[go: up one dir, main page]

0% encontró este documento útil (0 votos)
99 vistas22 páginas

Artículo (Senbadnameh)

Este documento analiza las versiones más antiguas del libro de "Las Siete Sabios" o "Sindbadnama", con el objetivo de explorar el origen y desarrollo de esta obra. Se divide las numerosas traducciones y versiones de esta historia en dos grupos principales: el grupo oriental (conocido como "Sindbadnama") y el grupo occidental ("Los Siete Sabios de Roma"). El enfoque principal del artículo es examinar los textos más antiguos del grupo oriental, especialmente el relato en "Las mil y una noches",

Cargado por

Xabi hernández
Derechos de autor
© © All Rights Reserved
Nos tomamos en serio los derechos de los contenidos. Si sospechas que se trata de tu contenido, reclámalo aquí.
Formatos disponibles
Descarga como PDF, TXT o lee en línea desde Scribd
0% encontró este documento útil (0 votos)
99 vistas22 páginas

Artículo (Senbadnameh)

Este documento analiza las versiones más antiguas del libro de "Las Siete Sabios" o "Sindbadnama", con el objetivo de explorar el origen y desarrollo de esta obra. Se divide las numerosas traducciones y versiones de esta historia en dos grupos principales: el grupo oriental (conocido como "Sindbadnama") y el grupo occidental ("Los Siete Sabios de Roma"). El enfoque principal del artículo es examinar los textos más antiguos del grupo oriental, especialmente el relato en "Las mil y una noches",

Cargado por

Xabi hernández
Derechos de autor
© © All Rights Reserved
Nos tomamos en serio los derechos de los contenidos. Si sospechas que se trata de tu contenido, reclámalo aquí.
Formatos disponibles
Descarga como PDF, TXT o lee en línea desde Scribd
Está en la página 1/ 22

‫بررسي نسخِ گروه شرقيِ كتاب هفت دانا يا سندبادنامهها‬

‫در جستجوي اصل و منشأ سندبادنامه‬

‫‪ /Javier Hernández1‬خاوير هرناندث‬

‫چكيده‪:‬‬

‫سندبادنامه يا قصهي هفت وزير داستاني است كهن و آموزنده با نﺸرِ گسترده و شهرت جهاني كه پيﺸينهي‬

‫آن در قالب يك كتاب به ايران پيش از اسﻼم و ادبيات پهلوي باز ميگردد‪ .‬ساختارِ اين اثر همانند هزار و يك‬

‫شب داستان در داستان است‪ .‬برگردانها و بازترجمههاي گوناگونِ سندبادنامه گواه بر شهرت و اهميت اين‬

‫اثر است كه در زمان خود يكي از توسعه يافتهترين ساختارهاي داستان در داستان را دارا بوده است‪ .‬محور‬

‫اصلي مقالهي پيشرو بر بررسي قديميترين شواهد اين اثر )متونِ گروه شرقي سندبادنامه( و باﻻخص‬

‫روايت موجود در كتاب صدويك شب ‪-‬كه از سوي پژوهﺸگراني كه به اصل و منﺸأ سندبادنامه پرداختهاند‬

‫ناديده گرفته شده‪ -‬استوار است‪ .‬كﺸف نسبتاً اخير قديميترين نسخهي صدويك شب و سندبادنامهي موجود‬

‫در آن و نزديكي تاريخي و فرهنگي آن با روايت اسپانيايي كهن از سندبادنامه كه يكي ديگر از قديميترين‬

‫روايتهاي سندبادنامه است ‪ ،‬روش انتقال اين كتاب را از شرق به غرب جهان بنا بر پذيرفتهترين نظريهها زير‬

‫سؤال ميبرد‪.‬‬

‫كليد واژه ها‪ :‬سندبادنامه‪ ،‬صد و يك شب‪ ،‬سندبادنامه اسپانيايي كهن‪ ،‬متون گروه شرقي‬

‫ﻣﻘﺪﻣﻪ‬

‫مﺠموﻋهي داستانها يا بهاصطﻼح چرخه ادبي‪ - ٢‬كه با ﻋنوان داستانهاي هفت فرزانه يا هفت دانا‪ ٣‬از آنها ياد ميشود‬

‫‪ -‬مﺠموﻋهاي از روايتهاي اصالتاً شرقي است با شكل و قالب ِ داستان در داستان‪ ٤‬كه در آن داستاني اصلي در ضمنِ حكايتها و‬

‫قصههاي ديگر بيان ميشود‪ .‬شيوهي قالببنديِ داستانهاي كوتاه در ساختاري كلي را ميتوان از مهمترين دستاوردهاي داستان‪-‬‬

‫‪ ١‬مقاله حاضر برگرفته از رساله دکتری با عنوان "بررسﯽ تطبيقﯽ و تحليلﯽ بين سندبادنامهی اسپانيايﯽ کهن و سندبادنامهی ظهيری‬
‫سمرقندی و ديگر نگارشهای اين اثر" رشتﮥ زبان و ادبيات فارسﯽ دانشگاه عﻼمه طباطبايﯽ است‬
‫‪ ٢‬ﭼﺮﺧﻪي ادبي‪ ،literary cycle ،‬بﻪ ﻣجموعﻪ روايتهاي ﻣنثور يا ﻣنظوم‪ ،‬ﻣعموﻻً از ﻣؤلفان ﻣختلف اطﻼق ﻣيشود كﻪ داراي ﺧاستگاهي‬
‫ﻣشتﺮك و ﻣتمﺮكز بﺮ شخصيتهاي يكسان هستنﺪ‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Seven Sages‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ frame narrative‬يا ‪Frame story‬‬
‫نويسي شرقي و يكي از ﻋمدهترين تأثيرات شرق بر روايتگري غربي به شمار آورد‪ .‬كم نيستند آثاري كه در قرون وسطي در مناطق‬

‫غربي اروپا تحت تأثير مستقيم يا غيرمستقيم اين شگرد خاص به رشتهي تحرير در آمدهاند‪ ،‬بهطور مثال‪ ،‬ميتوان در ادبيات‬

‫اسپانيايي به مﺠموﻋه داستاني با ﻋنوان ال كُنده لوكانور )‪ (El Conde Lucanor‬اثر دون خوان مانوﺋل ) ‪Don Juan‬‬

‫‪ ،(Manuel‬اﻋترافات ﻋاشق معروف به نام ﻻتين آن‪ ،‬كُنفِسيو آمانتيس )‪ ،(Confesio Amantis‬اثرِ جان گاؤِر )‪(John Gower‬‬

‫‪ ،‬حكايتهاي كُنتِربِري )‪ (The Canterbury Tales‬اثر جفري چاوسر در ادبيات انگليسي و در ادبيات ايتاليايي دكامرون‬
‫)‪ (Decameron‬اثر جيواني بوكاچيو )‪ (Giovanni Boccaccio‬را به ﻋنوان نمونههايي برجسته از نفوذ ادبيات شرق بر ادبيات‬

‫غرب در اين دوران در نظر گرفت‪.‬‬

‫اين شيوه‪ ،‬ﻋليرغم آنچه به نظر ميرسد‪ ،‬تنها متعلق به شرق نيست و براي نويسندگان ﻋصر كﻼسيك اروپا ناآشنا نبوده‬

‫است و آثاري مانند ساتيريكون )‪ ،(Satiricon‬نوشتة پترونيوس )‪ (Petronius‬كه نگارشِ آن به قرن اول ميﻼدي برميگردد‪ ،‬اﻻغ‬
‫طﻼيي‪ ،‬اثر آپوليوس )‪ (Apuleyo‬و در فصل چهارم كتاب دگرديسيها‪ ،‬اثر اوويد )‪ (Ovidius‬از مﺠموﻋه داستانها هستند كه از‬

‫همان ساختار پيروي ميكنند؛ قوت و صﻼبت اينگونه آثار به مثابهي نمونههاي آن در مﺸرقزمين نبوده و همين سبب تأثيرپذيري‬

‫ادبيات مغربزمين از نمونههاي شرقي اين نوع داستان شده است‪.‬‬

‫در اين نوع داستانها‪ ،‬روش تعبيهي داستانهاي فرﻋي در يك داستانِ اصلي‪ ،‬در توسعهيافتهترين شكلِ خود‪ ،‬به گونهاي‬

‫است كه داستانهاي فرﻋي در صدد تغيير جريان كنشِ داستانِ اصلي برميآيند‪ .‬ﻋﻼوه بر اين‪ ،‬در رايجترين طريق آن‪ ،‬نقل داستان‪-‬‬

‫ها يا قصهها به منظور به تأخير انداخن وقوعِ كُنش شومي براي يكي از شخصيتهاي داستان اصلي است‪ ،‬كه در مﺠموﻋهي هفت‬

‫دانا‪ ،‬اين كنش شوم اﻋدام شاهزاده است‪ .‬از اين لحاظ‪ ،‬كتاب هفت دانا نمونهي برجستهاي از اين نوع ساختارِ داستاني است زيرا در‬

‫آن‪ ،‬شاهزاده كه در پي تهمتِ زن پادشاه به اﻋدام محكوم شده‪ ،‬متناوباً حكمش فسخ و ادﻋايش تاييد ميشود و اين تغيير در حكم از‬

‫طريق ﻋوض شدن راويان داستانهاي فرﻋي كه يا مدافعان شاهزاده يا زن پادشاه هستند‪ ،‬اتفاق ميافتد‪.‬‬

‫از قرن نوزدهم‪ ،‬منتقدان ادبي‪ ،‬جهت يافتن سرنخي از منﺸأ اين كتاب درميان دنبالههاي ادبيِ اين اثر‪ ،‬ترجمهها و‬

‫بازترجمهها‪ ،‬بازنوشتهها‪ ،‬اقتباسها‪ ،‬جملگيِ روايتها و نسخ ِ بهجاماندهي آن را به دو گروه بزرگ شرقي و غربي تقسيم كردهاند‪ .‬در‬

‫اين تقسيمبندي‪ ،‬متون متعلق به گروه شرقي با نام ِكلي "سندبادنامه" و متون گروه غربي با نام "هفت داناي رُم"‪ ٥‬شناخته مي‪-‬‬

‫شوند‪.‬‬

‫در اين نامگذاري‪ ،‬اهمّ تغييرات اين كتاب در مسير خود از شرق به غرب قابلمﺸاهده است‪ .‬در داستان اصلي جملگيِ‬

‫متون متعلق به گروه شرقي شخصيتي با نام سندباد‪ ٦‬وجود دارد‪ ،‬نامي كه در نسخ مختلفِ اين گروه با تغييرات اندكي در امﻼء و‬

‫تلفظ ِآن آمده است‪ .‬در تحريرهايي كه به گروه غربي تعلق دارند‪ ،‬چنين شخصيتي وجود ندارد و "هفت دانا" نقش اورا ايفا ميكنند‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫‪Seven Sages of Rome‬‬
‫‪ ٦‬سندباد شخصيتﯽ است که مسئوليت شاهزاده را برعهده مﯽگيرد‪.‬‬
‫در تحريرات غربي‪ ،‬ﻋﻼوه بر از بين رفتنِ شخصيت سِندباد‪ ،‬در برخي از ﻋناصر ثانويه داستان اصلي‪ ،‬مانند مكان اتفاقات‪ ،‬وضعيت‬

‫تاريخيِ آن و آوردنِ نامهاي خاص‪ ،‬تغييرات ديگري صورت گرفته است؛ مثﻼً‪ ،‬حال و هواي شرقي كه در داستان اصليِ متون‬

‫شرقي قابلمﺸاهده است‪ ،‬در متون غربي ديده نميشود‪ ،‬و مكان داستان به سمت نقاط جغرافيايي غربي‪ ،‬مانند شهر رُم‪ ،‬انتقال پيدا‬

‫ميكند‪.‬‬

‫متون مربوط به گروه غربي‪ ،‬دست كم دربرگيرندهي چهل روايت به زبانهاي مختلف مانند انگليسي‪ ،‬فرانسوي‪ ،‬ايتاليايي‪،‬‬

‫اسكاتي‪ ،‬ﻻتين‪ ،‬اسپانيايي و غيره است كه تقريباً دويست دستنويس و حدود دويست و پنﺠاه نسخهي چاپي از آن باقي مانده‬

‫است‪ .٧‬در مقابل تعداد نسبتاً باﻻي نسخ برجاي مانده از روايتهاي غربي‪ ،‬تعداد نسخههاي بازمانده از گروه شرقي‪ ،‬يعني‪ ،‬گروه‬

‫"سِندبادنامهها"‪ ،‬بسيار كمتر و فقط ده نسخه است كه ﻋبارتند از ‪ :‬يك نسخه به زبان يوناني‪ ،‬نسخهاي به زبان سُرياني‪ ،‬سه تحرير‬

‫به ﻋربي‪ ،‬نسخهاي به زبان اسپانياييِ كهن‪ ،‬متني به زبان ﻋبري و سه تحرير به زبان پارسي‪ .‬جملگي منتقدان بر اين باورند كه اين‬

‫تحريرها قديمترين و در نتيﺠه‪ ،‬نزديكترين شواهدِ بهجامانده به تحريرِ نخستين اين كتاباند‪.‬‬

‫‪ -١‬پيرنگ نسخ شرقي‬

‫خﻼصهي پيرنگ داستان اصليِ تحريرهاي شرقي كه در ضمن آن حكايتها و قصههاي فرﻋي ديگري نيز ميآيد چنين‬

‫است‪ :‬پادشاهي دادگر و رﻋيتپرور در سرزميني دورافتاده همراه با همسران خود ميزيست ولي هيچ فرزندي نداشت‪ .‬وي بعد از‬

‫مدت زياد‪ ،‬صاحبِ فرزندي ميشود اما اين فرزند‪ ،‬پسري بود بسيار نافرمان و هيچ تمايلي به كسب ﻋلم و تربيت نداشت‪ .‬از اين رو‬

‫پدر‪ ،‬با نگراني از آيندهي فرزند‪ ،‬او را به فرزانهترين حكيم ديار ميسپرد‪ .‬حكيم سِندباد نزد پادشاه متعهد ميشود تا در مدت شش ماه‬

‫تمام ﻋلوم و فنون ﻋصر را به ملك زاده بياموزد و با همين نيت‪ ،‬سندباد با ملكزاده در جايي غزلت ميگزينند‪ .‬كمي بعد از سپري‬

‫شدن مهلت مقرر‪ ،‬سندباد با خواندن طالع ملك زاده متوجه ميشود كه او گرفتار خطري خواهد شد‪ ،‬پس به او ميگويد كه در طي‬

‫هفت روز نبايد لب به سخن بگﺸايد‪ .‬اين خطر ﻋبارت از آن بوده است كه محبوبترين كنيزك از حرمخانهي سلطنتي از پادشاه‬

‫اجازهي ديدار و همصحبتي با ملكزاده را طلب ميكند‪ .‬پادشاه‪ ،‬شگفتزده از خاموشي پسرش‪ ،‬قبول ميكند‪ .‬كنيزك در مﻼقات با‬

‫ملكزاده مهر خود را براز ميكند و به ملكزاده پيﺸنهاد ميكند تا شاه را بكﺸد و باهم فرمانروايي كنند‪ .‬شاهزاده اين خيانت بر‬

‫پدرش روا نميداند و او را از خود ميراند‪ .‬بعد از اين واقعه‪ ،‬ملكزاده طبق دستور سندباد هفت روز خاموشي برمي گزيند‪ .‬در اين‬

‫زمان‪ ،‬كنيزك كه از ملك زاده كنيهبهدل گرفته‪ ،‬نزد پادشاه مي رود و ملكزاده را به فساد متهم ميكند و از پادشاه درخواست مي‪-‬‬

‫كند كه داد او را بدهد و ملكزاده را مﺠازات كند‪ .‬در اينﺠاي داستان‪ ،‬هر يك از هفت وزير پادشاه‪ ،‬يك يا دو داستان در مورد مكر‬

‫زنان به منظور دفاع از شاهزاده تعريف ميكنند و پادشاه بعد از شنيدن آنها حكم اﻋدام پسر خود را به تاخير مياندازد‪ .‬پس از آن‪،‬‬

‫زن‪ ،‬به نوبه خود‪ ،‬داستاني ديگر حكايت ميكند تا بيدرنگ پادشاه فرمان به سياست فرزند دهد‪ .‬بعد از هفت روز خاموشي و گذشتن‬

‫‪7‬‬
‫‪Killis Campbell, The Seven Sages Of Rome (Boston, 1907), p. xvii.‬‬
‫خطر‪ ،‬ملكزاده لب به سخن ميگﺸايد و از خود دفاﻋي شايسته ميكند‪ .‬سرنوشتي كه زن دچار آن ميشود‪ ،‬بنا بر تحريرهاي موجود‬

‫متفاوت است‪.‬‬

‫‪ .٢‬شواهد‪ ،‬ارجاعات و ترجمه هاي به جا مانده از گروه شرقي يا "سندبادنامهها"‬

‫‪ ١ -٢‬شواهد و ارجاعات‬

‫كهنترين ارجاﻋات به اين اثر به قرن ‪ ٣‬ق‪ ٩/‬م برميگردد‪ .‬در آن روزگار‪ ،‬جغرافيدان و نويسندهي سرشناس اليعقوبي‬

‫در اثر خود از سندباد ياد مي كند چنانكه مينويسد‪ » :‬يكي از پادشاهان هند "گوش" همان پادشاهي است كه سندباد حكيم در‬

‫زمان او بود و همين كوش كتاب مكرالنساء را نوشت« )يعقوبي‪ ،١٣٦٢،‬ج ‪ .(١١٥ /١‬پسازآن‪ ،‬مسعودي در كتاب معروف او مروج‬
‫الذهب و معادن الﺠوهر هنگام برشمردن پادشاهان هند بار ديگر بين نام سندباد و پادشاهي هندي به نام كورش‪ ،‬بهجاي گوش‪،‬‬

‫پيوند ميدهد‪ » :‬براي هندوان باقتضاي وقت و احتياجات مردم ﻋقايد تازه پديد آورد و مذاهب سلف را رها كرد‪ .‬سندباد در مملكت او‬

‫و به ﻋصر او بود كه كتاب هفت وزير و معلم و غﻼم و زن پادشاه را براي وي تنظيم كرد كه به نام سندباد معروف شد« )مسعودي‪،‬‬

‫‪ ،١٣٦٢‬ج‪ .(٧٥ /١‬از خواندن شواهد يعقوبي و مسعودي به نظر ميآيد كه نسب سندبادنامه روشن است و هندي است‪ ،‬ولي در همان‬

‫روزگار‪ ،‬شايد اندكي زودتر‪ ،‬حمزه اصفهاني‪ ،‬در اثر خود به نام تاريخ سني ملوكاﻻرض و اﻻنبياء نه تنها سندبادنامهرا ايراني اﻷصل‬

‫ميداند بلكه تاريخ تأليفش را نيز مربوط به دورهي اشكانيان ميداند‪» :‬چون اسكندر بمرد و شهرها به دست ملوك طوايف افتاد‪ ،‬به‬

‫جنگ و كﺸاكش برخاستند و هر يك به انديﺸهي غلبه يافتن به ديگري بود‪ .‬در روزگار اينان كتابهايي كه به دست مردم است از‬

‫قبيل كتاب مروك و سندباد و برسناس )يوسفاس؟( و شيماس و مانند آنها كه در حدود ‪ ٧٠‬جلد است نوشته شد« )اصفهاني‪:١٣٤٦ ،‬‬

‫‪ .(٤١‬تقريباً در همان دوران‪ ،‬صاحب ناشناس مُﺠملالتواريخ و القصص – احتماﻻً با استفاده از منابع اصفهاني‪ -‬ميگويد‪ »:‬از‬

‫كتابهايي كه در روزگار اشكانيان ساختند هفتاد كتاب بود از جمله‪ :‬كتاب مروك‪ ،‬كتاب سندباد‪ ،‬كتاب يوسيفاس‪ ،‬كتاب سيماس«‬

‫)مُﺠمل‪ (٩٤-٩٣ :١٣٨٩ ،‬و همچنين مؤلف گمنام كتاب نهاية اﻹﻋراب في أخبار الفرس و العرب ‪ ،‬كه در زمان هارون الرشيد يا‬

‫اندكي پس از او به رشتهي تحرير در آورده‪ ،‬در گفتار در باب اخبار ملوك الطواﺋف بعد اﻻسكندر‪ ،‬نام سندبادنامه را برده و آن را‬

‫ايراني ميداند‪» :‬فانﺸئت ﻋند ذلك الكتب كتب اﻻدب التي هي اليوم فط ايدي الناس من آداب و العﺠم و احاديثهم في ذلك العصر‪،‬‬

‫الكتب التي كانت العﺠم تتأدّب بها الي ان انقضي ملكهم‪ ،‬مثل كتاب لهراسب‪ ،‬كليله و دمنه‪ ،‬و كتاب مروك‪ ،‬و سندباد‪ ،‬و كتاب‬

‫شيماس‪ ،‬و كتاب يوسفااسف‪ ،‬و كتاب بلوهر‪ .‬و ذلك في ﻋصر بليناس صاحب الظلمات« )نهاية اﻹﻋراب‪ .(١٥٨ :١٣٦٥ ،‬از اين رو‪،‬‬

‫بحﺚ در باب اصل و منﺸأ كتاب‪ ،‬از قرن چهارم هﺠري شروع شده است‪ .‬ابن نديم در اين باره تأكيد ميكند كه همچون كتاب‬

‫كليله و دمنه‪ ،‬در باب خاستگاه كتاب سندبادنامه نيز اختﻼف نظر وجود داشتهاست‪ » :‬در بارة كليله و دمنه‪ ،‬اختﻼف است‪ .‬بقولي‬

‫ساخته هند است كه در مقدمة آن كتاب گفته شد‪ ،‬و بقولي ساخته پادشاهان اشكاني است كه هنديان آنرا بخود بستهاند‪ ،‬و بقولي‬

‫فارسيان آن را در آورده و هنديان بخود بستهاند‪ ،‬و گروهي گفتهاند كه بزرگمهر حكيم پارهاي از آن را ساختهاست‪ […].‬كتاب‬
‫سندبادالحكيم‪ .‬اين كتاب دو نسخه است‪ ،‬بزرگ و كوچك‪ .‬و همان اختﻼف در كليله و دمنه‪ ،‬در اين كتاب هم بوده‪ ،‬و نظرية كه‬

‫بيﺸتر بحقيقت نزديك است‪ ،‬تأليف آن از ناحيه هنديان است« )الفهرست‪ ،١٣٧١ ،‬ج ‪.(٥٤١ /٢‬‬

‫آنچه ميتوان با اطمينان گفت اين است كه اين اثر خيلي زود از فارسي ميانه به ﻋربي برگردانده شد زيرا به گزارش ابن‬

‫نديم‪ ،‬أبان ﻻحِقي )درگذشت در ‪ ٢٠٠‬ق‪ ٨١٦ /‬م( ‪ ،‬شاﻋر و اديب ﻋربي زبان ايراننژاد‪ ،‬آن را به نظم ﻋربي درآورد‪ .٨‬از اينكه اشارهي‬

‫صريحي بر پهلويدانيِ او نيست‪ ٩‬بايد فرض كنيم كه اين كتاب حدودا در اواخر قرن دهم هﺠري به ﻋربي ترجمه شده است‪ .‬سپس‬

‫اين ترجمه يا ترجمههاي ﻋربي به دهها زبان ديگر ترجمه و بازنوشته شده است‪.‬‬

‫‪ ٢-٢‬ترجمه ها‬

‫ﻋلي رغم گسترش استثنايي و شهرت اين كتاب‪ ،‬ترجمههاي در دسترس بسيار كم و متأخر و غير مستقيم هستند‪ ،‬از‬

‫جمله اين ترجمهها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد‪:‬‬

‫‪ .٢-٢-١‬ترجمه به زبان يوناني‬

‫ترحمهي سندبادنامه به زبان يونانيِ بيزانسي‪ ،١٠‬معروف به كتاب سينتيپاس )‪ (Syntipas‬يكي از قديميترين ترجمههاي‬

‫موجود اين كتاب است‪ .‬نخستين سطور اين ترجمه داراي يك اپيگرام )‪ (epigrame‬يا تقريظي موزون است كه در آن مترجم به‬

‫صورت اولشخص خودش را معرفي ميكند و اطﻼﻋات مفيدي مربوط به اين برگردان به دست ميدهد‪» :‬آنچه در اينﺠا ميبيني‪،‬‬

‫دوست ﻋزيز‪ ،‬كتاب افساننويس سينتيپاس‪ ،‬بنا بر )سنّت( سُريانيان يا بهتر‪ ،‬بنا بر روش نويسندگان دانﺸمند پارسي است‪ .‬من‪،‬‬

‫ميكاﺋل اندرﺋوپولوس )‪ ،(Michael Andreopoulos‬بندهي مسيح و فروتنترين مدرّسان )‪ ، (grammatikos‬آن را از زبان‬

‫سرياني به زبان يوناني برگردانده و به رشتهي تحرير در آوردهام« )‪ .١١(Beneker and Gibson, 2021: 2‬اگر چه نسخهي‬

‫حاوي اين اپيگرام متعلق به قرن چهاردهم ميﻼدي است‪ ،‬كامپرتي )‪ (Comparetti‬بنا بر مندرجات آن ثابت كرد ميكاﺋل‬

‫اندرﺋوپولوس اين متن را در واپسين دههاي قرن يازدهم ميﻼدي– بين سالهاي ‪ ٤٨٠‬و‪ ٤٩٠‬هﺠري – در شهر ملطيه )تركيه‬

‫امروز( برگردانده است‪ .١٢‬اين تاريخگذاري‪ ،‬متن يوناني را به ﻋنوان يكي از قديميترين ترجمههاي كتاب سندباد ميشناسد‪.‬‬

‫همچنين‪ ،‬اندرﺋوپولوس در سرآغاز متن خود مقدمهي كتاب اصلي سريانيرا آوردهاست‪» :‬مقدمهي كتاب پروتوتايپ )اصلي( يا‬

‫‪ ٨‬آذرنوش‪:١٣٢٩ ،‬ج‪٣۴٨ .٢ .‬‬


‫‪ ٩‬ر‪ .‬ک‪Hämeen-Anttila, 2018: 42 :.‬‬
‫ب سينتيپاس‪ ،‬از لحاظ گونهی کاربردی ِ زبان )‪ ،(register‬نحو و دايرة الغات‪ ،‬متعلق به زبان يونانﯽ ميانه يا زبان‬
‫‪ ١٠‬زبان کتا ِ‬
‫اداری امپراتوری بيزانس تا سقوط قسطنطنيه در سال ‪ ١۴۵٣‬ميﻼدی بود‪.‬‬
‫ِ‬ ‫بيزانسﯽ که زبان‬
‫‪ ١١‬ترجمﮥ نگارنده از متن اصلﯽ‪:‬‬
‫‪Τοῦ μυθογράφου Συντίπα κατὰ Σύρους,/ μᾶλλον δὲ Περσῶν τοῦ σοφοῦ λογογράφου,/ αὕτη πέφυκεν ἣν‬‬
‫‪βλέπεις δέλτος, φίλε./ ἣν καὶ Συρικοῖς τοῖς λόγοις γεγραμμένην,/ εἰς τὴν παροῦσαν αὐτὸς Ἑλλάδα‬‬
‫‪φράσιν,/ μετήγαγόν τε καὶ γέγραφα τὴν βίβλον,/ τῶν γραμματικῶν ἔσχατός γε τυγχάνων,/ Ἀνδρεόπουλος‬‬
‫‪).‬همان( ‪Μιχαήλ, Χριστοῦ λάτρις .‬‬
‫‪12‬‬
‫‪Comparetti (1882), p. 55-58.‬‬
‫آنتيبوﻻيونِ )‪ (antibolaion‬كتاب سريانيِ فيلسوف سينتيپاس چنين است‪ :‬داستاني فلسفي است ]‪ [...‬كه موسي پارسي براي‬

‫استفادهي خوانندگان تاليف كردهاست« )‪ .١٣(Beneker and Gibson, 2021: 2‬با كاربرد لغت آنتيبوﻻييون نﺸان ميدهد كه‬

‫متن يوناني برگرداني امانتدارانه از تحرير سرياني است زيرا آنتيبوﻻييون )‪ (antibolaion‬اصطﻼح تخصصي است كه دﻻلت دارد‬

‫بر نسخهاي كه از آن كپي يا آنتيبوله )‪ (antibole‬گرفتهاند‪ .‬از آن نيز برميآيد كه متن اصلي يا متن سرياني ترجمهاي بوده از متن‬

‫ﻋربي كه مترجمي به نام موسي پارسي فراهم كردهاست ‪ .‬تئودور نولدكه )‪ (Theodor Nöldeke‬با توجه به فهرست اسامي‬

‫مترجماني كه دست اندر كار ترجمه از پهلوي به ﻋربي بودهاند‪ ،‬موسي بن خالد يا موسي بن ﻋيسي كسروي را به ﻋنوان كساني‬

‫شناخت كه ممكن است كه با موسي پارسي يكي باشند‪.١٤‬‬

‫چنانكه مﻼحظه شد‪ ،‬در روايت يوناني نام حكيم سِندباد به صورت سينتيپاس )‪ (Syntipas‬يا " ‪ " Συντίπας‬آمده‪-‬‬

‫است‪ .‬با استدﻻلهاي آواشناختي ميتوان نﺸان داد كه اين نام ترجمهي تحت اللفظي سندباد است؛ زيرا بنا بر قواﻋد آواشناسي‬

‫يوناني ميانه يا بيزانسي‪ ،‬واج ‪ /nd/‬را با دو نويسهي يوناني ‪ (nt) ντ‬نﺸان ميدهند و واج انسدادي دولبي ‪ -‬واكدار‪ ،‬يعني ‪ ،/b/‬تنها‬

‫با نويسهي يوناني ‪ (p) π‬ميتواند نﺸان داده شود‪ ،‬چون در مرحلهي ميانه زبان يوناني نويسهي ‪ ، (b) β‬بر واجي سايﺸي‪ ،‬يعني ‪،/v/‬‬

‫دﻻلت داشت‪ .‬با توجه به اينكه در زبان يوناني اسم صرف ميشود‪ ،‬براي ساختن صورت فاﻋلي يا ‪ nominative‬بايد واج ‪ /s/‬را به‬

‫آخر نام ‪ sindbad‬اضافه كرد و بنا بر قواﻋد آواشناختي يوناني‪ ،‬افزودن واج ‪ /s/‬قبل از واج دندانيِ ‪ /d/‬باﻋﺚِ حذفِ اين واج ميشود‬

‫و در نتيﺠه به صورت ‪ syntipas‬درميآيد‪.‬‬

‫‪ ٢-٢-٢‬ترجمه به زبان سرياني‬

‫نسخهي منحصربه فرد حاويِ ترجمهي سرياني از سندبادنامه را مستﺸرق آلمااني اِميل رُديگر )‪ (Emil Rödiger‬در ‪ ١٨٦٦‬كﺸف‬

‫كردهاست‪ .١٥‬اين نسخه كه به خطّ يعقوبي يا سرتوي بسيار خوانا نوشته شده‪ ،‬شامل چند نوشتار است و روايت سندباد در آخرين‬

‫قسمت آن آمدهاست‪ .‬متأسفانه اين نسخه ناقص است و برگههاي واپسين آن از بين رفتهاست و روايت سندباد ناگهان در ميان‬

‫جملهي آغازين داستان در باب تاجر چوب صندل كه شاهزاده براي پادشاه نقل ميكند‪ ،‬قطع ميشود‪ .‬زبانشناس آلماني فريدريش‬

‫بِتگِن )‪ (Friedrich Bäthgen‬در ‪ ١٨٧٩‬تصحيح متن سرياني را همراه با ترجمهي آن به آلماني به چاپ رسانيد‪ ١٦‬و پس از آن‪،‬‬

‫در همان سال‪ ،‬مستﺸرق و زبانشناس سرشناس تئودور نولدكه )‪ (Theodor Nöldeke‬گزارش انتقاديي از اين ترجمه همراه با‬

‫‪ ١٣‬ترجمهی نگارنده از متن اصلﯽ‪:‬‬


‫‪Πρόλογος τοῦ πρωτοτύπου ἤτοι τοῦ ἀντιβολαίου, τῆς συρικῆς βίβλου τῆς λεγομένης Συντίπα τοῦ‬‬
‫‪φιλοσόφου, ἔχων αὐταῖς λέξεσιν οὕτως˙ Διήγησις ἐμφιλóσοφοσ, […] ἥντινα διήγησιδ προϊστόρησε‬‬
‫‪).‬همان( ‪Μοῦσος ὁ Πέρσης πρὸς τὴν τῶν ἐντυγχανóντων ὠφέλειαν‬‬
‫‪14‬‬
‫‪Nöldeke, Th: . In Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft (ZDMG), XXXIII, 1879, p.‬‬
‫‪521.‬‬
‫‪15‬‬
‫‪Rödiger, E.: Chrestomathia Syriaca, Halle 1868, 2 Ed., p. 100.‬‬
‫‪16‬‬
‫‪Baethgen, F. Sindiban oder die Sieben Weisen Meister. Syrisch und Deutsch. Leipzig. 1879.‬‬
‫يادداشتهاي مفيد منتﺸر كرد‪ .١٧‬در آن گزارش نولدكه نﺸان داد كه متن سرياني‪ ،‬بر خﻼف متن سرياني كليله و دمنه‪ ،‬كه ترجمهي‬

‫مستقيم از متن فارسي ميانه يا پهلوي آن است‪ ،‬از متني ﻋربي برگردان شده بود و با اينكه تاريخ نگارش آن به اندكي قبل از‬

‫‪١٥٧٩‬م ‪ ٩٨٥-٩٨٦/‬ق برميگردد‪ ،‬اما متن سرياني موجود مربوط به قرن دهم ميﻼدي‪ /‬چهارم هﺠري است و بنابر اين به آن متن‬

‫سرياني گمﺸده كه اندرﺋوپولوس )‪ (Andreopulus‬در ترجمهي يوناني خود از آن استفاده كرده بسيار نزديك است‪ .‬اگر اين فرض‬

‫درست باشد‪ ،‬متن سريانيي كه امروز در دست داريم قديميترين نمونهي چرخهي شرقي كتاب هفت دانا است‪.‬‬

‫سبك ترجمهي سرياني‪ ،‬در مقايسه با متن يوناني‪ ،‬موجزتر و مختصرتر است و در آن‪ ،‬حرفنويسيِ نام حكيم سندباد در‬

‫"‪ .‬اين نام در متن سرياني بدون اﻋرابگذاري آمده است و‬ ‫اين نسخه "‪ "sndbn‬است يا به خط سريانيِ يعقوبي به صورت "‬

‫مترجم آلماني‪ ،‬بر اساس قياس با شكلهاي يوناني و ﻋربي‪ ،‬آن را به صورت "‪ " sindban‬خواندهاست‪ .‬بنابر نظر نولدكه‪ ،‬دليل‬

‫وجود حرف نون به جاي دال در پايان نام سندباد همانطور كه انتظار ميرفت‪ ،‬اشتباهي است در ترجمهي نام ‪ sindbar‬كه در آن‬

‫مترجم حرف "ر" را به صورت شكل قدمي نون‪ ،‬يعني نون بدون نقطه‪ ،‬خوانده است و بنابرين آن را با حرف نون به سرياني حرف‪-‬‬

‫نويسي كردهاست‪ .‬ولي به نظر نگارندهي اين سطور دور از ذهن نيست كه در متن اصلي‪ ،‬نام حكيم درست نوشته شده باشد‪ ،‬يعني‬

‫به صورت سندباذ‪ ،‬و مترجم سرياني ذال معﺠم را به صورت نون خوانده باشد و بنابر اين مرتكب همان اشتباهي شده باشد كه مرتب‬

‫در متون قديم در امﻼي نامهاي بيگانه مﺸاهده ميشود‪ .‬مثﻼ در الفهرست‪ ،‬بر حسبِ نسخ‪ ،‬نام يزدجرد بن مهينداذ كسروي به‬

‫صورت يزدجرد بن مهيندان كسروي آمدهاست‪) .‬الفهرست‪(٢١١ :١٣٨١ ،‬‬

‫‪ ٢-٢-٣‬ترجمه به زبان اسپانيايي كهن‪:‬‬

‫نسخهي منحصربهفرد ترجمهي اسپانيايي قديمي از متن سندبادنامه تحت شمارهي ‪ ms 15‬در كتابخانهي فرهنگستان‬

‫زبان اسپانيايي )‪ (Real Academia Española‬نگهداري ميشود‪ .‬بنا بر آخرين تحقيقات‪ ،‬تاريخ نگارش آن بين سالهاي‬

‫‪١٤٣٠‬م‪ ٨٣٣ /‬هـ و ‪ ١٤٥٠‬م‪ ٨٥٣ /‬هـ است‪ .١٨‬تحرير سندبادنامه‪ ،‬ﻋاري از ﻋنوان خاصي‪ ،‬بين برگهاي ‪٦٣‬آ – ‪٧٩‬ب نسخهي مذكور‬

‫آمدهاست‪ .‬در مقدمهي ترجمهي اسپانيايي ميتوان خواند كه اينانته دُن فادريكه )‪ ،(Infante Don Fadrique‬برادر شاه مﺸهور‬

‫اسپانيا آلفونسو دهم )‪ (Alfonso X‬ملقّب ِپادشاه دانا فرمان داد اين متن را از ﻋربي به اسپانيايي برگردانند‪» :‬اين سخنها به مذاقِ‬

‫]اينفانته دُن فادريكه[ خوش آمد و نيك انديﺸيد اين كتاب را از ﻋربي به كاستيلي‪١٩‬برگردانَند تا مردم را از حيل و فريبهاي زنان‬

‫آگاه كنَد‪ .‬اين كتاب در سالِ ]هزار و دويست و[ نود و يك برگردانده شد«‪ .٢٠‬از اين سخنها برميآيد كه اين ترجمه در سال ‪١٢٩١‬‬

‫‪17‬‬
‫‪Nöldeke, Th. In Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft (ZDMG), XXXIII, 1879, pp.513-‬‬
‫‪536.‬‬
‫‪18‬‬
‫‪Arbesú (2019), p. 39.‬‬
‫‪١٩‬در قرون وسطﯽ زبان اسپانيايﯽ‪ ،‬کاستيلﯽ ناميده مﯽشد‪.‬‬
‫‪20‬‬
‫‪Lacarra (2005), p. 64: “Plogo e tovo por bien que aqueste libro [fuese trasladado] de arávigo en‬‬
‫‪castellano para aperçebir a los engañados e los asayamientos de la mugeres. Este libro fue trasladado en‬‬
‫”‪noventa e un años.‬‬
‫برابر با ‪١٢٥٣‬م صورت گرفته است‪ .‬به سبب مندرجات اين مقدمه‪ ،‬در ادبيات اسپانيايي اين كتاب نيز به نام‬ ‫هيسپانيك‪٢١‬‬ ‫ﻋصر‬

‫كتابِ مكرِ زنان يا به اسپانيايي "‪ "Libro de los engaños de las mujeres‬معروف گرديدهاست‪.‬‬

‫زبان اسپانياييِ اين متن از لحاظ جملهبندي و استفاده از واژگان بسيار كهن است و از غلطها و جمﻼت مبهم و فاقد‬

‫معني خالي نيست كه دليل اين امر ميتواند نقص كتاب اصلي يا ﻋدم مهارت مترجمِ آن باشد‪ .‬با وجود اين‪ ،‬تحرير اسپانيايي‬

‫سندبادنامه بسيار مهم است زيرا هرچند در مقايسه با متنهاي سرياني و يوناني‪ ،‬متن اسپانيايي نسبتاً متأخر است‪ ،‬خطوط اصليِ آن‬

‫با روايتهاي سرياني و يوناني بسيار نزديك است‪ .‬با توجه به نام حكيم كه در تحرير اسپانيايي به صورت "‪ "Çendubete‬آمده‪،‬‬

‫كه اقتباسي از نام اصلي محصول ويژگيهاي نظام آوايي اسپانيايي كهن است‪ .‬بنابراين‪ ،‬افزايش مصوت "‪ "e‬در آخر نام‪ ،‬فرايندي‬

‫است با نام درج پاياني‪ ٢٢‬براي رفع هﺠاي پاياني بسته با واج انسدادي كه در اسپانيايي رايج نيست‪ .‬فرايندي شبيه به آن‪ ،‬درج مياني‪،‬‬

‫باﻋﺚ افزايش مصوت "‪ "u‬بعد از خوشهي همخواني "‪ "nd‬است‪ .‬با توجه به هﺠاي ‪ /be:/‬مُمال از هﺠاي اصلي ‪ /ba:/‬است‪.‬‬

‫اين دو فرايند‪ ،‬يعني افزايش هﺠاهاي مصوت‪ ٢٣‬و اماله‪ ،‬در واژگاني كه به وسيلهي زبان ﻋربي وارد اسپانيايي شدهاند به فراواني ديده‬

‫ميشود‪.‬‬

‫در سال ‪ ،١٩٥٩‬اسپانيايي شناس آمريكايي ج‪ .‬ا‪ .‬كِلِر )‪ (J. E. Keller‬ترجمهي انگليسي تصحيح خود از متن اسپانيايي را‬

‫منتﺸر كرد‪ .٢٤‬آخرين تصحيح متن اسپانيايي سندباد به كوشش داويد آربسو )‪ ،(David Arbesú‬استاد متخصص ادبيات اسپانيايي‬

‫در قرون وسطي و دوران طﻼيي در دانﺸگاه فلوريداي جنوبي )‪ (University of South Florida‬منتﺸر گرديد‪.٢٥‬‬

‫‪ ٢-٢-٤‬ترجمه به زبان عبري‬

‫برگردان ﻋبري از سندبادنامه‪ ،‬معروف به ميﺸله سِندِبار )‪ (Mishle Sendebar‬است به معناي مثالهاي سِندِبار‪ ،‬كه نام‬

‫حكيم سندباد در اين روايت است‪ .‬بنا بر ستاينﺸنايدِر )‪ (Steinschneider‬قديميترين تاريخ مستند به تحرير ﻋبري سندبادنامه‪ ،‬به‬

‫سال ‪١٣١٦‬م ‪ ٧١٥- ٧١٦ /‬ه برميگردد‪ .٢٦‬در همين سال يك يهودي به نام كالومينوس بِن كالومينوس ) ‪Kalonymos ben‬‬

‫‪ (Kalonymos‬متولد آرلِس )‪ ،(Arles‬در منطقه پرووانس )‪ (Provence‬در فرانسهي كنوني‪ ،‬كتابي نوشت با ﻋنوان نامهاي در‬
‫باب حيوانات كه برگرداني آزاد از رسالهي شمارهي ‪ ٢١‬از رساﺋل إخوان الصّفاء است‪ .‬در مقدمهي آن كالومينوس از روش ﻋﺠيب و‬

‫‪ ٢١‬عصر يا تقويم ايسپانيک که هم به نامهای عصر قيصر‪ ،‬عصر گوتيک يا عصر آگوستوس معروف است‪ ،‬گاهشماریای است که‬
‫بين قرنهای پنجم و پانزدهم ميﻼدی – زمانﯽ که در آن هنوز تقويم ميﻼدی چندان رواجﯽ نداشت – در اروپای غربﯽ متداول‬
‫بود‪.‬سرآغاز گاهشماری هيسپانيک سال ‪) ad urbe condita ٧١٦‬به ﻻتين‪ :‬از تأسيس شهر ُرم(‪ ،‬يعنﯽ‪ ،‬از سال ‪ ٣٨‬قبل از ميﻼد‬
‫است‪ .‬برای به دست آوردن سال ميﻼدی از تاريخ به عصر هيسپانيک‪ ،‬بايد ‪ ٣٨‬از سال تقويم هيسپانيک کاسته شود‪.‬‬
‫‪22‬‬
‫‪Paragoge.‬‬
‫‪23‬‬
‫‪Vowel epenthesis.‬‬
‫‪24‬‬
‫‪The Book of the Wiles of Women (ed. and trans. J. E. Keller), University of North Carolina, 1959.‬‬
‫‪25‬‬
‫‪Arbesú, D. Sendebar. Libro de los egaños e los asayamientos de las mugeres. Juan de la Cuesta‬‬
‫‪Hispanic Monographs. N. 98. Newark (USA), 2019.‬‬
‫‪26‬‬
‫‪Steinschneider M. Die Hebräischen Übersetzungen des Mittelalters und die Juden als Dolmetscher.‬‬
‫‪Berlin, 1893, p. 892.‬‬
‫غريب برخي معاصران خويش ابراز نارضايتي ميكند و كتابهايي را كه ﻋادت به خواندنﺸان داشتند را نقد ميكند و همچنين‬

‫هﺸدار ميدهد كه كتاب خود را از قبيل كليله و دمنه‪ ،‬ميﺸله سِندِبار يا كتابِ حريري و امثالِ آنها نپندارند‪ .‬بنابر ستاينﺸنايدِر اين‬

‫قديميترين اشارهي متن ﻋبري سندبادنامه است‪ .‬مورّيس اپستاين )‪ (Morris Esptein‬پژوهﺸگر امريكايي و مصحح متن‬

‫ﻋبري اين اثر‪ ،‬اشارهاي به سندبادنامهي ﻋبري قديميتر آن در نامهي مورخ سال ‪١٢٩٥‬م ‪ ٦٩٥ – ٦٩٤ /‬هـ پيدا كرده است‪ ٢٧‬ولي‬

‫به اﻋتقاد اپستاين‪ ،‬اشارههايي غير مسقتيم هست كه مؤيد اين امر است كه اين اثر در قرن دهم ميﻼدي شناخته شده بوده است‪.‬‬

‫ﻋﻼوه براين‪ ،‬اپستاين‪ ،‬براساس فرضهايي مناقﺸهبرانگيز ادﻋا دارد كه متن ﻋبري قديميترين شاهد از گروه شرقي سندبادنامهها‬

‫است‪ .٢٨‬در ترجمهي ﻋبري نام حكيم به صورت "‪ "sendebar‬آمده است‪ .‬در مورد شكل اين نام ميتوان گفت كه دور از ذهن‬

‫نيست كه شباهت زيادي بين نويسههاي ﻋبري"ד" )‪ (dalet‬براي واج ‪ /d/‬و "ר" )‪ (resh‬براي واج ‪ /r/‬باﻋﺚ اشتباه كاتب شده‬

‫باشد و در آنﺠا كه "סנדבד" ‪ /sndbd/‬بود‪" ،‬סנדבר" ‪ /sndbr/‬نوشتهاست‪ .‬به اين نتيﺠه ميتوان رسيد بعد از مقايسهي ‪١٤‬‬

‫دستنويس تحرير ﻋبري سندبادنامه‪ ،‬كه در آنها تنها يك خوانش ‪ /sndbʾd/‬آمده و ديگرنسخهها خوانشهاي ‪،/sndbr/‬‬

‫‪ /sindbr/‬يا ‪ /sndbʾr/‬اراﺋه ميدهند‬


‫‪٢٩.‬‬

‫‪ .٢-٢-٥‬ترجمهها به زبان فارسي‬

‫تا جايي كه اطﻼع داريم‪ ،‬در كنار زبان ﻋربي‪ ،‬زبان فارسي زباني است كه بيﺸترين ترجمه و بازنويسي از سندبادنامه به آن صورت‬

‫گرفته است‪ .‬سنت گستردهي ترجمه و به نظم در آوردن اين اثر نﺸان ميدهد كه از قديم اين كتاب در ميان ايرانيان داراي شهرت‬

‫زيادي بودهاست‪ .٣٠‬شاﻋر قرن چهارم هﺠري‪ ،‬رودكي سمرقندي كه كليله و دمنه را به نظم كﺸيدهاست‪ ،‬داستان سندباد يا ﻻأقل‬

‫برخي از حكايتهاي آن را نيز به نظم در آوردهاست‪ .‬متأسفانه‪ ،‬از اين سندبادنامهي منظوم جز چند بيتي پراكنده چيزي باقي نمانده‪-‬‬

‫است‪ .‬تقريبا صد سال پس از رودكي‪ ،‬شاﻋر نيمهي دوم قرن پنﺠم هﺠري‪ ،‬ازرقي هروي‪ ،‬نيز سندبادنامه را به نظر در آورده است اما‬

‫امروز از اثر وي نيز نﺸاني در دست نيست‪ .‬از طرف ديگر‪ ،‬بسياري از ترجمههاي منثور اين كتاب‪ ،‬مانند ترجمهي ابوالفوارس‬

‫فناروزي‪ ،‬شاﻋر قرن چهارم هﺠري‪ ،‬كه ظهيري سمرقندي در سندبادنامهي خود بدان اشاره كرده يا برگردانِ منسوب به دقايق‬

‫مروزي‪ ،‬شاﻋر اواخر قرن شﺸم هﺠري‪ ، ٣١‬به همين سرنوشت دچار شده اند‪ .‬از اين ترجمهها و بازنويسيها‪ ،‬تنها سندبادنامههايي كه‬

‫به زبان فارسي باقي مانده است به شرح زير است‪:‬‬

‫‪27‬‬
‫‪Epstein M. Tales of Sendebar, Philadelphia, 1967, p. 13.‬‬
‫عبری سندبادنامه‪ ،‬نظريهی در مورد اصل عبری سندبادنامه در مقالهی خود آمده‬
‫ِ‬ ‫‪ ٢٨‬عﻼوه بر مقدمهی اپستاين بر تصحيح خود از متن‬
‫است‪:‬‬
‫‪Epstein, M. Mishe Sendebar: New Light on the Transmission of Folklore from East to West, in‬‬
‫‪„Procceding of the American Academy for Jewish Research“, 27 (1958), 1-17.‬‬
‫‪29‬‬
‫‪), p. 370-371.‬همان( ‪Epstein‬‬
‫‪ ٣٠‬جهت کسب اطﻼعات بيشتر در باب ترجمههای فارسﯽ کتاب سندبادنامه ر‪ .‬ک‪ : .‬کمال الدينﯽ‪ ،‬سيد محمد باقر‪ ،‬اصل و منشأ‬
‫سندبادنامه و سير تاريخﯽ آن در زبان فارسﯽ‪.‬‬
‫‪ ٣١‬همان‪ ،‬ص بيست و پنج‪.‬‬
‫‪ ٢-٢-٥-١‬سندبادنامهي ظهيري سمرقندي‬

‫ديرينترين برگردان فارسي موجود از سندبادنامه را محمد بن ﻋلي بن حمد بن الحسن الظهيري الكاتب السمرقندي‪،‬‬

‫مﺸهور به ظهيري سمرقندي و از مترسﻼن و كاتبان بزرگ ايران ِ قرن شﺸم هﺠري‪ ،‬بين ‪ ٥٥٦-٥٥٧‬ق‪ ١١٦٠-١١٦١/‬م از روي‬

‫يك ترجمهي كهن پارسي تهيه كرد‪ .‬ظهيري سمرقندي در مورد اصل كتاب ميگويد‪» :‬و اين كتابيست ملقﱠب بسندباذ‪ ،‬فراهم آوردة‬

‫حكماي ﻋﺠم‪ ،‬صفحاتِ او پر از بدايع فطرت و صنايع فكرت و ﻋﺠايب ﻋقل« )آتش‪ (٢٣ ،١٩٤٨ ،‬و ميافزايد‪» :‬و ببايد دانست كه‬

‫اين كتاب به لغت پهلوي بودهاست و تا به روزگار امير اجلّ ﻋالم ﻋادل‪ ،‬ناصرالين ابومحمد نوح بن نصر السامني – اَنارَ اللّهُ بُرهانَانهُ‬

‫– هيچ كس ترجمه نكرده بود‪ .‬امير ﻋالم نوح بن نصر فرمان داد خواجه ﻋميد ابو الفوارس فناروزي را تا به زبان پارسي ترجمه كند و‬

‫تفاوت و اختﻼلي كه بدو راه يافته بود بردارد و درست و راست كند به تاريخ سنة تﺸع و ثلثين و ثلثماﺋه‪ .‬خواجه ﻋميد ابو الفوارس‬

‫رنج برگرفت و خاطر در كار آورد و اين كتاب را به ﻋبارت دري پرداخت‪ ،‬لكن ﻋبارت ﻋظيم نازل بود و از تزيّن و تحلّي ﻋاري و‬

‫ﻋاطل‪ ،‬و با آنك در وي مقال را فُسحت و مﺠال را وسعت ِ تنوّق و تصنّع بوذ‪ ،‬هيچ مﺸّاطه اين ﻋروس را نياراسته بوذ‪) «...‬همان‪،‬‬

‫‪(٢٥‬‬

‫بديهي است كه معايير ادبي رايج در قرن شﺸم هﺠري تغييراتي ﻋميق در روايت نهايي ظهيري سمرقندي پديد آورد زيرا‬

‫»شيفتگي به زبان ﻋربي و توغّل در ﻋلوم ادبي – كه ﻋمدتا ﻋربي بود – در ﻋصر حكومت تركان سلﺠوقي و خوارزمﺸاهي در قرن‬

‫شﺸم به اوج خود رسيد‪ ،‬به طوري كه ديگر كتب ساده كه به نثر مرسل نوشته شده بوده به جﺸم فضﻼ ادبي نميآمد و لذا در صدد‬

‫"ترجمه" آن برميآمدند‪ .‬ترجمه در اينﺠا به معني تزيين و آرايهبندي است نه صرفاً برگرداندن از زباني به زبان ديگر‪) «.‬شميسا‪،‬‬

‫‪ .(١٨٩ :١٣٩٦‬متن سندبادنامهي ظهيري را نخستين بار احمد آتش در ‪ ١٩٤٨‬در استانبول به چاپ رساند‪ .‬تازهترين تصحيح‬

‫سندبادنامهي ظهيري سمرقندي به كوشش محمد باقرالديني توسط مركز پژوهﺸي ميراث مكتوب در ‪ ١٣٨١‬در تهران منتﺸر شد‪.‬‬

‫‪ ٢-٢-٥-٢‬سندبادنامهي منظوم عضد يزدي‬

‫از ميان سندبادنامههاي منظوم در تاريخ ادبيات فارسي‪ ،‬تنها اثري كه تا امروز باقي مانده نسخهاي است كه ﻋضد يزدي‪،‬‬

‫شاﻋر قرن هﺸتم هﺠري به نظم در آوردهاست‪ .‬ﻋضد يزدي سندبادنامه را از روي روايتي غير از روايت ظهيري سمرقندي‪ ،‬در سال‬

‫‪ ٧٧٦‬ق‪١٣٧٥ /‬م در بيش از چهار هزار بيت به بحر متقارب سرودهاست‪ .‬نسخهي معتبر اين منظومه در كتابخانه اينديا افيس لندن‬

‫نگهداري ميشود و در سال ‪ ١٨٤١‬فالكنر )‪ (Falconer‬آن را همراه با گزارشي تحليلي و خﻼصهاي از محتواي آن در مﺠله آسيايي‬

‫)‪ (Journal Asiatique‬توصيف كردهاست‪ .‬اين نسخه ظاهراً در اواخر قرن نهم يا اندكي پس از آن كتابت شده‪ ،‬بسيار خوشخط‬

‫و داراي مينياتورهاي زيبايي است‪ .‬شادروان محمدجعفر محﺠوب تصحيح انتقادي سندبادنامهي منظوم را همراه با مقدمهي‬

‫سودمندي در سال ‪ ١٣٨١‬چاپ كردهاست‪.‬‬


‫‪٢-٢-٥-٣‬شﺐِ هشتﻢ ِ طوطينامه‬

‫در شب هﺸتم‪ ،‬از پنچاه و دو شب طوطينامه‪ ،‬مﺸهورترين اثر شاﻋر و پزشك ايراني متولد هند‪ ،‬ضياء الدين نخﺸبي در‬

‫سال ‪ ٧٣٠‬ق‪ ١٣٣٠ /‬م ‪ ،‬روايتي نسبتاً كوتاه از سندبادنامه آمدهاست‪ .‬در اين روايت با ﻋنوان داستان پادشاهزاده و هفت وزير و بدي‬
‫كه از سبب كنيزك بدو رسيد‪ ،٣٢‬تفاوتهايي ميبينيم كه آن را از ساير روايتهاي شرقي متمايز ميكند‪ .‬از مهمترين تفاوتهاي آن‬

‫اينكه در روايت نه نام شاه آمدهاست نه نام سندباد حكيم كه تربيت شاهزاده را به ﻋهده دارد‪ .‬همچنين از روايتهاي فرﻋي تنها پنج‬

‫روايت مﺸترك ميبينيم كه تنها وزيران نقل ميكنند در حالي كه زن‪ ،‬براي اثبات دﻋوي خود داستاني نميگويد و اين وزيران كه در‬

‫روايتهاي ديگر دو – و به ندرت يك قصه – ميگويند‪ ،‬در اينﺠا هر يك‪ ،‬فقط يك قصّه روايت ميكنند‪ .‬ﻋﻼوه بر اين در جملگي‬

‫سندبادنامهها‪ ،‬غير از روايتهاي ﻋربيِ صدويك شب‪ ،‬شاهزاده نيز براي شرح مقاصد خويش به قصهاي تمثّل ميجويد اما در‬

‫طوطينامه نخﺸبي هيچ داستاني از زبان او نيامده است‪.‬‬

‫‪ ٢-٢-٦‬ترجمهها به زبان عربي‬

‫چنانكه پيﺸتر گفته شد‪ ،‬اشارههاي جسته و گريخته به سندبادنامه در نوشتههاي كهن ﻋربي و فارسي و وجود قديميترين ارجاﻋات‬

‫به آن در منابع قديم ﻋربي دﻻلت بر شهرت و رواج كامل اين كتاب در جهان اسﻼمي دارد‪ .‬از طرف ديگر ﻋربي نخستين زباني بود‬

‫اين كتاب از پهلوي – احتماﻻً زبانِ اصلي كتاب – در نخستين قرنهاي استيﻼي اسﻼم در مناطق ايران برگردانده شد‪ .‬به گزارش‬

‫الفهرست ميدانيم كه احتماﻻً شاﻋر ايرانياﻻصل سدهي دوم هﺠري أبانِ ﻻحقي بر اساس يكي از اين اولين ترجمهههاي ﻋربي –‬

‫پس تسلطِ اين شاﻋر بر متون پهلوي مستند نيست – به يكي از نخستين منظومههاي ﻋربي اين اثر پرداخته است‪) .‬الفهرست‪،‬‬

‫‪ .(١٨٦ :١٣٨١‬همچون نختستين ترجمههاي فارسي اين اثر‪ ،‬نخستين ترجمههاي ﻋربي آن نيز براي هميﺸه از بين رفته اند‪.‬‬

‫برگردانهاي ﻋربي موجود يا بازنگاشتههاي آن به ﻋربي با ﻋنوان كلي داستان هفت وزير يا الوزراء السبعه‪ ٣٣‬معروف گرديده است و‬

‫در قياس با ساير ترجمهها نسبتاً متأخرند ‪ .‬جهت بررسي آنها‪ ،‬متون ﻋربيِ سندبادنامه به سه گروه تقسيم ميشوند‪:‬‬

‫‪ ٢-٢-٦-١‬روايتهاي مندرج در هزارويكشﺐ‬

‫روايتهاي سندبادنامه كه به مرور زمان در كتاب معروف هزارويكشب راهيافتهاند‪ .‬اين روايتها از طريق سه نسخهي اصلي –‬

‫دستنويس قاهره يا نسخه بوﻻق‪ ،‬نسخهي تونِس يا برسلو )‪ (Breslau‬و نسخهي كلكته – به دست ما رسيدهاست‪ .‬رويهمرفته با‬

‫توجه به داستان اصلي اين روايتها بسيار به هم نزديكاند‪ .‬به اين روايت‪ ،‬داستانهاي زيادي افزودهشده و از ‪ ٢٩‬داستان فرﻋي آن‪،‬‬

‫‪ ٣٢‬ر‪ .‬ک‪ : .‬طوطﯽنامه‪.۶٩ :١٣٧٢ ،‬‬


‫‪ ٣٣‬عنوان کامل چنين است‪ :‬داستان شاه‪ ،‬پسر او و کنيزک و هفت وزير )حکاية الملک و ولده و جارية و الوزراء السبعة(‪ ،‬در ترجمه‪-‬‬
‫های فارسﯽ نيز با تحت عنوان داستان مکر زنان هم معروف گرديدهاست‪.‬‬
‫تنها ‪ ١٦‬روايت را در متنهاي يوناني و اسپانيايي ميبينيم‪ .٣٤‬رويهم رفته‪ ،‬روايت سندبادنامهي موجود در كتاب هزار و يك شب‬

‫در مقايسه با متون ﻋربي ديگر از سندبادنامه روايتي است بسيار متأخر و دستخوش تغييرات شده و آكنده از ﻋناصر اسﻼمي‪.‬‬

‫‪ ٢-٢-٦-٢‬دستنويﺲ كتابخانهي شهيد علي پاشا در استانبول‬

‫يكي از مهمترين روايتهاي ﻋربيِ سندبادنامه نسخهاي است كه با شمارهي ‪ ٢٨٣٤‬در كتابخانهي شهيد ﻋلي پاشا در‬

‫استانبول نگهداري ميشود‪ .‬ايرانشناس احمد آتش‪ ،‬براي نخستين بار تصحيح آن را ضميمهي چاپ سندبادنامهي خود كرد‪ . ٣٥‬اين‬

‫نسخه نسبتاً متأخر است و تاريخ كتابت آن به سال ‪ ٩٤٠‬ق‪ ١٥٣٣ – ١٥٣٤/‬م برميگردد‪ .‬متن آميزهاي است از زبان ﻋربي فصيح و‬

‫ﻋبارات و تركيبات ﻋاميانه‪ .‬اين نسخه ﻋنوان "حكاية الملك المتوج مع امرأة الملك و الحكيم السندباد و سبع الوزراء" دارد كه بسيار‬

‫نزديك است به ﻋنواني كه مسعودي به سندبادنامه داده است و از نظر تعداد داستانهاي فرﻋي و ترتيب آنها‪ ،‬به روايتهاي يوناني‪،‬‬

‫سرياني و اسپانيايي شباهت دارد‪ .‬احمد آتش بر آن است كه اين روايت تحريري است بينابين متن ﻋربي موسي ِ پارسي و‬

‫تحريرهاي ﻋربي راهيافته به هزار و يكشب‪.٣٦‬‬

‫يكي از نكات قابلمﻼحظهي اين روايت‪ ،‬آن است كه بر خﻼف ساير نسخ ﻋربي پادشاه را »ملك من ملوك العﺠم«‬

‫ميخواند‪ .‬نكتهي جالبتر اينكه ميتوان خواند وقتي كه پادشاه در پي يافتن معلمي مناسب براي تربيت شاهزاده برآمد‪ ،‬وزيران به او‬

‫ميگويند‪» :‬يا ايها الملك ما فينا اﻋلم من السندباد البحري الحكيم‪) «.‬آتش‪ ،(٣۵٠ :١٩۴٨ ،‬پس‪ ،‬اين تنها روايت شرقي است كه‬

‫اين دو شخصيت را كه فعﻼ ربطي به هم ندارند‪ ،‬يكي ميداند‪.‬‬

‫‪ .٣ .٧ .٢‬روايت مندرج در كتاب صد و يك شﺐ‬

‫در كتاب ماﺋة ليلة و ليلة ) كتاب صد و يكشب( روايت بسيار مهم و قابلمﻼحظهي ديگري از داستان آمده است‪ .‬اين‬

‫كتاب‪ ،‬كه كمتر با اقبال پژوهﺸگران مواجه شده‪ ،‬تدويني است قديميتر از كتاب هزار و يكشب و تا حدي‪ ،‬مستقل از آن‪ .‬اگرچه‬

‫داستان اصلي صد و يكشب با داستان اصلي هزار و يكشب ارتباطهايي دارد‪ ،‬اين روايتها ازلحاظ داستانهاي فرﻋي نيز بسيار‬

‫متفاوتند و تنها دو داستان از هﺠده داستان فرﻋيِ صد و يكشب با داستانهاي فرﻋي ِ هزار و يكشب مﺸتركند‪ ،‬يعني داستان‬

‫هفت وزير و داستان اسب آبنوس‪.‬‬

‫روش انتقال صد و يك شب در طول تاريخ نكتهاي ديگر است كه توجه ما را بر ميانگيزد‪ .‬ميتوان گفت كه جملگي‬

‫نسخههاي موجود هزار و يك شب در حوزهي شرقي خﻼفت اسﻼمي‪ ،‬يعني‪ ،‬شام و مصر‪ ،‬تدوين شدهاست‪ ،‬در حالي كه‪ ،‬نسخههاي‬

‫‪34‬‬
‫‪Paltriniere E. “Il “Libro degli Ingani” tra oriente e Occidente” (1992), p. 143.‬‬
‫‪ ٣٥‬ر‪ .‬ک‪ : .‬آتش‪٣۴٧-٣٨٨ :١٩۴٨ ،‬‬
‫‪ ٣٦‬آتش‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪٩ .‬‬
‫صد و يك شب‪ ،‬بيشك‪ ،‬مربوط به حوزهي غربي ِدنياي اسﻼمي‪ ،‬يعني شمال آفريقا و شبهجزيرهي ايبرياي تحت سلطهي‬

‫مسلمانان يا اندلس است و از اينﺠا ميتوان استنباط كرد كه راه انتقال اين مﺠموﻋهها در طول تاريخ بسيار متفاوت بودهاست‪.‬‬

‫شرقشناس فرانسوي مُريس گُدفروﺋا دو مُنبين )‪ (Maurice Gaudefroy Demombynes‬براي نخستين بار در‬

‫‪ ١٩١١‬بر اساس نسخههاي مراكﺸي نسبتاً متاخر ترجمهي فرانسوي صدويك شب را منتﺸر كرد‪ .٣٧‬در ‪ ١٩٧٥‬محمود طرشونه متن‬

‫ﻋربي را بر اساس نسخهي پاريس ‪ ٣٦٦٢‬مورخِ ‪١١٩٠‬ق ‪ ١٧٧٦ /‬م چاپ كرد‪ ٣٨‬و در ‪ ٢٠١٦‬بروس فودج )‪ (Bruce Fudge‬استاد‬

‫ادبيات ﻋربي در دانﺸگاه ژنو‪ ،‬كاملترين تصحيح اين متن همراه با ترجمهي انگليسي آن را منتﺸر كرد‪.٣٩‬‬

‫همانطور كه مﻼحظه شد‪ ،‬نسخههاي برجايماندهي صدويك شب بسيار متاخرند؛ اما چند سال پيش كهنهترين نسخهي‬

‫اين اثر در موزهي آقاخان )‪ Agh Khan Museum (AKM513‬كﺸف شد‪ .‬ﻋربشناس آلماني كﻼﺋوديا ات )‪(Claudia Ott‬‬

‫در ‪ ٢٠١٢‬اين نسخه را به آلماني ترجمه كرد‪ .٤٠‬ويژگيهاي اين نسخه داراي اهميت خاصي است كه نميتوان آنها را جهت‬

‫بررسي كامل قضيه سندبادنامه ناديده گرفت‪ .‬نخست اين كه اين نسخه در كنار نسخهاي ديگر با ﻋنوان كتاب الﺠغرافيه‪ ،‬اثر محمد‬

‫ابن ابي بكر الزُهري‪ ،‬جغرافيداني اهل گراناداي اندلُس )درگذشته بين سالهاي ‪ ١١٥٤‬و ‪١١٦١‬م ( آمدهاست‪ .‬در پايان نسخهي‬

‫كتاب جغرافيا‪ ،‬تاريخ كتابت آن ماه ربيع الثاني ‪ ٦٣٢‬ق – برابر ‪١٢٣٤‬م – درج شدهاست‪ .‬متاسفانه‪ ،‬نسخهي ماﺋة ليلة و ليلة ناقص‬

‫است و بخش پاياني آن از بين رفتهاست و بنابرين نميتوان تاريخ كتابت آن را معين كرد و در اين زمينه نميتوان با اطمينان حرف‬

‫زد‪ .‬دوم اين كه با شباهت نوع خط و كاغذ ميتوان استنباط كرد كه كاتبي واحد اين دو نسخه را در آن سال يا حد اقل با تفاوتي‬

‫اندك نسبت به آن تاريخ‪ ،‬استنساخ كردهاست‪ .٤١‬در نتيﺠه اين نسخه‪ ،‬نوزده سال قبل از فرمان دُن فادريكه )‪(Don Fadrique‬‬

‫براي ترجمهي سندبادنامه از ﻋربي به اسپانيايي كتابت شدهاست‪ .‬لذا اين نسخه از صدويك شب و ترجمهي اسپانيايي سندبادنامه‪ ،‬از‬

‫قرابت مكاني و زماني استثنايي برخوردارند‪.‬‬

‫باري‪ ،‬روايت صدويك شب و تفاوتهايي بين متأخرترين تدوينهاي آن و اين كهنهترين نسخهي آن ميتواند اطﻼﻋات‬

‫مهمي در باب مسير انتقال سندبادنامه را به دست دهد‪.‬‬

‫‪ .٣‬فرضيات درباب اصل و منشأ سندبادنامه و انتقالِ آن‬

‫‪37‬‬
‫‪M. Gaudefroy-Demombynes: Les Cent et Une Nuits. Présentés et traduites de l’arabe. E. Guilmoto,‬‬
‫)‪Paris 1911, pp: 150-204. (New edition 1998‬‬
‫‪ ٣٨‬طرشونه‪ ،‬م‪ : .‬مائة ليلة و ليلة‪ ،‬منشورات الجمل‪ ،‬تويس‪ .١٩٧٩ ،‬چاپ تجديد نظر در کلن‪ ،‬آلمان‪.٢٠٠۵ ،‬‬
‫‪39‬‬
‫‪Fudge, B.: A Hundred and One Nights. Library of Arabic Literature. New York: New York University‬‬
‫‪Press, 2016.‬‬
‫‪40‬‬
‫‪Ott. C.: 101 Nacht. Erstmal ins Deutsche übertragen und umfassend kommentier. Nach der‬‬
‫‪andalusischen Handschrift des Aga Khan Museum, Zürich, 2012.‬‬
‫‪ ٤١‬برای کسب اطﻼعات بيشتر در باب تاريخگذاری اين نسخه ر‪ .‬ک‪: .‬‬
‫‪Marzolph/Charaïb, “The Hundert and One Nights: A recently Discovered Old Manuscript”, p: 307‬‬
‫چنانكه ديده شد هيچ كدام از متون موجود سندبادنامه متن اصلي يا حتي برگردان مستقيمي از آن نيست‪ .‬از اين رو‪ ،‬نخستين‬

‫منتقدان غربي كه از قرن نوزدهم با نگاهي نقّادانه به سندبادنامه پرداختند در صدد برآمدند كه منﺸأ اصلي كتاب را مﺸخص و‬

‫مراحلِ ازميانرفته را در انتقال آن از روشن كنند‪ .‬مهمترين فرضيهي كه تا كنون در اين باب مطرح شده اند به شرح زير است‪:‬‬

‫‪ .١ .٣‬فرضيهي هندي‬

‫اولين پژوهﺸگري كه به طور مفصّل به مسألهي اصالت هندي سندبادنامه پرداخت‪ ،‬هنديشناس فرانسوي لوازلُر دِلونﺸان‬

‫)‪ (Loiseleur-Deslongchamps‬بود‪ .‬او در اثر بزرگ خود با ﻋنوان جستار در باب فابلهاي هندي و ورودِ آنها به اروپا‪، ٤٢‬‬

‫منتﺸر شده در ‪١٨٣٨‬م‪ ،‬نﺸان داد كه هﺸت داستان از تحرير يوناني سندبادنامه‪ ،‬سابقهاي ادبي در ادبيات سانسكريت دارند‪ .‬پس از‬

‫تئودور نولدِكه‬ ‫او‪ ،‬بعضي از برجستهترين پژوهﺸگران و زبانشناسان قرن نوزدهم كه به سندبادنامه پرداخته بودند‪ ،‬مانند‬

‫)‪ ، (Theodor Nöldeke‬كِﻼستون )‪ (Clouston‬و كومپارتي )‪ (Comparetti‬نظريهي لوازلر دلونﺸان را پذيرفتند‪.‬‬

‫در سال ‪ ،١٨٥٩‬تئودور بِنفي )‪ ،(Theodor Benfey‬سانسكريتشناس‪ ،‬مستﺸرق و زبانشناس سرشناس آلماني كه‬

‫ترجمهي آلماني پانچاتنترا چاپ كرده است‪ .‬در مقدمهي مفصّل كه همراه اين ترجمه بود‪ ،‬به اين نتيﺠه ميرسد كه غير از داستان‪-‬‬

‫هاي ازوپ‪ ،‬كه از يونان سرچﺸمه گرفتهاست‪ ،‬جملگي داستانهاي اروپايي‪ ،‬كامﻼ متعلق به هندويان بوده و از آنﺠا به سمت غرب‪،‬‬

‫اول بصورت شفاهي و بعدها توسط ترجمهها به زبانهاي گوناگون انتقال پيدا كرده است‪ .‬همچنين‪ ،‬بِنفي جهت اثبات نظر خود‪،‬‬

‫بنفي ريﺸهاي ساسنكريت براي سندباد پيدا و ادﻋا كرد كه اين نام از لغت )‪ (siddhapati‬با معناي استاد دانﺸمندان يا خردمندان‬

‫مﺸتق شدهاست‪ .‬ﻋدم هﺠاي پايانيِ كﺸيده در اين ريﺸهي سانسكريت‪ ،‬نولدكه را – كه به منﺸأ هندي سندبادنامه معتقد بود ‪ -‬به‬

‫اين نتيﺠه رسانده كه اين ريﺸهيابي كاذب است زيرا وجود هﺠاي پاياني كﺸيده در نامه سندباد از امرهايي بيﺸتر مستند شده در‬

‫بارهي اين نام است‪ .٤٣‬اﻋتبار بِنفي و اثرگذاري تحقيقات او باﻋﺚ اين امر شد كه نظريهي اصالت هنديِ سندبادنامه مورد توجه‬

‫قاطبهي پژوهﺸگران قرار بگيرد و تا اوايل نيمهي دوم قرن بيستم اصالت هنديِ سندبادنامه پذيرفتهترين نظريهي بين پژوهﺸگران‬

‫اروپايي باشد‪.‬‬

‫‪ ٣-٢‬فرضيهي ايراني‬

‫يكي از بزرگترين مﺸكﻼتي كه طرفداران فرضيهي هندي با آن مواجه شدند اين بود كه براي سندبادنامه – برخﻼف‬

‫كليله و دمنه – نتوانستند در كل ادبيات سانسكريت نمونهاي اوليهاي‪ ٤٤‬كه سندبادنامه از آن مﺸتق شده باشد‪ ،‬پيدا كنند‪ .‬ﻋلي رغم‬

‫اين‪ ،‬اﻋتبار بخﺸيدن پژوهﺸگراني كه از نظريهي هندي حمايت كردند باﻋﺚ شد كه قاطبهي منتقدان اين نظريه را بپذيرند و غير از‬

‫‪42‬‬
‫‪Essai sur les fables indiennes et leur introduction en Europe, Paris, 1838.‬‬
‫‪43‬‬
‫‪Nöldeke, Th. “,,,,”, p. 525.‬‬
‫‪44‬‬
‫‪Prototypical book‬‬
‫مواردي استثنايي آن را مورد نقد قرار ندهند‪ .‬اين نظريه در نيمهي اول قرن بيستم همچنان رايج بود تا اينكه پژوهﺸگر امريكايي بِن‬

‫ادوين پرّي )‪ (Ben E. Perry‬در سال ‪١٩٦٩‬م با انتﺸار نتايج تحقيقات خود به صورت مقالهاي جامع و مانع تحت ﻋنوان اصل‬
‫كتاب سندباد‪ ٤٥‬با انسﺠام هرچه تمامتر اين نظريه را رد و معتقد به سرچﺸمهي ايراني سندبادنامه شد‪ .‬كوتاهسخن اين است كه به‬

‫گمان پرّي‪ ،‬نظريهي هندي بر اساس قياس كليله و دمنه مطرح شده است كه قياسي كذابي است زيرا مسير تاريخي و ترجمهي‬

‫كليله و دمنه امري خاص و بينظير است‪ .٤٦‬با توجه به داستانهايي كه شباهتي به داستانهاي هندي دارند پرّي ميگويد كه آنها‬

‫بسيار متأخر هستند و دور از ذهن نيست كه تأثيري باشد از سندبادنامهاي صرفاً ايراني كه همراه با فتوحات اسﻼمي به هندوستان‬

‫راه يافته باشد‪ .٤٧‬پرّي در قمالهي خود به بررسي ِشباهات بين سندبادنامه و كتاب زندگي سكوندوس فيلسوف خاموش ) ‪Secundus‬‬

‫‪ ٤٨ (the silent philosopher‬و كتاب شيماس‪ ٤٩‬كه در هزارويك شب راه پيدا كرده و تحت تأثير كتاب سرياني احيقار ) ‪Book‬‬

‫‪ (of Ahiqar‬است‪ ٥٠‬ميپردازد‪.‬‬

‫يكي از مهمترين نتايج پژوهش پرّي تﺸخيص مراحل انتقال و چگونگي روابطِ روايتهاي باهم است‪ .‬جهت رسيدن به‬

‫اين نتيﺠه‪ ،‬پرّي‪ ،‬برخﻼف پژوهﺸگران قرن نوزدهم كه به بررسي و مقايسهي مضامينِ تماميِ داستانهاي فرﻋي پرداخته بودند‪،‬‬

‫موشكافانه ﻋناصر سازندهي داستانِ اصليِ سندبادنامه را مورد بررسي قرار داده است‪ .‬نتايج تحقيقات خود را به صورت نموندار ذيل‬

‫نمايان ساخته است‪:٥١‬‬

‫‪45‬‬
‫‪B. E. Perry: The Origin of the Book of Sindbad. Fabula, 3, (2959-1960), 1-94.‬‬
‫‪46‬‬
‫‪), p. 43.‬همان( ‪Perry‬‬
‫‪47‬‬
‫‪), pp. 37-41.‬همان( ‪Perry‬‬
‫ب زندگﯽ سکوندوس فيلسوف خاموش يا ساقندُس الفيلسوف الصامت در منابع عربﯽ‪ ،‬شرح حال يونانﯽ است از نويسندهی گمنام‬ ‫‪ ٤٨‬کتا ِ‬
‫درباب فيلسوفﯽ از مکتب کلبيون يا نوفيثاغورسﯽ که در شهر آتِن در اوايل قرن دوم بعد از ميﻼد مﯽزيست و روزهی سکوت گرفته‬
‫بود‪ .‬بنا بر اين کتاب امپراتور هادريانوس هنگامﯽ که از روزهی سکوت وی آگاه شد‪ ،‬او را احضارش کرد و گفت اگر دست از‬
‫سکوت بر رای تو را عدام مﯽکنم‪ ،‬فيلسوف سخنﯽ نگفت اما به سواﻻت فلسف ِﯽ امپراتور به صورت مکتوب پاسخ داد‪ .‬اين کتاب برای‬
‫مورخان و دانشمندان قدمای ايران ناشناس نبود و مسعودی‪ ،‬در کتاب التنبيه و اﻻشراف )ص‪ (١٢٨ .‬از آن ياد کرده و نيز ابو سليمان‬
‫صوان الحکمه )ص‪ (٢۴۴ .‬نيز– با امﻼ ثيافندوس – به آن اشاره نموده است‪.‬‬ ‫سجستانﯽ‪ ،‬فيلسوف سده چهارم هجری در کتاب ِ‬
‫‪ ٤٩‬کتاب شيماس‪ ،‬که الفهرست آن را با عنوان کتاب سماس العالم فﯽ اﻻمثال در رديف کتابهای روم قرار داده )الفهرست‪:١٣٨١ ،‬‬
‫‪ (۵۴٣‬از کتابهايﯽ است که بازنگاشته شده و با عنوان داستان شاه جليعاد و شماس وزير‪ ،‬به مجموعهی هزارويک شب راه پيدا‬
‫کردهاست‪ .‬حمزه اصفهانﯽ )اصفهانﯽ‪ (۴١ :١٣۴۶ ،‬و مؤلف ناشناس مجملالتواريخ )بهار‪ (٩۴ :١٣٨٩ ،‬آن را در کنار سندبادنامه در‬
‫رديف کتابهايﯽ متعلق به دوران اشکانيان قرار داده و مسعودی آن را از کتابهايﯽ که‬
‫‪50‬‬
‫‪), p. 29.‬همان( ‪Perry,‬‬
‫‪ ٥١‬نمودار گرفته شده از ‪ ،Origin ،Perry‬ص‪.۶۴ .‬‬
‫بنا بر پرّي‪ ،‬از كتاب اصلي يا كتاب پروتوتايپ نوشته يا تدوين شده به فارسي ميانه يا پهلوي دو جريان مﺸتق شده‪ ،‬يكي‬

‫از طريق ترجمهي ﻋربي موسيبنﻋيسيبنكسري‪ ،‬كه در ترجمههاي سرياني )به ﻋﻼمت ‪ ٥٢( Syr2‬و يوناني )به ﻋﻼمت ‪ ( S‬بازتاب‬

‫پيدا ميكند و ديگري‪ ،‬مستقيم از متن ترجمه شده از فارسي ميانه به دري‪ ،‬كه در تحرير ظهيري سمرقندي )به ﻋﻼمت ‪ (Z‬ﻋينيت‬

‫مييابد كه براساس آن سندبادنامهي منظوم فارسي )به ﻋﻼمت ‪ (SN‬گرفته شده است‪ .‬پرّي فرض ميكند كه سرچﺸمهي تحريرات‬

‫ﻋربيِ اين اثر كه در هزار و يك شب راه پيدا كرده اند )به ﻋﻼمت ‪ (ArN‬و متن ﻋربي ﻋاميانه )به ﻋﻼمت ‪ (A‬و روايت اسپانيايي‬

‫كهن )به ﻋﻼمت ‪ (Sp‬و روايت ﻋبري )به ﻋﻼمت ‪ (H‬از متني ﻋربي ‪ -‬يا مﺠموﻋهاي از متون ﻋربي ‪ -‬مﺸتق شده اند كه پرّي در‬

‫مقالهي خود به آن "بازسازي رﻋبي" يا "‪ "Arabic rifacimento‬نام داده است‪ .‬پرّي معتقد است كه اين بازسازي ﻋربي‬

‫احتماﻻً بر اساس متن ﻋربي سندباد از أبان ﻻحقي ساخته شده باشد‪ .‬جهت شرح شباهات چندي بين متن ظهيري سمرقندي و‬

‫روايتهاي ﻋبري و اسپانيايي‪ ،‬پرّي فرض ميكند كه ظهيري سمرقندي هنگام تهيهي متن فارسي خود‪ ،‬ﻋﻼوه بر متن دري‪ ،‬از‬

‫متني ديگري متعلق به بازساي ﻋربي‪ ،‬استفاده كرده باشد‪.‬‬

‫‪ .٤‬جايگاه روايت سندبادنامهي صدويك شﺐ و اسپانيايي كهن در نظريهي پرّي‪.‬‬

‫مقالهي پرّي كه بيشك جامعترين تحقيق در مورد سندبادنامه است به خوبي نمايان ساخته كه سندبادنامه خاستگاهي‬

‫ايراني دارد و با قاطعيت به نظريات قرن نوزدهم و ادﻋاهايي كه سندبادنامه را هنديتبار ميدانست پايان داده است‪ .‬با اين وجود‬

‫‪ ٥٢‬عﻼمت ‪ Syr1‬بر ترجمهای گمشدهی سريانﯽ دﻻلت دارد که ترجمهی يونانﯽ برجایامند از آن تهيه شده است‪.‬‬
‫وي نتوانست كهنالگويي پهلوي براي سندبادنامه اراﺋه دهد تا اذﻋان كند كه اصل و منﺸا سندبادنامه به زبان پهلوي بوده است‪ .‬از‬

‫اين رو هنوز سواﻻت بسياري درباره ي اصل سندبادنامه و روش هاي انتقال آن باقي مانده است‪.‬‬

‫نگاه مختصري به نمودار پرّي نﺸان ميدهد كه در تحقيقات او‪ ،‬مانند در تحقيقاتي كه قبل از او به مسألهي سندبادنامه‬

‫پرداخته شده‪ ،‬روايت كمشناختهشدهي سندبادنامهي كتابِ صدويك شب بياﻋتنايي شدهاست‪ .‬قدمت اين روايت‪ ،‬شباهت آن به نسخ‬

‫سرياني و يوناني و نزديكي فرهنگي و تاريخ به نسخهي اسپانيايي‪ ،‬كه بعد از كﺸف و ترجمهي آلماني توسط كﻼوديا اُت‬

‫)‪ (Claudia Ott‬از قديميترين نسخهي آن مﺸخصتر شده‪ ،‬ما را وادار ميكند كه جايگاه آن را در نظريهي پّري مﺸخص كنيم‪.‬‬

‫بنابر ‪ ١٩‬داستان فرﻋي كه وزيران و زنِ پادشاه در دورهي خاموشيِ شاهزاده نقل ميكنند‪ ،٥٣‬ميتوانيم به سرنخهايي‬

‫درباب جايگاه روايت سندبادنامه و شيوهي انتقال آن دست يافت‪ .‬با نگاهي مختصر به جدولي كه در آخر مقالهي حاضر آوردهايم‪،‬‬

‫ميتوان اين امر را مﺸاهده كرد كه بين رواياتِ سرياني‪ ،‬يوناني‪ ،‬اسپانيايي كهن و ﻋربيِ ﻋاميانه پيوندي تنگاتنگ با متن‬

‫سندبادنامهي صدويك شب وجود دارد‪ ،‬در حالي كه‪ ،‬از لحاظ ترتيب داستانها و داستانهايِ الحاقي در متون سندبادنامهي ظهيري‬

‫سمرقندي‪ ،‬سندبادنامهي ﻋبريِ هزار ويك شب‪ ،‬از گروه اول متمايز ميگردد ‪ .‬بنابرين ميتوانيم اين امر را استنباط كنيم كه متون‬

‫اسپانيايي كهن و روايت ﻋربيِ صدويك شب‪ ،‬نزديكترين روايات به قديميترين ترجمههاي سندبادنامه‪ ،‬يعني‪ ،‬ترجمه سرياني و‬

‫يوناني ميباشند‪ .‬ﻋﻼوه بر اين‪ ،‬بين نسخهي ظهيري سمرقندي و روايتِ ﻋبري از لحاظ نظم و ترتيب داستانهاي فرﻋي‪ ،‬ميتوان‬

‫نوﻋي همبستگيِ جزﺋي ديد‪ .‬بر اساس اين مﺸابهات‪ ،‬پرّي )‪ (Perry‬در مقالهي مذكور به اين نتيﺠه رسيد كه ظهيري سمرقندي‪،‬‬

‫در تأليف سندبادنامه‪ ،‬در كنار منبعي دري كه در مقدمهي تحرير خود نام ميبرد‪ ،‬از منبعي ديگر سود ميجويد كه تا حدي به تحرير‬

‫ﻋبري نزديك است يا به هر حال به آنچه پرّي "‪ "Arabic Rifacimento‬مينامد همخواني دارد ‪ .٥٤‬با توجه به منبع‬

‫سندبادنامهي ظهيري سمرقندي ميتوان نكتهاي ديگر افزود و اين است كه پيوند مستقيمي را كه پرّي در مقالهي خود بين اين‬

‫منبع و متن اصلي پهلوي سندبادنامه فرض مينهاده‪ ،‬مناقﺸهبرانگيز است زيرا كه همچنان كه فرانسوا دوبلوا ) ‪François de‬‬

‫‪ (Blois‬گفته است‪ ٥٥‬از پيﺸگفتار سندبادنامهي ظهيري سمرقندي لزوماً اين امر كه متن سندبادنامه از ﻋميد ابوالفوارس فناروزي‪ .‬از‬

‫متني ﻋربي به فارسي بوده و نه ترجمه مستقيمي از پهلوي به زبان فارسي برنميآيد‪.‬‬

‫‪ ٥٣‬روايت اسپانيايﯽ با روايات سريانﯽ و يونانﯽ ‪ ٢٢‬داستان مشترک دارد‪ ،‬يعنﯽ‪ ١٨ ،‬داستان فرعﯽ و ‪ ۴‬داستانﯽ که شاهزاده بعد از‬
‫دورهی خاموشﯽ خود نقل مﯽکند‪ .‬اين داستانها در جدول آورده نشدهاند‪ .‬روايت صدويک شب از سندبادنامه عاری از داستانهای‬
‫شاهزاده است‪.‬‬
‫‪54‬‬
‫‪Perry, “Origin”, p. 84.‬‬
‫‪55‬‬
‫‪De Blois, “Sindbād, Book of”, in J.S. Meisami/P. Starkey (eds.), Encyclopedia of Arabic Literature, vol. 2,‬‬
‫‪London/New York 1998, pp. 723-724.‬‬
‫از طرف ديگر‪ ،‬بررسي ﻋناصري چند از داستان اصلي در روايت سندبادنامه در صدويك شب ارتباطاتي بين اين روايت و‬

‫روايت ظهيري سمرقندي را نﺸان ميدهد‪ .‬به ﻋنوان مثال‪ ،‬در روايت ظهيري سمرقندي‪ ،‬بعد از برگزيدنِ سندباد به ﻋنوان استاد‬

‫شاهزاده‪ ،‬وي جهت بيان فروتني خود‪ ،‬داستان پيلبان را نقل ميكند‪ .٥٦‬اين داستان‪ ،‬كه بيرون از مﺠموﻋهي داستانهاي نقل شده در‬

‫دورهي خاموشيِ شاهزاده قرار ميگيرد‪ ،‬از داستانهايي منحصربهفرد در روايت ظهيري سمرقندي در نظر گرفته شده و در هيچ كدام‬

‫از ساير روايتهايي كه پرّي در تحقيقات خود‪ ،‬آنهارا مورد بررسي قرار داده‪ ،‬وجود ندارد اما‪ ،‬در روايت صدويك شب‪ ،‬حتي در‬

‫قديمترين نسخهي آن‪ ،‬وجود دارد‪.‬‬

‫يكي از ﻋمدهترين تفاوتهاي روايت سندباد در قديمترين نسخهي صدويك شب – يعني نسخهي موزهي آقاخان‪ -‬با‬

‫ساير روايتها سندبادنامه اين است كه در آن تلويحاً به اين نكته اشاره ميشود كه سندباد همراه با حكيمان ديگر‪ ،‬در يك دورهي‬

‫اوليهي آموزشي بيهوده كوشيده بود شاهزاده را بياموزد‪ .٥٧‬پس از آن‪ ،‬با نقل داستان فيلبان روش آموزشي همكارهاي خود را زير‬

‫سؤال ميبرد و پادشاه مﺠددا فرزند خود را تنها به سندباد ميسپارد تا اورا بياموزد‪ .‬برخﻼف آن‪ ،‬در روايت سندبادنامه در صدويك‬

‫شب براساس متأخرترين نسخ‪ ،‬توصيف اين دورههاي آموزشي شاهزاده‪ ،‬به روايت ظهيري سمرقندي و اسپانياييِ كهن نزديكتر‬

‫است‪ .‬در اين روايتها‪ ،‬پس از دورهي نخست آموزش بيهودهي شاهزاده‪ ،‬پادشاه هزار حكيمِ دربار را فرا ميخوانَد – نهصد در‬

‫روايت اسپانيايي‪ . - ٥٨‬در اين روايت صدويك شب‪ ،‬از اين هزار حكيم‪ ،‬چهار نفر داوطلب ميشوند تا به شاهزاده تعليم دهند‪ .‬سندباد‬

‫از آنان ميپرسد كه چطور ميخواهند به شاهزاده تعليم دهند‪ .‬پس از جواب حكيمان سندباد ميگويد كه اين روش بيهوده است چرا‬

‫كه خود قبﻼً كوشيده است‪ .‬پس حكيمان سندباد را با اين كﻼم قصار مﻼمت ميكنند‪» :‬حرفهاي بدون ﻋمل همچون تندر بدون‬

‫بارانند«‪ .٥٩‬سندباد با نقل داستانِ فيلبان نﺸان ميدهد كه تعليم موقيعت خود ميخواهد و پس از آن به ﻋنوان مناسبترين استاد‬

‫براي تعليم پادشاه معرفي ميشود‪ .‬اين كﻼم قصار در روايت اسپانيايي كهن نيز حفظ شده است و در آنﺠا يكي از حكيمان در باب‬

‫مﺸاركت سندباد در دورهي نخست آموزش شاهزاده ميگويد‪:‬‬

‫)‪“Atal es el que dize e non facce como el relámpago que non llueve” (Lacarra, 2005: 69‬‬

‫با معنايي‪ » :‬سپس يكي از آن چهار حكيم بيان داشت‪ :‬تو بسان ِ كسي هستي كه نطق ميكند و به ﻋمل نميگيرد‪ ،‬همچون‬

‫آذربخﺸي كه نميبارانَد« ‪.‬‬

‫در آخر بايد گفت در نوشتهي ظهيري سمرقندي‪ ،‬به نظر ميآيد كه روايات متأخر و قديم از كتاب صدويك شب‪ ،‬رواياتي‬

‫واحدند و در آنﺠا پس از دورهي آموزشيِ اول‪ ،‬هزار حكيم فردا خوانده ميشوند‪ ،‬و هفت حكيم و يكي از آنان‪ ،‬سندباد‪ ،‬به ﻋنوان‬

‫‪ ٥٦‬داستان شاه کشمير با پيلبان‪ ،‬آتش‪ ،‬ص‪.‬‬


‫‪ ٥٧‬روايتهای سريانﯽ و يونانﯽ‪ ،‬نيز به يک دورهای اوليهای آموزش ِﯽ شاهزاده اشاره مﯽکنند که زير نظارت استادی ناشناس بوده و‬
‫پس از آن حکيم سندباد عهدهدار آموزش شاهزاده مﯽگردد‪.‬‬
‫‪58‬‬
‫‪Lacarra, 2005: 68.‬‬
‫‪59‬‬
‫‪Cent e une Nuits, trans. Gaudefroy. p. 151.‬‬
‫اين قسمت فقط در ترجمهی ُگدفروئا )بر اساس نسخه پاريس ‪ (٣۶۶٢‬آمده است‪.‬‬
‫استاد شاهزاده برگزيده ميشود‪ .‬سندباد در اين دوره شكست ميخورد و در پيﺸگاه پادشاه با نقل داستانِ فيلبان خود را توجيه مي‪-‬‬

‫كند‪ .‬پس از آن سندباد از دﻻيل نﺠومي چنين استنباط ميكند كه اگر اجازه بگيرد‪ ،‬بار ديگر به شاهزاده تعليم دهد در آن موفقيت‬

‫حاصل خواهد شد و با پادشاه متعهد ميشود كه در شش ماه شاهزاده را بياموزد و حكيمان با آن كﻼم قصار به سندباد ميگويند كه‬

‫بايد قول خود را ﻋمل كند‪ »:‬اي حكيم‪ ،‬دﻋويِ ﻋظيم كردي‪ ،‬و ﻋقﻼ چنين گفتهاند‪ ،‬كي هر قَولي كي بفعل نينﺠامذ‪ ،‬غمامي بوذ‬

‫جَهام‪ ،‬و حُسامي بوذ كَهام‪ ،‬و شﺠرهاي بوذ بيثمر« )‪.(Ateş, 1948: 62‬‬

‫بنابر اين نتايج شكي نيست كه بايد در ادﻋاي پرّي تﺠديد نظر شود‪ ،‬ادﻋايي كه حاكي از آن است كه دوبرابرسازي دوره‪-‬‬

‫ي آموزشي شاهزاده زير نظارت حكيم سندباد در روايت ظهيري سمرقندي محصولي است از همآميزيي دو سنت‪ ،‬يكي از روايت‪-‬‬

‫هاي سرياني و يوناني‪ ،‬و ديگري از رواياتِ بازسازي شدهي ﻋربي‪.٦٠‬‬

‫شباهت تنگاتنگ در ترتيب داستانهاي فرﻋي روايتِ سندبادنامهي صدويك شب و سندبادنامهي اسپانيايي كهن‪ ،‬و‬

‫شباهت دورههاي آموزشي در قديمترين روايت سندنامهي صدويك شب با دورهي آموزشي موجود در روايات سرياني و يوناني‪ ،‬اين‬

‫امر را به ذهن ميآورد كه سندبادنامهاي كه در قديمترين روايت كتاب صدويك شب آمده‪ ،‬نمايندهاي است بسيار نزديك به متن‬

‫ﻋربيِ موسيبنكسروي‪.‬‬

‫از طرف ديگر‪ ،‬بررسي امثال حكيمان در داستانِ اصلي سندبادنامه‪ ،‬كه در روايت اسپانيايي كهن فراوانند‪ ،‬نيز منﺠر به‬

‫نتايج قابلمﻼحظهاي ميشود‪ .‬در روايت اسپانيايي كهن يكي از حكيمان ميگويد‪:‬‬

‫‪«E estonçe se levantó el segundo maestro. Dixo: -Quatro cosas son que‬‬
‫‪omne entendido non debe loar fasta que se vea el cabo dellas: lo primero, el comer‬‬
‫‪fasta que vea el cabo dello que lo aya espendido el estómago; e el que va a lidiar‬‬
‫‪fastra que torno de la lidia; la mies [fasta que] sea segada e la mujer fasta que sea‬‬
‫)‪preñada.» (Lacarra, 2005: 69‬‬

‫يعني‪ » :‬سپس دومين استاد از جاي خود برخاست و فرمود‪ :‬چهار امر است كه انسانِ فرزانه پيش از آنكه فرجامش سر‬

‫رسد‪ ،‬نبايد آنها را بستايد‪ :‬نخست خوراكي كه معده به تمامي آن را هضم كرده‪] ،‬دوّم[ شخصي كه به ميدان نبرد پاي گذارد و باز‬

‫گردد‪] ،‬سوّم[ بذر و دانهاي تا درو شود و ]و در آخر[ زني تا آبستن شده باشد«‬

‫اين مَثَل‪ ،‬تقريباً بدون تغيير در روايت ظهيري سمرقندي يافت ميشود‪ » :‬يكي از جماﻋت وزرا گفت‪ :‬چهار كارست كي تا‬

‫تمام نﺸوذ‪ ،‬بر وي مدح و ذم ﻻزم نبايذ‪ ،‬اول غذا تا منهضم نگردذ‪ ،‬ديگر زن حامله تا حمل ننهذ‪ ،‬سديگر شﺠاع تا از مصاف بيرون‬

‫نيايذ‪ ،‬جهارم برزگر تا از بذر و تخم‪ ،‬رَيع و نُزل برنگيرذ‪) «.‬آتش‪.(٦٢ : ١٩٤٨ .‬‬

‫‪60‬‬
‫‪Perry, “Origin”, p. 72.‬‬
‫اين قسمت‪ ،‬در اندرز اوشنَرِ دانا‪ ،‬يكي از معروفترين اندرزنامههاي ادبيات پهلوي نيز يافت ميشود‪:‬‬

‫‪«čahār hend tā ō gāh rasēnd guftan nē abāyēd: xwarišn, tā gugārēd, ud zan, tā‬‬
‫اندرز ( »‪mīrēd ud nēw mard tā az kārezār abāz āyēd, ud bar zamīg tā ō hambār kunēd.‬‬
‫اوشنر دانا‪(٧١ :١٣٩٣ ،‬‬

‫يعني‪» :‬چهار ]چيز[ هستند ]كه[ تا پيش از آنكه وقت]ش[ برسد‪ ،‬نبايد گفت ]و داوري كرد[‪ ،‬خورش ]و غذا[ تا گُوارد ]و‬

‫هضم شود[‪ ،‬و زن تا بميرد‪ ،‬و مرد دلير تا از كارزار باز آيد و بَر ]و حاصلِ[ زمين تا به انبار شود « )همان‪.(٧٠ ،‬‬

‫در باب متن پهلوي‪ ،‬دوبلو پيﺸنهاد داده است كه "بميرد" )‪ (mīrēd‬به صورت "زايد" )‪ (zāyad‬تصحيح كنيم‪ ،‬به اين‬

‫ترتيب دو متن اندرز اوشنر و سندبادنامهي ظهيري سمرقندي و – نتيﺠتاً نيز روايت اسپانياييِ آن – بر همديگر منطبق ميشوند‪.٦١‬‬

‫شكي نيست كه قضيهي اصل و منﺸأ سندبادنامه همچنان گﺸوده است و نبايد نتايج پرّي را ﻋلي رغم اهميتﺸان‪ ،‬قطعي‬

‫بدانيم‪ .‬ﻻزم است كه ﻋناصر كلي و جزﺋي سندبادنامهي حاوي كهنترين نسخهي صدويك شب و نزديكي و شباهتِ آن با روايت‬

‫اسپانيايي را بايد در نظر گرفته شود تا بتوانيم نقش و جايگاه آن را در انتقال سندبادنامه مﺸخص كنيم و پيوند آن با روايت ظهيري‬

‫سمرقندي و باﻻخص با متن اسپانيايي را بنماييم‪ .‬ﻋﻼوه بر اين‪ ،‬دﻻيلي مانند نثر مرسل ﻋربي اين متن و شباهت نظم داستانهاي‬

‫فرﻋيِ آن با روايتهاي سرياني و يوناني )مراجعه شود به جدول ضميمه شده( مارا به اين فكر مياندازد كه متن ﻋربي قديميترين‬

‫روايت سندباد در صدويك شب‪ ،‬قديميترين نمونهي ﻋربي موجود كتاب سندباد است حتي با احتياط ميتوان اين امر را فرض كنيم‬

‫كه وجود قسمتهاي منظوم در بعضي از داستانهاي سندبادنامهي موجود در صدويك شب ردپايي از منظومهي از ميانرفتهي أبان‬

‫ﻻحقي است‪.‬‬

‫بررسي قديميترين شواهد سندبادنامه و تطبيقي آن با متن اسپانيايي و فارسي ظهيري سمرقندي‪ ،‬كه تحت نظارت دكتر سيروس‬

‫شميسا‪ ،‬محور اصلي رسالهي دكتري نگارندهي اين مقاله )چﺠوري تمامش كنم؟؟(‬

‫ضميمه‬

‫جدول حاضر حاويِ تطبيق جملگي داستانهاي فرﻋي سندبادنامه در تماميِ روايتهاي آن است‪ .‬مﻼك شماره گذاري داستانهاي‬

‫فرﻋي براساس ترتيب روايت راويان آنها در متن يوناني است؛ به طور مثال‪ ،‬جايگاه شمارهي ‪ ٢‬در روايت ظهيري سمرقندي نﺸان‬

‫ميدهد در اين روايت وزير اول در اولين جا داستان شماره ‪ ٢‬از متن يوناني يعني داستانِ كدخدا و زن و طوطي را نقل كرده است؛‬

‫داستاني است كه در روايت يوناني‪ ،‬از زبان وزير اول اما در دومين جا نقل شده است‪.‬‬

‫‪ ٦١‬ر‪ .‬ک‪de Blois, 1993: 96 : .‬‬


‫ﻋﻼمت )*( بر داستاني الحاقي‪ ،‬يعني داستاني خارج از مﺠموﻋهي داستانهاي فرﻋي سندبادنامه دﻻلت دارد‪ .‬به طور‬

‫مثال‪ ،‬در سندبادنامهي هزار و يك شب‪ ،‬در روز هفتم‪ ،‬زن سه داستان نقل ميكند‪ ،‬اول يك داستان الحاقي‪ ،‬سپس‪ ،‬داستان شماره‬

‫‪ ،١٦‬يعني داستان كبك نر و ماده – همان داستاني است كه در روايت يوناني‪ ،‬وزير شﺸم در اولين جا نقل ميكند – و سپس يك‬

‫داستان الحاقي ديگر امده است‪.‬‬

‫فهرست منابع و مآخذ‬

‫‪ -‬گﺸتاسب‪ ،‬فرزانه و ناديا حاجي پور )‪ ١٣٩٣‬ش(‪» :‬اندرز اوشنر دانا«‪،‬‬

‫‪ -‬سمرقندي‪ ،‬محمد بن ﻋلي ظهيري‪ ،‬به تصحيح احمد آتش‪ ،‬استانبول‪ :‬چاپخانه وزارت فرهنگ‪ ١٩٤٨ ،‬م‪.‬‬

‫‪ ،_____________ -‬به تصحيح احمد آتش‪ ،‬با مقدمه مﺠتبي مينوي‪ ،‬تهران‪ :‬انتﺸارات كتاب فرزان‪ ١٣٦٢ ،‬ش‪.‬‬

‫‪ ،_____________-‬مقدمه و تصحيح سيد محمد باقر كمالالديني‪ .‬تهران‪ :‬ميراث مكتوب‪١٣٨١ ،‬‬

‫‪ -‬يزدي‪ ،‬ﻋضد‪ .‬سِندبادنامة منظوم‪ .‬به تصحيح محمد جعفر محﺠوب‪ .‬تهران‪ :‬توس‪.١٣٨١ ،‬‬

‫‪Andreopoulos, Michael. The Byzantine Sinbad. Trans. Beneker J. and Gibson C.‬‬
‫‪Cambridge, Harvard University Press, 2021‬‬

‫‪Arbesú, David. Sendebar. Libro de los engaños e los asayamientos de las mugeres. Juan‬‬
‫‪de la Cuesta Hispanic Monographs. Newark, Delaware (USA), 2019.‬‬

‫‪Baethgen, Friedrich. Sindban oder Die Sieben Weisen Meister. Syrisch und Deutsch,‬‬
‫‪Leipzig, 1879.‬‬

‫‪Campbell, Killis (ed.). The Seven Sages of Rome. Boston, Ginn & Company, 1907.‬‬

‫‪Comparetti, Domenico. Researches respecting the Book of Sindibad, Publications of the‬‬


‫‪folklore society. London, 1882.‬‬

‫‪Hämeen-Anttila, Jaako. Khwadāynāmag. The Middle Persian Book of Kings, Leiden,‬‬


‫‪Brill, 2018.‬‬
Keller, J. E. (ed. and trans.). The Book of the Wiles of Women. University of North
Carolina, 1959.

Lacarra, Mª Jesús (ed.). Sendebar, Madrid, Cátedra, 4th. Ed. 2005.

Nöldeke, Theodor. Sindban oder die Sieben Weisen Meister. Syrisch und Deutsch, von
Friedrich Baethgen [a review]. In Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen
Gesellschaft (ZDMG), XXXIII (1870), pp. 513-536.

Rödiger, Emil. Chrestomathia Syriaca, 2 E. Halle, 1868.

١٣٨٥ ،‫ هرمس‬:‫ تهران‬.‫ به تصحيح محمدﻋلي فروغي‬.‫ كليات سعدي‬.‫ مصلح بن ﻋبدااﷲ‬،‫سعدي‬

También podría gustarte