سعد در سال ۶۳۷ میلادی در چهارمین جنگ بنام جنگ جلولاء با یزدگرد به نبرد پرداخت و شکست دیگری به سپاه او وارد آورد.[۱۳]

سرانجام آخرین جنگ بزرگ در سال ۶۴۲ میلادی،[۱۷] بنام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتح‌الفتوح نامیده‌اند، رخ داد و سپاه یزدگرد با همهٔ فزونی شماره و آمادگی جنگی آخرین شکست را از سپاه عرب خورد.[۱۸]

از آنجایی که ارتش ایران از زمان قباد یکم به چهار بخش در چهارگوشهٔ کشور تقسیم‌شده‌بود، شکست در جنگ نهاوند فلات مرکزی ایران را در برابر اعراب مهاجم بی‌دفاع گذارد. به‌دلیل جنگ‌های دامنه‌دار پیشین گردآوری نیروهای دفاعی ممکن نمی‌شد و اطلاعات مربوط به نبردهای پس از نهاوند که از سوی منابع اسلامی نقل‌شده بیشتر مقاومت‌های بومی ایرانیان بوده و پیرامون شمار سربازان ایرانی غلو بسیاری شده‌است.[۱۹]

رویدادهای پس از نبرد نهاوند

[ویرایش]
نگاره‌ای از یزدگرد سوم در نامهٔ خسروان

تاریخ‌نگاران اردوی یزدگرد سوم را هنگام عقب‌نشینی پس از جنگ نهاوند بسیار بزرگ دانسته‌اند. ثعالبی خدمهٔ این اردو را دربرگیرندهٔ هزار خوالیگر، هزار بازیار، هزار نوازنده و هزار غلامبچه آورده‌است.[۲۰]

یزدگرد از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و پس از نیشابور به توس رفت ولی کنارنگ آنجا که مایل نبود او را پناه بدهد گفت «قلعهٔ طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد.» پس ناچار یزدگرد به اصفهان و سپس به استخر رفت. در آنجا او مورد استقبال قرارگرفت و اقدام به ضرب سکه کرد.[۲۱]

پس از جنگ نهاوند دفاع ایالات ایران به عهدهٔ مرزبانان و دیگر امراء محلی قرار گرفت، و بعضی از این سرداران مثل هرمزدان در خوزستان -در ۶۴۲ میلادی[۱۹]- مقاومتی سخت ولی بی‌فایده، نشان دادند. همدان و ری مسخر لشکر عرب شد، بعد نوبت به آذربایجان و ارمنستان رسید. بعد از آن اصفهان در سال ۲۳ یا ۲۴ هجری قمری دست اعراب افتاد.[۲۲] ری پس از گشوده‌شدن بر فاتحان شورید، ولی در ۲۵ هجری قمری سعد بن ابی‌وقاص شورش را فرونشاند.[۲۳] در همین سال آذربایجان هم شورید، این شورش به دست ولید بن عقبه فرونشانده‌شد.[۲۴] پس از فرونشاندن این شورش سعید بن عاص از راه آذربایجان به موقان تاخت و با ارمنی‌ها به نبرد پرداخت و فرمانده سپاه آنان را دستگیر کرد و به صلیب کشید.[۲۵]

از دیگر سو اعراب به فرماندهی عثمان بن ابی‌العاص و با یاری دو قبیله ازد و عبدالقیس از راه بحرین -که پیشتر به همراه عمان به تسخیر عرب درآمده بود- از خلیج فارس گذشتند و به جنوب پارس رسیدند و پس از گشودن توج آنجا را مرکز لشکرکشی‌هایشان به دیگر بخش‌های پارس نمودند.[۲۶][۲۷] استخر هم پس از جنگ خونینی در ۲۸ یا ۲۹ هجری قمری[۲۸] و در طی قرارداد صلحی به ابوموسی اشعری -سردار سپاه اسلام-تسلیم‌شد و همهٔ ایالت فارس که گاهواره خاندان ساسانی بود، نیز به‌دست مسلمانان افتاد.[۱۸](برابر با ۶۵۰ میلادی[۱۹]) به گزارش بلاذری با گشوده شدن استخر چهل هزار تن از ایرانیان، از جمله بزرگ‌زادگان و وابستگان به خاندان‌های اشرافی، کشته شدند.[۲۹] در همین سال۲۹ هجری پادشاه محلی گرگان در قبال پرداخت باج توانست با عرب‌ها به فرماندهی سعید بن عاص پیمان صلح بندد.[۳۰]

در ۲۹ هجری قمری[۳۱] نبرد کوچکی در واجرود میان عرب‌ها و ایرانیان رخ داد. فرمانده سپاه ایران یک دیلمی به نام موتا بود و در این نبرد اسفندیار برادر رستم فرخ‌زاد و فرخان زیبندی مرزبان ری بدو یاری می‌رساندند. سرانجام این رخداد نیز شکست ایرانیان بود.[۳۲] دو سال پس از این رخداد شهرهای همدان، زنجان، قزوین، قومس، قم، کاشان و ری مسخر لشکر عرب شد؛ در این زمان یزدگرد در استخر به سر می‌برد و می‌کوشید نیروی برای جنگ با اعراب گردآورد.[۳۳]

مرگ یزدگرد سوم

[ویرایش]
دژ زیبد در مرو، دژی که یزدگرد سوم درآن درگذشت

با نزدیک شدن اردوی اعراب به استخر یزدگرد با وجود دعوت مرزبان تبرستان ترجیح داد تا از راه دارابگرد به کرمان و سپس سیستان رود. از آنجا هم‌راهی نیشابور و توس شد. با تسخیر خراسان در ۳۱ هجری قمری یزدگرد به مرو رفت. در جریان فتح نیشابور گروهی از اسواران هم در سپاه عرب حضور داشتند و به پاس این همکاری از پرداخت باج و خراج معاف گردیدند.[۳۴]

در مرو از سوی مرزبان مرو ماهوی سوری — که به احتمال از خاندان سورن بود — نخست مورد استقبال قرار گرفت ولی در آینده به ظاهر به دلیل خیانتی که ماهوی در مال یزدگرد کرده بود میان آنان کدورتی رخ‌داد.[۲۱] دلایل اختلاف میان یزدگرد و ماهوی موارد دیگری مانند بیم ماهوی از حملهٔ اعراب به مرو، در نتیجهٔ پذیرفتن یزدگرد هم ذکر شده‌است. در سال ۶۵۲ میلادی، ده سال بعد از جنگ نهاوند ماهوی سوری نیزک طرخان سرکردهٔ طوایف هپتالی طخارستان را به گرفتن یزدگرد، تشویق کرد. این نیزک ترخان در آغاز رابطهٔ خوبی با یزدگرد داشته‌است، ولی سپس رابطه‌یشان به دلیلی به تیرگی گراییده‌است.[۳۵] میان سپاه نیزک و یزدگرد نبردی درمی‌گیرد، اگرچه نیروهای ماهوی در کنار سپاه یزدگرد بودند، ولی به اشارهٔ او در میدان از شاهنشاه جداشده و به نیزک پیوستند. در نتیجه یزدگرد شکست خورد و گریخت. چون به مرو رسید ماهوی دروازه را به روی او نگشود و یزدگرد آواره گردید. ماهوی سوری فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد. چندین روایت متفاوت و با محتوی متضاد دربارهٔ مرگ یزدگرد سوم در کتاب‌های تاریخی برجای مانده‌است. به قول برخی از روایات یزدگرد، شتابان رو به فرار نهاده و خسته و درمانده به آسیابی پناه برد که شب در آنجا بگذراند در همین آسیاب، آسیابان، یزدگرد را به طمع لباس فاخر و جواهرش یا به دستور ماهوی به قتل رساند. بنا به روایت ثعالبی «جسد این شهریار وارونه بخت را در رود مرو انداختند. آب او را همی برد تا به شاخهٔ درختی پیچید، اسقفی نصاری جسد شاه را شناخت و او را دفن کرد.»[۳۶] به گفتهٔ طبری یزدگرد سوم در هنگام مرگ تنها بیست و هشت سال داشت. برخی منابع هم نوشته‌اند که او بعد از بیست سال سلطنت در سی و شش سالگی کشته شده‌است.[۳۷]

با مرگ یزدگرد سوم در سال ۶۵۲ میلادی، سلسلهٔ ساسانی پس از ۴۲۷ سال، در ایران منقرض گردید. ماهوی سوری نیز در زمان خلافت علی بن ابی‌طالب به کوفه فراخوانده‌شد و از جانب او مأمور گردآوری خراج خراسان گردید.[۳۸] این گزینش در میان خراسانیان سبب شورشی دامنه‌دار گردید که تا پایان خلافت علی برپای بود.[۳۹]

به گزارش تاریخ‌نویسانی چون مقدسی و ثعالبی یزدگرد با اندرز وزیرش خره‌زاد به مذاکره با عبدالله بن عامر سردار سپاه عرب پرداخت، او خره‌زاد را به سفارت نزد عبدالله فرستاد و بدو پیشنهاد نمود که در برابر هشتاد هزار درهم صلح را بپذیرد و نیشابور را نیز به یزدگرد واگذارد، اگرچه عبدالله در اندیشهٔ پذیرش پیمان بوده ولی با مرگ یزدگرد بدین پیشنهاد جامهٔ عمل پوشیده نشد.[۴۰][۴۱]

سیما

[ویرایش]
نگاره‌ای از یزدگرد سوم، کاشی کاری‌های تکیه معاون‌الملک، کرمانشاه، ایران

نویسندهٔ تاریخ بیهق یزدگرد سوم را چنین نمایانده‌است:

یزدجرد به صورت زیبا بود، و جوانی بود گندم‌گون و پیوسته‌ابرو و جعدموی و شیرین‌لب‌ودندان و لطیف‌سخن و بامهابت، که هر او را دیدی از وی هیبت ملوک بر وی افتادی، و او نسیب‌ترین ملوک عجم بود.[۴۲]

یزدگرد سوم در طول فرمانروایی کوتاه‌مدتش گام‌هایی را در راه پشتیبانی از مسیحیان مانند کمک به ساخت کلیساهایی از سوی پیروان این آیین برداشت. مسیحیان همچنین با پشتیبانی او کلیساهایی را هم در چین برپا داشتند.[۴۳]

فرزندان

[ویرایش]

مسعودی فرزندان او را چنین می‌شمارد، دو پسر به نام‌های بهرام (وهرام) و پیروز سوم، و سه دختر ادرگ و و شهربانو که مورد تردید است و مردآوند. پیروز به چین رفت و کوشش کرد که به یاری لشکر چین تاج و تخت نیاکان را به دست آورد ولی کاری از پیش نبرد و در سال ۶۷۲ میلادی درگذشت. فرزندان یزدگرد سوم تا آخرین لحظه در شمال شرق ایران با اعراب و برای نجات ایران کوشیدند ولی موفق به پیروزی نشدند. در منابع دیگر فرزندانی به نام‌های خسرو، مخدج، اردشیر و مهر گشنسب را برای یزدگرد معرفی کرده‌اند.[۴۴]

بنابر برخی روایات شیعه که مورد تردید است ، شهربانو به عقد حسین بن علی، نوهٔ پیامبر اسلام درآمد و مادر امام چهارم شیعیان است.[۴۵][۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][یادداشت ۱][۴۶]

شیعیان به این ترتیب فرزندان و نوادگان حسین بن علی را وارث خورنه یا فره ایزدی شاهنشاهان ایران باستان محسوب داشتند.[۴۵] به نوشته دهخدا پژوهش‌ها نشان داده‌است که این داستان واقعی نیست و یزدگرد را دختری بنام شهربانو نبوده‌است. داستان شهربانو در واقع از ربیع الابرار زمخشری و قابوس نامه اخذ شده‌است.[۵۰] همچنین بنوشته امیر معزی در دانشنامهٔ ایرانیکا، هیچ‌یک از تاریخ‌نگاران باستان که به موضوع حمله اعراب به ایران و سرنوشت خانواده ساسانیان پرداخته‌اند، به ارتباط میان یکی از دختران یزدگرد سوم و حسین بن علی اشاره نکرده‌اند. ضمن اینکه ابن سعد و ابن قتیبه مورخ ایرانی قرن سوم هجری مادر علی بن حسین را برده‌ای از اهالی ناحیه سند معرفی کرده‌اند.[۵۱]

شهربانو از سوی فرقه‌های شیعه به‌عنوان شخصیتی مقدس در نظر گرفته می‌شود و به‌ویژه در [ایران] مورد احترام است، اهمیت او تا حدی به پیوندی است که او بین ایران پیش از اسلام و تشیع مدرن ایجاد می‌کند. با این حال، تاریخی بودن او نامشخص است. نویسندگان اسلامی مانند ابوالعباس مبرد، یعقوبی و شیخ کلینی از قرن نهم به بعد به شهربانو و پیشینه ایرانی شاهنشاهی اش اشاره کردند. با این حال، منابع اولیه هیچ اشاره ای به مادر علی بن حسین نکرده اند و او را به نسب سلطنتی مادری نسبت نمی دهند. اولین اشارات از محمد بن سعد بن منیع و ابن قتیبه دینوری نیز در قرن نهم بود که در عوض او را برده ای از ایالت سند توصیف کردند. این امر باعث می شود دانشنامه ایرانیکا تصور کند که شهربانو "بی تردید افسانه ای" بوده است.[۵۲]

مرتضی مطهری و سید جعفر شهیدی در صحت داستان ازدواج حسین پسر علی با شهربانو تردید کرده و این روایات را رد کرده‌اند.[۵۳][۵۴]

ساسانیان پس از یزدگرد سوم

[ویرایش]
سفیر ایران‌شهر (یزدگرد سوم) هنگام بازدید از دربار دودمان تانگ در گردهمایی پادشاهان، در حدود ۶۵۰ میلادی
پیکره پیروز سوم در آرامگاه کیانلینگ، استان شانشی چین، شاهزاده‌ای که در تبعید بسر می‌بُرد

یزدگرد در سال ۶۳۸ میلادی هنگامی که با اعراب در زد و خورد بود، سفیری به چین فرستاد و از امپراتور چین تای‌زونگ کمک خواست، ولی دولت چین به سبب دور بودن از ایران از فرستادن کمک خودداری کرد. بعد از فوت یزدگرد، پسر او پیروز سوم که در آن زمان در دربار فغفور اقامت داشت- خود را شاه ایران خواند و امپراتور چین او را بدین سمت به رسمیت شناخت.

پیروز سوم در کوه‌های تخارستان ماند و در صدد جمع‌آوری قشون برای جنگ با اعراب برآمد. پیروز سوم از امپراتور چین به نام گائوزونگ سومین امپراتور سلسله تانگ) کمک خواست، اما امپراتور باز به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد، لیکن پادشاه تخارستان به او کمک کرد و او را شاه ایران دانست.

امپراتوری چین در سال ۶۵۸ میلادی ترک‌ها را شکست داد و ممالک غربی خود را سامان بخشید، بعد دولتی به اسم ایران تشکیل داد و پادشاهی آن را به پیروز سوم تفویض نمود. این مملکت احتمالاً در انتهای شمالی سیستان یا در نزدیک سیحون قرار داشته‌است. بعد از حمله اعراب به این منطقه، پیروز فرار کرد و به چین رفت.

در سال ۶۸۴ میلادی امپراتور چین او را به خوبی پذیرفت و به او اجازهٔ تأسیس یک آتشکده در چانگ آن داده شد. بعد از مرگ پیروز پسر وی نرسی نوه یزدگرد سوم به طخارستان رفت و مدتی در استرداد ملک کوشید، ولی مأیوس شد و به چین بازگشت و همانند پدر در غربت درگذشت.[۵۵]

دنبالهٔ فرزندان یزدگرد در چین به صورت خاندانی سلطنتی و سرداران نظامی و با احترام از سوی امپراتوران این کشور پذیرفته شدند. ایشان آتشکده‌های چندی را در این کشور برپا داشتند. ساسانیان در کنار جامعه‌ای از ایرانیان کوچنده به چین — تا زمان تحلیل رفتن در مردمان این کشور — سال‌ها زیستند.[۵۶] یکی دیگر از پسران یزدگرد به نام بهرام — که در نوشته‌های چینی به نام آلوئوهان خوانده شده — نیز کوششی نافرجام برای شکست تازیان در پیش گرفت. کوشش‌های او سبب سرایش سرودهٔ پهلوی برآمدن بهرام ورجاوند در میان ایرانیان گردید. این بهرام هم در ۷۱۰ میلادی درگذشت. پسر بهرام خسرو — در منابع چینی جولوئو — با ترکان هم پیمان شد و به ایران تاخت، ولی او نیز نتوانست کاری از پیش ببرد. خسرو واپسین کس از فرزندان یزدگرد بود که کوشید بر تاج و تخت نیاکان دست یابد.[۵۷]

در میان دودمان‌های ایرانی‌ای که پس از اسلام در ایران به قدرت رسیدند، امیر شجاع بویه ادعا داشت که از تبار یزدگرد سوم است.[۵۸]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

یادداشت‌ها

[ویرایش]

پانویس

[ویرایش]
  1. MacKenzie، ĒRĀN, ĒRĀNŠAHR، 534.
  2. Shahbazi، Shapur. «Yazdeferd I». Encyclopaedia Iranica. دریافت‌شده در ۳ ژوئیه ۲۰۲۰.
  3. یعقوبی او را پسر مستقیم خسرو دوم معرفی می‌کند؛ تاریخ یعقوبی، صفحهٔ ۲۱۵
  4. یعقوبی مادر او را زنی حجامت‌گر می‌خواند. تاریخ یعقوبی، ۲۱۵
  5. Kia، Mehrdad (۲۰۱۶). The Persian empire: a historical encyclopedia. ABC-CLIO. شابک ۹۷۸-۱۶۱۰۶۹۳۹۱۲.
  6. Shahbazi، Shapur. «Sasanian dynasti». Encyclopaedia Iranica. دریافت‌شده در ۳ ژوئیه ۲۰۲۰.
  7. شاهنشاهی ساسانی، ص ۵۵
  8. تاریخ و فرهنگ ایران. جلد اول. ص ۳۰۴
  9. «بزرگ‌ترین دهانه معماری جهان باستان در لرستان است». خبرگزاری ایسنا.
  10. پیرنیا، ص
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ کریستن سن، ص ۵۲۵
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ پیرنیا، ص ۳۶۱
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ پیرنیا، ص ۳۶۳
  14. کریستن سن، ص ۵۲۸
  15. آناهیتا، ص ۳۷۹
  16. کریستن سن، ص ۵۲۹
  17. پیرنیا، ص ۳۶۵
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ کریستن سن، ص ۵۳۰
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ شاهنشاهی ساسانی، ص ۵۶
  20. تاریخ ثعالبی، ص ۴۷۳
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ تاریخ ایران بعد از اسلام، ۱۹۷
  22. فتوح‌البلدان، ۴۳۹
  23. فتوح‌البلدان، ۴۴۶
  24. فتوح‌البلدان، ۴۵۹
  25. فتوح‌البلدان، ۴۶۱
  26. البدء و التاریخ، ۸۵۸
  27. بلاذری برادر عثمان، حکم بن ابی‌العاص را فرمانده این حمله خوانده‌است.
  28. فتوح‌البلدان، ۴۴۳
  29. فتوح‌البلدان، ۵۴۳
  30. فتوح‌البلدان، ۴۶۸
  31. لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ واجرود
  32. تاریخ چهارهزار ساله ارتش ایران، ۱۹۲
  33. تاریخ چهار هزار ساله ارتش ایران، ۱۹۲
  34. عصر زرین فرهنگ ایرن، ۸۲
  35. فتوح‌البلدان، ۴۴۴-برخی منابع مانند بلاذری دلیل این کدورت را خواستگاری نیزک ترخان از دختر یزدگرد و پاسخ تند شاهنشاه آورده‌اند.
  36. کریستین‌سن. ایران در زمان ساسانیان، ص ۵۳۰ و ۵۳۱
  37. آناهیتا، ص ۳۸۰
  38. تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۱۹۸
  39. فتوح‌البلدان، صص ۵۶۸–۵۶۹
  40. البدء و التاریخ، ۸۶۶
  41. تاریخ ثعالبی، ص ۴۷۵
  42. تاریخ بیهق، ص ۲۶
  43. شاهنشاهی ساسانی، ص ۱۶۶
  44. http://ensani.ir/fa/article/download/156023 results
  45. ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ کریستین سن. ایران در زمان ساسانیان، ص ۵۳۱
  46. ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ Madelung, Wilferd. "ʿALĪ B. ḤOSAYN B. ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB". ENCYCLOPÆDIA IRANICA. Retrieved August 1, 2011.
  47. Muh’sin al-Ameen al-A’mili, A’yan as-Sheea’h, Damascus, 1935, IV, 189.
  48. Donaldson, Dwight M. (1933). The Shi'ite Religion: A History of Islam in Persia and Irak. BURLEIGH PRESS. pp. 101–111.
  49. فرهنگ شیعه، محمد خطیبی، صفحهٔ ۱۰۴
  50. قابوس‌نامه باب ۲۷ ص ۱۴۴
  51. «shahrbanu, Iranica, by Mohammad Ali Amir-Moezzi». بایگانی‌شده از اصلی در ۶ آوریل ۲۰۲۰. دریافت‌شده در ۲۰ مارس ۲۰۱۴.
  52. Foundation, Encyclopaedia Iranica (2021-05-17). "Welcome to Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 2023-09-28.
  53. خدمات متقابل اسلام و ایران، صص ۱۳۱ تا۱۳۳
  54. کتاب زندگی حسین بن علی اثر سید جعفر شهیدی چاپ مرکز نشر فرهنگ اسلامی صفحه ۱۲ تا ۲۷
  55. پیرنیا. تاریخ باستانی ایران. ص ۳۶۷
  56. شاهنشاهی ساسانی، ص ۵۷
  57. شاهنشاهی ساسانی، صص ۵۷–۵۸
  58. تاریخ اجتماعی ایران، ۲۳۸

منابع

[ویرایش]
  • ابن فندق، علی بن زید بیهقی (۱۳۶۱). تاریخ بیهق. فروغی.
  • بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر. فتوح‌البلدان. ترجمهٔ محمد توکل، نشر نقره، ۱۳۴۷
  • پورداوود، ابراهیم (۱۳۴۳). آناهیتا، پنجاه گفتار پورداوود. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
  • پیرنیا، حسن (۱۳۶۲). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب.
  • ثعالبی نیشابوری، ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل (۱۳۶۸). تاریخ ثعالبی. تهران: نشر نقره.
  • دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، برگردان مرتضی ثاقب‌فر، نشر ققنوس. شابک ‎۹۶۴-۳۱۱-۴۳۶-۸
  • راوندی، مرتضی. تاریخ اجتماعی ایران. جلد دوم. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۲۵۳۶
  • زرین‌کوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. انتشارات امیر کبیر، چاپ یازدهم، ۱۳۸۶
  • زرین‌کوب، عبدالحسین (۱۳۶۴). تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
  • طبری، محمد بن حریر (۱۳۶۲). تاریخ طبری، جلد دوم. ترجمهٔ ابولقاسم پاینده. تهران: انتشارات اساطیر.
  • فرای، ریچارد ن. عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمهٔ مسعود رجب‌نیا، چاپ چهارم. انتشارات سروش، ۱۳۸۸
  • کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
  • معطوفی، اسدالله. تاریخ چهار هزار ساله ارتش ایران، جلد اول. تهران: نشر ایمان، ۱۳۸۲
  • مقدسی، مطهر بن طاهر. البدء و التاریخ، جلد اول. ترجمهٔ محمد رضا شفیعی کدکنی، نشر آگه، چاپ اول، ۱۳۷۴
  • یعقوبی، احمد بن اسحاق. تاریخ یعقوبی، جلد اول. ترجمهٔ محمد ابراهیم آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۸۲
  • محمدی ملایری، محمد. تاریخ و فرهنگ ایران. جلد اول. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۹. شابک: ۷-۵۲۷-۳۱۵-۹۶۴

پیوند به بیرون

[ویرایش]
یزدگرد سوم
زادهٔ: اصطخر درگذشتهٔ: مرو
عنوان سلطنتی
پیشین:
بوران‌دخت
شاهنشاه ایران‌شهر
۶۳۲ – ۶۵۱ م
پسین:
سقوط شاهنشاهی ساسانی


خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب <ref> برای گروهی به نام «یادداشت» وجود دارد، اما برچسب <references group="یادداشت"/> متناظر پیدا نشد. ().