در متون پارسی و عربی فلسفی کهن جهان ایرانی و اسلامی اصطلاحات و تعبیرات فلسفی بسیاری هست که هنوز ... more در متون پارسی و عربی فلسفی کهن جهان ایرانی و اسلامی اصطلاحات و تعبیرات فلسفی بسیاری هست که هنوز نمیدانیم «تبار» یا «سرآغازٔ» آنها کجا بوده است و در میان نخستین کاربرانشان بهراستی چه معنا و مفهومی داشتهاند، یا اگر امروز بخواهیم آنها را به زبان انگلیسی یا زبان اروپایی دیگری برگردانیم آنها را چگونه باید برگردانیم؟ تعبیر «افلاطون الهی» یکی از آنهاست. آیا «مسلمانان» بودهاند که افلاطون را «الهی» گفتهاند یا یونانیان و رومیان یا اروپاییان عصر رنسانس؟ افزون بر این، مقصودشان از «الهی» چه بوده است؟ ما امروز از «افلاطون الهی» چه چیزی میفهمیم و آن را چگونه میباید به زبان انگلیسی یا دیگر زبانهای اروپایی برگردانیم؟ استاد فقید دانشگاه تورنتو جورج مایکل ویکنز (۲۰۰۶-۱۹۱۸)، پارسیدان و عربیدان برجستهٔ بریتانیایی ـ کانادایی، در ترجمهٔ انگلیسی (۱۹۶۴) خود از اخلاق ناصری تعبیر «افلاطون الهی» را به "Plato the Metaphysician" ترجمه کرده است. اما آیا این ترجمهٔ انگلیسی با توجه به سنّت فلسفیِ اروپایی درست است؟ آیا چنین تعبیری همتای اصیلی یا همتاهای دیگری در زبانهای اروپایی دارد/ندارد؟ در اینجا میکوشم پاسخی به این پرسشها بدهم و، نخست، روشن کنم که مسلمانان تعبیر «افلاطون الهی» را از چه کسانی گرفتهاند و، دوم، اصل یونانی و ترجمههای جایگزین آن در لاتینی و انگلیسی چیست و، سوم، چرا برخی شاگردان یونانی و پیروان افلاطون در دورههای بعد، از مسلمانان تا مسیحیان عصر رنسانس، او را «الهی» گفتهاند و مقصود از این صفت در خود اندیشهٔ افلاطونی چه بوده است.
🔶 مهدی خلجی پس از نخستین افاضات خود، در کانال تلگرامیاش، ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱، دربارهٔ ... more 🔶 مهدی خلجی پس از نخستین افاضات خود، در کانال تلگرامیاش، ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱، دربارهٔ «قلندر» و «رند» و «بوئمی» و «ترجمهٔ فرهنگی» و دیگر قضایا که با پاسخ من مواجه شد («نه هرکه سر بتراشد قلندری داند»، ۸ فروردین، ۱۴۰۲) بیآنکه به رسم «شرف» یا «اخلاق» یا «قانون» پاسخ من به حملات خودش را در همانجایی که به من «حمله» کرده بود منتشر کند ـــ وقتی کسی از جایی و در پیش چشم دیگران و در فضای عمومی به کسی دیگر «حمله» میکند، میباید آنقدر «شرف» داشته باشد که «پاسخ» او به مدعیات خودش را هم به آن خوانندگان معرفی کند و اگر «شرف» ندارد، دست کم «اخلاق» و «قانون» میباید او را به چنین کاری ملزم کند! ـــ یا پاسخی به دفاعیات من و نقد گفتههای خودش بدهد و از مدعیات خودش دفاع کند یا پاسخ مرا به خوانندگانش معرفی کند، همان کاری که من با نوشتهٔ او کردم و به کانال تلگرامی او ارجاع دادم، یا بابت آن سخنان نادرست و جاهلانهای که از خود بافته و سر هم کرده بود دست کم از خوانندگانش پوزش بخواهد، بار دیگر در ۲۳ آوریل/۳ اردیبهشت ۱۴۰۲، بیآنکه به روی خودش بیاورد، با درسی که از بار پیشین آموخته بود (رجوع شود به: فروتر، ص ۴۹-۴۸)، این بار در به اصطلاح نقدی با عنوان «دربارهی ترجمهی فارسی «“نقد چیست؟” میشل فوکو» باز عَلَم «حمله» برافراشت و گرد و خاکی تازه به پا کرد تا به جای بازنشر پاسخ من یا دفاع از آنچه گفته بود یا پوزشخواهی از خوانندگانش بابت آنهمه یاوههای سرسری و جاهلانه و کاهلانه و خودبافته که گفته بود باز به حملهای نو بپردازد و فراری رو به پیش را آغاز کند و جبههای دیگر بگشاید، تا مگر آن سخنان نادرست و یاوهای که دربارهٔ ترجمهای متعلق به حدود ۲۰ سال پیش من و «ترجمهٔ فرهنگی» و اصطلاحاتی مانند «قلندر» و «رند» و «بوئمی» گفته بود در این گرد و غبار تازه و خودبرانگیخته گم و ناپدید و فراموش شود!
🔷 دستور اشغال «الارض المقدّسة» را نخستین بار چه کسی داد؟
🔶 آیا هیچ سرزمینی بر روی زمین هست که... more 🔷 دستور اشغال «الارض المقدّسة» را نخستین بار چه کسی داد؟
🔶 آیا هیچ سرزمینی بر روی زمین هست که بتوان گفت هرگز «اشغال» نشده است؟ آیا هیچ سرزمینی هست که «اشغالگران» در آنجا زاد و ولد نکرده باشند و ماندگار نشده باشند؟ آیا هیچ سرزمینی هست که بتوان گفت مردمان آنجا همچون گیاهان خودرو زادهّ همان سرزمیناند و از جایی دیگر به آن سرزمین نیامدهاند؟ آیا چنانکه امروز برخی فتوا میدهند که همهٔ اشغالگران و غاصبان، از کودک و کهنسال تا زن و مرد، کشتنیاند، میتوان گفت که اکنون نسل تازیان و ترکان و مغولان که به ایران یا دیگر کشورها تاختهاند و آن را اشغال کردهاند و در آن زاد و ولد کردهاند میباید از ایران پارسی بیرون رانده شوند یا همگی کشته شوند؟ آیا ساکنان امروز کشورهایی که زمانی به دست مسلمانان فتح شدند میتوانند مسلمانان امروز را به عنوان بقایای «اشغالگران» دیروز بکشند یا از سرزمین خود به سوی عربستان برانند؟ آیا شاهنشاهیهای ایران و امپراتوریهای اسکندر و روم و خلافتهای اسلامی اموی و عباسی و عثمانی و امپراتوریهای اسپانیا و پرتغال و هلند و ....
تفاوت «جباریت» با «ولایت» در چیست؟ «جبار» و «خدایگان» و «مستبد» و «خودکامه» و «دیکتاتور» چه تف... more تفاوت «جباریت» با «ولایت» در چیست؟ «جبار» و «خدایگان» و «مستبد» و «خودکامه» و «دیکتاتور» چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند. قرآن جباران را چگونه توصیف میکند. در این گفتار کوشیدهام به اختصار این تفاوتها را بازگو کنم
شنبه ۸ آوریل ۲۰۲۳/ ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ مهدی خلجی نوشتهای متعلق به چهار سال پیش خود در تارنمای آسو ... more شنبه ۸ آوریل ۲۰۲۳/ ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ مهدی خلجی نوشتهای متعلق به چهار سال پیش خود در تارنمای آسو را در کانال تلگراماش بازنشر کرده بود که از جهاتی برای من جالب توجه بود، چون پیش تر آن را ندیده بودم: «داستان یک شهر؛ ظهور و زوال نخستین دموکراسی تاریخ»، آسو، ۵ آذر ۱۳۹۸. نخستین چیزی که چشم مرا گرفت برابرگذاری «عنایت» برای کلمهٔ انگلیسی ـ فرانسوی “grace” بود، چون حدود سی سال بود که با آن آشنا بودم و میدانستم که مترجمان چه ترجمههای اشتباهی از آن کردهاند و البته این هم یکی از آنها بود، با این تفاوت که این بار مترجمی مفهومی در فلسفه و کلام اسلامی («عنایت») را به یونانیان ۵۰۰ ق م هم نسبت داده بود! بهاءالدین خرمشاهی (باربور، ۱۳۶۲، ۵) و برخی دیگر پیشتر آن را در ترجمهٔ مفهوم «لطف» (“grace” یا “favour”) در مسیحیت به کار برده بودند. عبارتهای آغازین بسیار چشمگیر بود. دیگر مقاله را تا پایان نخواندم گفتم بگردم کتاب مایر را پیدا کنم و ببینم مقصود مایر از “grace” چه بوده است. کتاب مایر قدیمی یا نامشهور بود و نسخهای از آن حتی در «گوگل» هم برای مرور نبود تا بتوان چند صفحهای از آن را خواند. اما در جست و جویم به نقد و معرفی جَسپر گریفین (۲۰۱۹-۱۹۳۷)، استاد فقید ادبیات باستان یونان و روم در دانشگاه آکسفورد، و نویسنده و سرویراستار چند کتاب در زمینهٔ تاریخ باستان، بر این کتاب با عنوان «گهوارهٔ دموکراسی»، در نیویورک تایمز، ۱۱ اکتبر، ۱۹۹۸، برخوردم. با خواندن آن بیدرنگ شگفتزده شدم، چون دیدم که تقریباً آنچه مهدی خلجی در سرلوحهٔ معرفی کتابگزاری خودش در کانال تلگرامیاش آورده بود ترجمهٔ یکی دو بند پیوسته از نقد و معرفی این کتاب به قلم او بود. در بازگشت به نوشتهٔ خلجی متوجه شدم که مهدی خلجی در پایان نوشتهٔ خود از کتابگزاری یا مرور و معرفی جَسپر گریفین و انتقادهای او از کتاب مایر یاد کرده است، اما به گونهای که گویی فقط آن را دیده و خوانده است و از آن آگاه است و آنچه تاکنون دربارهٔ کتاب مایر میگفته است توصیف و گزارش نظر کارشناسانهٔ خودش از آن کتاب بوده است! شگفتا! او خودش را در تراز کسی همچون گریفین گذاشته بود که گویی او هم نقدی نوشته است و گریفین هم که یکی از همکاران و همتایان اوست نقد دیگری نوشته است و او فقط از آن آگاه است! او نوشته (ترجمه کرده) بود:
«لطف» و «فیض» دو اصطلاح در علم کلام و تصوّف و عرفان نظری و فلسفه در جهان اسلام است که مترجمان ف... more «لطف» و «فیض» دو اصطلاح در علم کلام و تصوّف و عرفان نظری و فلسفه در جهان اسلام است که مترجمان فارسی کتاب مقدّس در عصر جدید، و به پیروی از آنها، استادان دانشگاهی و حوزوی در رشتهٔ علم کلام و دیگر نویسندگان و مترجمان نامتخصص کتابهای کلامی و فلسفی در خداشناسی مسیحی، آنها را به یکدیگر آمیخته و با هم اشتباه کردهاند، تو گویی این دو به یک معنایند یا حتی مترادفاند. اما چنین نیست. «لطف» (“χάρις”/“charis”) اصطلاحی صرفاً خداشناختی در مسیحیت است، و حال آنکه «فیض» (“άπορροὴ”/“aporrhoe”)، در اصل، اصطلاحی در جهانشناسی و هستیشناسیِ فلسفی است که از راه ترجمهٔ آثار فلسفهٔ نوافلاطونی به جهان اسلام وارد شده است، و در تصوّف و عرفان نظری نیز جذب شده است و به معنای «بخشش» یا «جود» نیز به کار رفته است. مترجمان فارسیزبان و فارسیدان کتاب مقدّس در قرن نوزدهم شاید به دلیل همنشینی «لطف» و «فیض» در آثار ادبی و صوفیانهٔ فارسی، و معنای ضمنی «بخشش» و «دهش» در هردو، در ترجمهٔ واژهٔ عبری «خن» یا یونانی “χάρις”/“charis” یا واژهٔ انگلیسی ـ فرانسوی “grace” به «فیض» (“emanation”) مرتکب اشتباهی ویرانگر شدند و این اشتباه تا امروز در بسیاری از آثار فارسی در خصوص خداشناسی مسیحی، از ترجمه تا تألیف، حاضر است تا جایی که یا برخی همچون داریوش آشوری و دیگران «فیض» را یکی از برابرنهادههای “grace” میشمارند و میآورند، دو واژهای که چنانکه خواهد آمد، هیچ گونه ارتباط لغوی و ریشهشناختی و مفهومی در زبانهای اروپایی و حتی عربی با یکدیگر ندارند، یا کسانی همچون بهاءالدین خرمشاهی آن را در متنی واحد هم به «عنایت» ترجمه میکنند و هم به «لطف»، یا همچون میرشمسالدین ادیب سلطانی «قلمرو/پادشاهی لطف» را به «پادشاهی مهر»، یا برخی دیگر، همچون صالح نجفی، این سخن حیرتانگیز و یاوه را بر زبان میآورند که «... در تئولوژی مسيحی به آن فيض میگويند و در سنّت ما لطف خوانده میشود» (!؟).
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
یکی دو هفته پیش (یکشنبه ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱) مهدی خلجی، ا... more نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
یکی دو هفته پیش (یکشنبه ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱) مهدی خلجی، از روزنامهنگاران و تحلیلگران سرشناس سیاسی که در ترجمه و نوشتن مقالههای فلسفی و ادبی و اسلامی نیز دستی دارد، در فرستهای در «تلگرام»اش، نگاهی به ترجمهای متعلق به حدود ۲۰ سال پیش من انداخته بود که در سال ۱۳۸۵ در «ویژهنامهٔٔ هانا آرنت» در بخارا منتشر شده بود. او نخست نکتهای را بهطور مشروح دربارهٔ ترجمهٔ “bohemian” یادآور شده بود، که از نظر من نادرست است و در این گفتار به ایرادها و خطاها و اطلاعات نادرست او اشاره خواهم کرد.
نوشتار او ۴ خطای عمده دارد: ۱) او تصور و دانشی از تاریخ ترجمهٔ “bohemianism” و دیگر صورتهای این اصطلاح به فارسی ندارد و آن را به اشتباه به من نسبت میدهد. ۲) او چرایی نامگذاری «بوهمی» برای «کولیها» را نمیداند و تفاوت «بوهمیا» (Bohemia)ی تاریخی و جغرافیایی با «بوهمیا» (bohemia) به معنای «پاتوغها و بیغولهها و محافل و حلقهها»ی هنرمندان و روشنفکران قلندر یا قلندروار را نیز. ۳) ....
🔷 «راعی» و «رعیّت»: شبانی، پیامبری، پادشاهی و به خدایی رسیدن حکومت
🔶 «راعی و رعیّت»، یکی از استع... more 🔷 «راعی» و «رعیّت»: شبانی، پیامبری، پادشاهی و به خدایی رسیدن حکومت
🔶 «راعی و رعیّت»، یکی از استعارهها و سرمشقهای شایع و رایج در اندرزنامههای اخلاقی ـ سیاسی و حتی شعر و نثر کهن فارسی برای بیان رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان است. اما «رعیّت»، کلمهای که در آثار اخلاقی ـ سیاسی کهن فارسی گاهی به معنای مَجازی برای اشاره به «زیردستان» و «فرمانبرداران»، یا به طور کلّی «اتباع» دولت، یا «رَعَایا» (“subjects”)، به کار میرفت/میرود، و گاهی به معنای حقیقی، و برای «گوسپندان»، در واقع، به معنای «چرندگان» است و با کلمهٔ «راع» و «راعی» (شبان یا چوپان) و «مرعی» یا «مرتع» («چراگاه») همریشه. از آنجا که استعارهٔ «شبان ـ گوسپند» در طی بیش از چند هزاره سرمشقی برای «رهبری» و «ولایت» دینی و عرفانی و سیاسی در جهان باستان و یکی از استعارههای مسلط در بیان نسبت خدا و انسان و رهبری دینی و معنوی و نیز رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان و «ولایت» و سلطهٔ «پادشاه» نیز بوده است و حتی در گفتار فیلسوف آلمانی قرن بیستم مارتین هایدگر دربارهٔ نسبت انسان با هستی، با تعبیر «شبان هستی»، باز بنا به سنّت یهودی ـ مسیحی بیانی معنوی یافته است، و مفهوم «قتل شبان» و «شبان گمشده» در مقام جنایت دموکراسی یا مردمسالاری در حق خدای پدر یا خویشاوندی در گفتار مارکسگرایان فرانسوی، کسانی همچون بنی لوی (که از مائو به موسی (ع) و دین پدری بازگشت) و ژاک رانسییِر، نیز باز مورد توجه قرار گرفته است، نخست، میکوشم تفاوت نگرش یهودی ـ مسیحی و قرآنی را در این خصوص متمایز کنم و معلوم کنم که چرا قرآن یهودیان (و نه مسلمانان) را از به کار بردن تعبیر «راعِنا» در خطاب به پیامبر (ص) بازمیدارد و آنگاه به چرایی رواج این مفهوم، از راه حدیث «کُلُّکم راع و کُلُّکم مسؤول»، در دورهٔ اسلامی و مفسّران بعدی آن در دورهٔ معاصر، مرتضی مطهری و محمد باقر صدر، و دیگر نویسندگان دانشگاهی بپردازم و بعد با نقد افلاطون و فوکو از رابطهٔ شبان ـ گوسپند یا «نظام شبانی» در مقام سرمشقی برای «رهبری سیاسی» و «رهبری دینی» و نیز بحث ژاک رانسییِر از «مردمسالاری» در مقام «قتل خدای پدر» یا «شبان گمشده» این گفتار را به پایان ببرم.
برای پسر دلبند و نخبهٔ ایرانزمین: کیان پیرفلک (شهید راه آزادی، ۲۶ آبان ۱۴۰۱) و رنگینکمان آرزوها... more برای پسر دلبند و نخبهٔ ایرانزمین: کیان پیرفلک (شهید راه آزادی، ۲۶ آبان ۱۴۰۱) و رنگینکمان آرزوهایش
مبطلات «ولایت» چیست؟
ولایت بر آنگونه اطاعت یا فرمانبرداری دلالت دارد که انسانها در آن آزادی خود را همچنان نگه میدارند.
هانا آرنت
از خدمتهای بارز هانا آرنت به توسعه و تحول اندیشهٔ سیاسی یکی هم روشنسازی و تعریف دوبارهٔ مفاهیم و واژگانی است که فهم معنای آنها را همگان از جمله متخصصان و دانشوران و روشنفکران مسلّم پنداشته و کمتر دربارهٔ آنها به اندیشه یا پژوهش پرداختهاند. از جملهٔ این خدمتها تعریف و روشنسازی مفاهیمی است مانند: «ولایت» (فرمانروایی) (“authority”) و «قدرت» (“power”) و «خشونت» (“violence”) و «زور» (“force”). و همچنین تفاوت «استبداد» (“despotism”) و «مستبد» (“despot”) با «جبّاریت» (“tyrany”) و «جبّار» (“tyrant”) و «ولایتخواهی» (“autoritarianism”) و «ولایتخواه» (“autoritarian”) با «تمامخواهی» (“totalitarianism”) و «تمامخواه» (“totalitarian”). در اینجا نمیخواهم بهطور مشروح دربارهٔ اینکه «ولایت» چیست، چه از نظر آرنت و چه در سنّت دینی و عرفانی و سیاسی جهان اسلام، بحث کنم و این دو را با هم مقایسه کنم. این کار را بهطور مشروح و مستند در جایی دیگر خواهم کرد. اما یک نکته را برای فایده و کاربرد «اینجا و اکنون» بگویم که اگر ما معنای «ولایت» و «قدرت» و «خشونت» را با توجه به آنچه آرنت گفته است، و آنچه در سنّت اسلامی آمده است، در «اندیشهٔ سیاسی» و «سیاست»، یا دقیقتر بگوییم، «کشورداری»، فهمیده بودیم و مقایسهای انجام داده بودیم و واژگان درست و مربوطی را برای ترجمهٔ آثار هانا آرنت برگزیده بودیم و آنها را خوب تعریف و شکافته بودیم، و مثلاً، “authority” (کلمهای با معانی و معادلهای گوناگون در سیاقهای مختلف متن و کاربرد، از جمله: ولایت، اقتدار، مرجعیت، مرجع، صاحبنظر، حجّت، حجّیت، آمریت، سلطه) را به جای «اقتدار» (قدرت خود را به دیگران تحمیل کردن یا قبولاندن)، گرچه یک معنای این اصطلاح پُرمعنا هست، و به خودی خود غلط نیست، اما این کلمه، چنانکه در بالا آوردم، مانند هرکلمهٔ دیگری میتواند در جای خود معانی و برابرگذاریهای گوناگون داشته باشد، به «ولایت» (فرمان دادن، سرپرستی کردن، دوستی) ترجمه میکردیم، یا از روی ناتوانی در فهم و تقلید «اتوریته» نمیگفتیم، و این تمایزها را خوب فهمیده بودیم و به حاکمانمان گوشزد کرده بودیم، شاید اکنون نه «انقلاب ۵۷» را داشتیم و نه «خیزش انقلابی» کنونی را.
غلامعلی حداد عادل در نشست «خانهٔ گفت و گوی دانشگاه تهران» (۱۲ مهر ۱۴۰۱) که در خصوص اعتراضات سراسر... more غلامعلی حداد عادل در نشست «خانهٔ گفت و گوی دانشگاه تهران» (۱۲ مهر ۱۴۰۱) که در خصوص اعتراضات سراسری اخیر مردم به «نظام جور و جهل جمهوری اسلامی» و با حضور جمعی از استادان دانشگاه تهران برگزار شده بود، به کنایه مدعی شد که ریشهٔ اعتراضات اخیر را باید در خارج از کشور جُست و جو کرد، چون به نظر او «جرم بزرگی که مردم ایران (با انقلاب ۵۷) مرتکب شده، استقلالطلبی است». در اینکه آیا «نظام پیشین» وابسته بود یا آیا «نظام کنونی» مستقل است یا «مستقلتر» از نظام پیشین است و باجی به بیگانگان (شرقی و گروههای نیابتی خارجی و حامیان جیرهخوار داخلی) نمیدهد میتوان بحث کرد، اما پرسش مهمتر اساساً این است که آیا «استقلال» حکومت و وابسته نبودن آن به بیگانگان میتواند «امتیاز»ی برای حکومت و دلیلی بر آن باشد که آن حکومت «خوب» و «موجّه» و «پذیرفتنی» و «مشروع» است، هرچند «ستمگر» و «زورگو» و «سفیه» و «دونپرور» و «غارتگر» و «بیکفایت» و «دزد» باشد؟ در اینکه «مستقل بودن» ادعایی حکومت کشوری هیچ ارزشی ندارد میباید بسیار پیشتر از اینها سخن میگفتم، هنگامی که سید محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوریاش در پاسخ به ناقدان «نظام جور و جهل» مدعی شد که «استبداد هموطنان» را به «آزادی بیگانگان» ترجیح میدهد طرحی برای نوشتن پاسخی به او داشتم که ناتمام گذاشتم.
در زیر نوشتهای از هانا آرنت در معرّفی رُمان مرگ ویرژیل به قلم هرمان بروخ را میخوانید. این معرّ... more در زیر نوشتهای از هانا آرنت در معرّفی رُمان مرگ ویرژیل به قلم هرمان بروخ را میخوانید. این معرّفی نامعمولی برای کتاب به صورتی است که ما معمولاً میشناسیم. این معرّفی بیشتر آن بخش از تاریخ فکری و ادبی و فرهنگی اروپا را برای ما شرح میدهد که ما هنوز نمیشناسیم، اگر اصلاً میلی به شناخت آن داشته باشیم. از آنجا که هرمان بروخ برای عموم خوانندگان در ایران شناخته نیست، او و اثری از او را که هانا آرنت به زیبایی و اندیشمندانه اما نه به شیوۀ سادۀ زندگینامهای معرفی کرده است به اجمال و به شیوۀ معمول به خوانندگان معرفی میکنم.
🔶 داریوش آشوری، در مقام زبانشناس و مترجم و فرهنگنویس، مفتخر است که واژهسازی میکند و برای ... more 🔶 داریوش آشوری، در مقام زبانشناس و مترجم و فرهنگنویس، مفتخر است که واژهسازی میکند و برای بسیاری از کلمات و اصطلاحات فلسفه و علوم انسانی در زبانهای اروپایی واژهسازی کرده است و آنها را به فارسی برگردانده است، که البته برخی از آنها نیکو و بهجاست و من نیز آنها را به کار میبرم. او به قول خودش زبان فارسی را «مدرن» کرده است (حالا چرا این «مدرن» را او ترجمه نمیکند یا واژهای برای آن نمیسازد، شاید وقتی دیگر!). اکنون میخواهیم سری به «کارگاه» یا «آشپزخانهٔ» داریوش آشوری بزنیم و «آرمانشهر» یکی از نمونههای واژهسازی او برای «یوتوپیا» را از نزدیک بررسی کنیم تا ببینیم که کار او، و نیز «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» در پیروی از او در ساخت واژهٔ «ویرانشهر» برای «دیستوپیا»، تا چه اندازه «علمی» است، یعنی، برآمده از اندیشه و شناخت، و تابع اصول و معیارها و قواعد «نظریهٔ ترجمه» است، و آیا داریوش آشوری، همچون بسیاری دیگر از مترجمان ما و حتی نهادهایی همچون «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، اصلاً چیزی به نام «نظریهٔ ترجمه» دارد یا نه، یعنی آیا آگاه است که در «ترجمه» چه کاری دارد انجام میدهد و چرا و در مقام مترجم چه باید بکند و چه نباید بکند؟
چکیده:
اصطلاح «تیموکراسی» یا، در صورت دوم آن، «تیمارشی» را مترجمان فارسی عصر جدید یا به برابرنها... more چکیده: اصطلاح «تیموکراسی» یا، در صورت دوم آن، «تیمارشی» را مترجمان فارسی عصر جدید یا به برابرنهادههایی مانند «حکومت ثروتمندان»، «حکومت ملاکین»، «حکومت متفاخران»، «حکومت جاهطلبانه»، «سلحشورسالاری» و «توانگرسالاری» برگرداندهاند، یا تنها «تیموکراسی» و «تیمارشی» گفتهاند، بدون هیچ توضیح و تفسیری، جز آنچه از متن و شرح یا تفسیر نویسنده برمیآید. اما این اصطلاح در نوشتههای فارابی و خواجه نصیر طوسی به «مدینهٔ کرامت» ترجمه شده است که نشاندهندهٔ تفاوت بارز ترجمههای مترجمان یونانیدان و فلسفهدان سدههای نخست هجری با مترجمان عصر جدید در فارسی و عربی امروز است که معمولاً از زبانهای فرانسوی و انگلیسی و آلمانی ترجمه میکنند و نهتنها یونانی بلکه اغلب حتی فلسفه نیز نمیدانند! در زیر بحثی میکنم از اینکه اصطلاح «تیموکراسی» یا «تیمارشی» در اصل چه معنایی میدهد و چرا این برابرنهادههای متفاوت در ترجمههای فارسی عصر جدید پدید آمده است و آن را در اصل چه باید گفت و آیا ترجمهٔ قدیم عربی از یونانی نیز دقیق است؟ و آنگاه به این نکته میپردازم که سیر تاریخی دگرگونی معنایی «تیموکراسی» یا «تیمارشی» چه بوده است و چرا معنای آغازین و لفظی این اصطلاح علاوه بر «جاهسالاری» معنای «داراسالاری» نیز یافته است و با دو اصطلاح دیگر «سلحشورسالاری» (؟) یا «سپاهسالاری» (“stratocracy”) و «توانگرسالاری» (“plutocracy”) اشتباه شده و یکی گرفته شده است. واژگان کلیدی: تیموکراسی، تیمارشی، مدینهٔ کرامت، حکومت ملاکین، حکومت متفاخران، حکومت جاهطلبانه، سلحشورسالاری، توانگرسالاری، سپاهسالاری، جاهسالاری، داراسالاری، ابونصر فارابی، خواجه نصیر طوسی، علیاکبر دهخدا، حمید عنایت، فؤاد روحانی، محمود حیدریان، جلالالدین مجتبوی، محمد حسن لطفی، محمد آراستهخو، داریوش آشوری، خشایار دیهیمی
ترجمه جلد ششم، فلسفه انگلیسیزبان، از تاریخ فلسفه غرب را انتشارات سمت به ترحمه یاسر خوشنویس منت... more ترجمه جلد ششم، فلسفه انگلیسیزبان، از تاریخ فلسفه غرب را انتشارات سمت به ترحمه یاسر خوشنویس منتشر کرده است. نخستین بند از نخستین صفحه ترجمه او را به ویراستاری ابراهیم باسط مقابله کردهام که چنانچه مایل بودید همراه با پیوندهای مربوط در فایل پی دی اف میتوانید بخوانید
چندی پیش در کانال تلگرامی مرکز فرهنگی شهر کتاب، و نیز تارنمای آن، آگهی تدریسی در مرکز فرهنگی شه... more چندی پیش در کانال تلگرامی مرکز فرهنگی شهر کتاب، و نیز تارنمای آن، آگهی تدریسی در مرکز فرهنگی شهر کتاب دیدم متعلق به چند سال پیش (اردیبهشت ۱۳۹۶)، در خصوص برگزاری تدریس ترجمهٔ متون فلسفی، به همراه شرح متن. مدرّس «شریف» و «فاضل» وعده کرده بود که متنهای مختلف فلسفی، از جمله، متنی از هایدگر را به دانشجویان نکلیف دهد و بعد ترجمهٔ آنها را تصحیح و ویرایش کند و خطای دانشجویان را نشان دهد و شرحی نیز دربارهٔ متن و فلسفهٔ آن فیلسوف بدهد. وعدههای بسیار نیکویی بود (البته در همهٔ کلاسهای ترجمهٔ متون فلسفی در دانشگاهها بهطور شفاهی چنین عمل میشود، بدین معنی که هربار دانشجویی چند سطری را میخواند و استاد خواندن و ترجمهٔ او را اصلاح میکند، اما کسی ترجمهٔ تک تک دانشجویان را از روی مشقشان در هر جلسه تصحیح نمیکند! مگر در اینجا چینن کاری صورت گرفته باشد و همان روال معمول در دانشگاهها نبوده باشد که البته بسیار خوب است اگر انجام شده باشد، به هر حال کلاس خصوصی با دولتی باید فرق داشته باشد!). باری، متأسفانه، من در آن جلسات نبودم تا از افادات و افاضات مدرّس «شریف» و «فاضل» بهرهمند شوم. اما چون ایشان یکی از کتابهای مرا بازترجمه کردهاند، و من پیش از این هم نمونهای از برخی از بازترجمههای ایشان را بررسی کردهام که خوانندگان علاقهمند میتوانند در پایان همین مقاله به یپوند آنها رجوع کنند و بیشتر از ایشان فیض ببرند، شایسته دیدم که نمونهای دیگر از یکی از بازترجمههای این مدرّس «شریف» و «فاضل» را که مترجم و ویراستار انتشارات «معتبر»ی همچون «ققنوس» هستند، و البته ناشر هم در تبلیغ آثار ایشان جهدی بلیغ دارد و ظاهراً منکر «فضل» ایشان نیست، و هم در جاهای مختلف، از جمله «انجمن جامعهشناسی» به تدریس تاریخ فلسفه از آغاز تا امروز پرداختهاند...
این مقاله دیروز، دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، در فصلنامهٔ «نگاه آفتاب»، شمارهٔ سوم، ص ۵۱-۳۸، بهار ۱۴۰... more این مقاله دیروز، دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، در فصلنامهٔ «نگاه آفتاب»، شمارهٔ سوم، ص ۵۱-۳۸، بهار ۱۴۰۰، با عنوان «گریزِ تنهایی و گریز از تنهایی» (این عنوان از من نبوده است. عنوان مقالهٔ من عنوان بالاست) منتشر شده است. این مقاله در ۱۴ آذر ۱۳۹۹ به فصلنامه تحویل داده شده بود و برای شمارهٔ دوم نوشته شده بود. از آنجا که این مقاله با حذف تمامی یادداشتهای حاشیه (بدون اطلاع نویسنده) و افزودن منابعی جعلی (دیگر به چه حقی دبیران فصلنامهای برای مقالهای «منابع» جعل میکنند؟) در انتهای مقاله منتشر شده بود، اکنون آن را منتشر میکنم و در اولین فرصت از مدیر مسئول و سردبیر این نشریه به دلیل حذف کامل تمامی یادداشتها و جعل کردن «منابع» دروغین و دستکاری بیاجازه در مقاله شکایت میکنم.
چندی پیش با دیدن معادل «ویرانگری» و شرح آن در دو کتاب دربارۀ فلسفهٔ هایدگر، به قلم بابک احمدی، ... more چندی پیش با دیدن معادل «ویرانگری» و شرح آن در دو کتاب دربارۀ فلسفهٔ هایدگر، به قلم بابک احمدی، بر آن شدم تا ببینم دیگران این اصطلاح هایدگر را چگونه فهمیدهاند و چگونه ترجمه و شرح کردهاند. پس از جُستوجویی، از قضا، رسیدم به مقالهای مشترک از دانشیار فلسفۀ دانشگاه اصفهان، محمد جواد صافیان و شکوفۀ حسینیمنش، دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفۀ غرب در همین دانشگاه، با عنوان، «تفکیک و تخریب به عنوان مرحلهای از پدیدارشناسی هایدگر»، منتشر در متافیزیک (مجلۀ علمی ـ پژوهشی) دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی ـــ دانشگاه اصفهان، سال پنجاهم، دورۀ جدید، سال ششم، شمارۀ ۱۷، بهار و تابستان ۱۳۹۳، ص ۴۴-۲۹. مرور ضعفهای این مقاله برایم چندان حیرتانگیز نبود! مقالهای «به اصطلاح» علمی ـ پژوهشی از دانشیاری در دانشگاه اصفهان و دانشجویش درست همان چیزی بود که بارها در هنگام داوری بسیاری از رسالههای ارشد در دانشگاه دیده بودم: چیزی که در آن نبود «علم» و «پژوهش»، و چیزی که در آن بسیار بود، سرقت، انتحال (به خود بستن)، تحریف، حذف و نادیده گرفتن خدمت و سهم دیگران، رونویسی جسته گریخته و نیندیشیده و سطحی از منابع خارجی، و مطالبی تکراری که از قضا گاهی با پُرمدّعایی خود را «نو» و «ابتکاری» و «نخستین» هم «جا» میزنند و به دیگران «قالب» میکنند! و اما شواهد و دلایل من برای اثبات این مدّعیات و اتهامات..
«باور نادرست» یا «ایمان بد»؟
مروری بر ترجمۀ بابک احمدی از اصطلاحی در فلسفۀ سارتر
هر دانشجوی فی... more «باور نادرست» یا «ایمان بد»؟
مروری بر ترجمۀ بابک احمدی از اصطلاحی در فلسفۀ سارتر
هر دانشجوی فیزیکی میداند که در فرمول e=mc2 هرکدام از «حروف» این معادله «نماد» چه چیزی است و این نمادها چگونه باید در یکی از دو طرف معادله قرار بگیرند. اما آیا این امر در خصوص «فلسفه» نیز صادق است و «واژگان» فلسفه نیز همچون نمادهای فرمول های فیزیک و ریاضی آن قدر دلالت و معنایشان ثابت است که کسی نتواند بدون ترس از اتهام «نادانی» آنها را جا به جا کند یا اشتباهی به کار برد؟ به همین سان، آیا هر دانشجو و استاد و مترجم و ویراستار و نویسندۀ به اصطلاح فلسفهخواندهای، از مبتدی تا عالی، برحسب درجات دانشگاهی یا علمی، با زبان فلسفه و معانی دقیق اصطلاحات آن آشناست و می داند معنای «دقیق» هر کلمه چیست؟ به طور نمونه، آیا آنها هم میدانند که «باور» (“belief”) با «ایمان» (“faith”)، و یا «نادرست» (“incorrect”) و «درست» (“correct”) با «بد» (“bad”) و «خوب» (“good”) چه فرقی دارد؟ و «باور نادرست» (“incorrect belief”) و «باور درست» (“correct belief”) با «باور صادق» (“ true belief”) و «باور کاذب» (“false belief”)، و «باور بد» (“bad belief”) و «باور خوب» (“good belief”) با «ایمان بد»/«سوءِ نیّت» (“bad faith”) و «ایمان خوب»/«حُسن نیّت» (“good faith”) چه فرق هایی دارند؟ به نظر میآید که نه! شاهد میخواهید؟ نخست، به این نمونه توجه کنید.
از جمله ویژگیهای زبان فرهنگی و فلسفی فارسی جدید که عمدتاً از راه ترجمه شکل گرفته است یکی هم کارب... more از جمله ویژگیهای زبان فرهنگی و فلسفی فارسی جدید که عمدتاً از راه ترجمه شکل گرفته است یکی هم کاربرد جدید کلماتی است که اگر «نوواژه» و «نوساخته» هم نباشند، باز، به معنایی به کار میروند که هرگز تا پیش از این نه در فارسی، و نه نیز عربی، اگر به وام گرفته از عربی باشند، سابقه نداشته است. نتیجۀ این کار، البته، همواره سازنده نیست و نه تنها معنایی «نو» یا «جدید» افاده نمیشود، بلکه کاربردهای خودسرانه و ناموجّه کلمات به جای یکدیگر و آشفتگی حاصل از آن، پس از چندی اصلاً معنای معینی برای آن کلمه باقی نمیگذارد. از آنجا که این کاربردها، نخست، در «ترجمه» آغاز شده است، میتوان پیبرد که ناآگاهی و نادانی مترجمان و ویراستاران از جای دقیق این «معادل»ها یا «برابرنهاده »ها، اگر فایدهای داشته باشند، و استفادۀ نابجای انبوه «مقلّدان»، از دانشجویان تا واعظان و خطیبان و روزنامهنگاران و روشنفکران همه چیز دان و عاشقان سینه چاک هر چیز «نو» و «جدید»، ولو قلّابی و بی پایه و اساس و بی معنا، و کسانی که از «نو» و «جدید» تنها به برچسب ها علاقه دارند، و کارشان بیش تر لفاظی و انشانویسی و دزدی و رونویسی از روی نوشته های دیگران است تا اندیشه ورزی و تحقیق، تا چه اندازه میتواند برای «فهم» و «تفاهم» ویرانگر باشد. اشتباه کردن «ساحتهای وجودی» (؟)، اصطلاحی برساخته از مفاهیمی در فلسفه های وجودی در «روان درمانی وجودی» (“existential psychotherapy”) قرن بیستم و بیست و یکم، و آمیختن و اشتباه کردن آن با «سپهرهای وجود»، اصطلاحی رسمی در اندیشۀ کییرکگور قرن نوزدهمی، یکی از این واژهها و عبارات تازه متداول در زبان فارسی است که اکنون دیگر رفته رفته دارد هر معنای معین و مشخصی را از دست میدهد. در اینجا سعی میکنم، نخست، روشن کنم معنای «سپهر» (“sphere”) چیست و بعد مراد از «ساحت» (“dimension”) یا «بُعد» در «وجود» و در «ساحت های وجودی» یا «ابعاد وجودی» در «روان درمانی وجودی» چیست و چه تفاوتی با «سپهرهای وجود» در اندیشۀ کییرکگور دارد. اما، نخست، این پرسش از کجا و چرا و چگونه آغاز شد؟
در مقایسه و دربارۀ «فرد» و «دولت» در «جهان قدیم» (جهان اسلام از آغاز تا امروز) و «فرد» و «پول» در... more در مقایسه و دربارۀ «فرد» و «دولت» در «جهان قدیم» (جهان اسلام از آغاز تا امروز) و «فرد» و «پول» در «جهان جدید» (اروپایی) داستان دو “شهر”: “فرد” و “دولت”، “فرد” و “پول”»، حرفه: هنرمند، ش ۳۶ (بهار ۱۳۹۰): ۱۲۶–۱۱۸. متن را برای انتشار دوباره در اینجا اندکی ویراستهام.
در متون پارسی و عربی فلسفی کهن جهان ایرانی و اسلامی اصطلاحات و تعبیرات فلسفی بسیاری هست که هنوز ... more در متون پارسی و عربی فلسفی کهن جهان ایرانی و اسلامی اصطلاحات و تعبیرات فلسفی بسیاری هست که هنوز نمیدانیم «تبار» یا «سرآغازٔ» آنها کجا بوده است و در میان نخستین کاربرانشان بهراستی چه معنا و مفهومی داشتهاند، یا اگر امروز بخواهیم آنها را به زبان انگلیسی یا زبان اروپایی دیگری برگردانیم آنها را چگونه باید برگردانیم؟ تعبیر «افلاطون الهی» یکی از آنهاست. آیا «مسلمانان» بودهاند که افلاطون را «الهی» گفتهاند یا یونانیان و رومیان یا اروپاییان عصر رنسانس؟ افزون بر این، مقصودشان از «الهی» چه بوده است؟ ما امروز از «افلاطون الهی» چه چیزی میفهمیم و آن را چگونه میباید به زبان انگلیسی یا دیگر زبانهای اروپایی برگردانیم؟ استاد فقید دانشگاه تورنتو جورج مایکل ویکنز (۲۰۰۶-۱۹۱۸)، پارسیدان و عربیدان برجستهٔ بریتانیایی ـ کانادایی، در ترجمهٔ انگلیسی (۱۹۶۴) خود از اخلاق ناصری تعبیر «افلاطون الهی» را به "Plato the Metaphysician" ترجمه کرده است. اما آیا این ترجمهٔ انگلیسی با توجه به سنّت فلسفیِ اروپایی درست است؟ آیا چنین تعبیری همتای اصیلی یا همتاهای دیگری در زبانهای اروپایی دارد/ندارد؟ در اینجا میکوشم پاسخی به این پرسشها بدهم و، نخست، روشن کنم که مسلمانان تعبیر «افلاطون الهی» را از چه کسانی گرفتهاند و، دوم، اصل یونانی و ترجمههای جایگزین آن در لاتینی و انگلیسی چیست و، سوم، چرا برخی شاگردان یونانی و پیروان افلاطون در دورههای بعد، از مسلمانان تا مسیحیان عصر رنسانس، او را «الهی» گفتهاند و مقصود از این صفت در خود اندیشهٔ افلاطونی چه بوده است.
🔶 مهدی خلجی پس از نخستین افاضات خود، در کانال تلگرامیاش، ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱، دربارهٔ ... more 🔶 مهدی خلجی پس از نخستین افاضات خود، در کانال تلگرامیاش، ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱، دربارهٔ «قلندر» و «رند» و «بوئمی» و «ترجمهٔ فرهنگی» و دیگر قضایا که با پاسخ من مواجه شد («نه هرکه سر بتراشد قلندری داند»، ۸ فروردین، ۱۴۰۲) بیآنکه به رسم «شرف» یا «اخلاق» یا «قانون» پاسخ من به حملات خودش را در همانجایی که به من «حمله» کرده بود منتشر کند ـــ وقتی کسی از جایی و در پیش چشم دیگران و در فضای عمومی به کسی دیگر «حمله» میکند، میباید آنقدر «شرف» داشته باشد که «پاسخ» او به مدعیات خودش را هم به آن خوانندگان معرفی کند و اگر «شرف» ندارد، دست کم «اخلاق» و «قانون» میباید او را به چنین کاری ملزم کند! ـــ یا پاسخی به دفاعیات من و نقد گفتههای خودش بدهد و از مدعیات خودش دفاع کند یا پاسخ مرا به خوانندگانش معرفی کند، همان کاری که من با نوشتهٔ او کردم و به کانال تلگرامی او ارجاع دادم، یا بابت آن سخنان نادرست و جاهلانهای که از خود بافته و سر هم کرده بود دست کم از خوانندگانش پوزش بخواهد، بار دیگر در ۲۳ آوریل/۳ اردیبهشت ۱۴۰۲، بیآنکه به روی خودش بیاورد، با درسی که از بار پیشین آموخته بود (رجوع شود به: فروتر، ص ۴۹-۴۸)، این بار در به اصطلاح نقدی با عنوان «دربارهی ترجمهی فارسی «“نقد چیست؟” میشل فوکو» باز عَلَم «حمله» برافراشت و گرد و خاکی تازه به پا کرد تا به جای بازنشر پاسخ من یا دفاع از آنچه گفته بود یا پوزشخواهی از خوانندگانش بابت آنهمه یاوههای سرسری و جاهلانه و کاهلانه و خودبافته که گفته بود باز به حملهای نو بپردازد و فراری رو به پیش را آغاز کند و جبههای دیگر بگشاید، تا مگر آن سخنان نادرست و یاوهای که دربارهٔ ترجمهای متعلق به حدود ۲۰ سال پیش من و «ترجمهٔ فرهنگی» و اصطلاحاتی مانند «قلندر» و «رند» و «بوئمی» گفته بود در این گرد و غبار تازه و خودبرانگیخته گم و ناپدید و فراموش شود!
🔷 دستور اشغال «الارض المقدّسة» را نخستین بار چه کسی داد؟
🔶 آیا هیچ سرزمینی بر روی زمین هست که... more 🔷 دستور اشغال «الارض المقدّسة» را نخستین بار چه کسی داد؟
🔶 آیا هیچ سرزمینی بر روی زمین هست که بتوان گفت هرگز «اشغال» نشده است؟ آیا هیچ سرزمینی هست که «اشغالگران» در آنجا زاد و ولد نکرده باشند و ماندگار نشده باشند؟ آیا هیچ سرزمینی هست که بتوان گفت مردمان آنجا همچون گیاهان خودرو زادهّ همان سرزمیناند و از جایی دیگر به آن سرزمین نیامدهاند؟ آیا چنانکه امروز برخی فتوا میدهند که همهٔ اشغالگران و غاصبان، از کودک و کهنسال تا زن و مرد، کشتنیاند، میتوان گفت که اکنون نسل تازیان و ترکان و مغولان که به ایران یا دیگر کشورها تاختهاند و آن را اشغال کردهاند و در آن زاد و ولد کردهاند میباید از ایران پارسی بیرون رانده شوند یا همگی کشته شوند؟ آیا ساکنان امروز کشورهایی که زمانی به دست مسلمانان فتح شدند میتوانند مسلمانان امروز را به عنوان بقایای «اشغالگران» دیروز بکشند یا از سرزمین خود به سوی عربستان برانند؟ آیا شاهنشاهیهای ایران و امپراتوریهای اسکندر و روم و خلافتهای اسلامی اموی و عباسی و عثمانی و امپراتوریهای اسپانیا و پرتغال و هلند و ....
تفاوت «جباریت» با «ولایت» در چیست؟ «جبار» و «خدایگان» و «مستبد» و «خودکامه» و «دیکتاتور» چه تف... more تفاوت «جباریت» با «ولایت» در چیست؟ «جبار» و «خدایگان» و «مستبد» و «خودکامه» و «دیکتاتور» چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند. قرآن جباران را چگونه توصیف میکند. در این گفتار کوشیدهام به اختصار این تفاوتها را بازگو کنم
شنبه ۸ آوریل ۲۰۲۳/ ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ مهدی خلجی نوشتهای متعلق به چهار سال پیش خود در تارنمای آسو ... more شنبه ۸ آوریل ۲۰۲۳/ ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ مهدی خلجی نوشتهای متعلق به چهار سال پیش خود در تارنمای آسو را در کانال تلگراماش بازنشر کرده بود که از جهاتی برای من جالب توجه بود، چون پیش تر آن را ندیده بودم: «داستان یک شهر؛ ظهور و زوال نخستین دموکراسی تاریخ»، آسو، ۵ آذر ۱۳۹۸. نخستین چیزی که چشم مرا گرفت برابرگذاری «عنایت» برای کلمهٔ انگلیسی ـ فرانسوی “grace” بود، چون حدود سی سال بود که با آن آشنا بودم و میدانستم که مترجمان چه ترجمههای اشتباهی از آن کردهاند و البته این هم یکی از آنها بود، با این تفاوت که این بار مترجمی مفهومی در فلسفه و کلام اسلامی («عنایت») را به یونانیان ۵۰۰ ق م هم نسبت داده بود! بهاءالدین خرمشاهی (باربور، ۱۳۶۲، ۵) و برخی دیگر پیشتر آن را در ترجمهٔ مفهوم «لطف» (“grace” یا “favour”) در مسیحیت به کار برده بودند. عبارتهای آغازین بسیار چشمگیر بود. دیگر مقاله را تا پایان نخواندم گفتم بگردم کتاب مایر را پیدا کنم و ببینم مقصود مایر از “grace” چه بوده است. کتاب مایر قدیمی یا نامشهور بود و نسخهای از آن حتی در «گوگل» هم برای مرور نبود تا بتوان چند صفحهای از آن را خواند. اما در جست و جویم به نقد و معرفی جَسپر گریفین (۲۰۱۹-۱۹۳۷)، استاد فقید ادبیات باستان یونان و روم در دانشگاه آکسفورد، و نویسنده و سرویراستار چند کتاب در زمینهٔ تاریخ باستان، بر این کتاب با عنوان «گهوارهٔ دموکراسی»، در نیویورک تایمز، ۱۱ اکتبر، ۱۹۹۸، برخوردم. با خواندن آن بیدرنگ شگفتزده شدم، چون دیدم که تقریباً آنچه مهدی خلجی در سرلوحهٔ معرفی کتابگزاری خودش در کانال تلگرامیاش آورده بود ترجمهٔ یکی دو بند پیوسته از نقد و معرفی این کتاب به قلم او بود. در بازگشت به نوشتهٔ خلجی متوجه شدم که مهدی خلجی در پایان نوشتهٔ خود از کتابگزاری یا مرور و معرفی جَسپر گریفین و انتقادهای او از کتاب مایر یاد کرده است، اما به گونهای که گویی فقط آن را دیده و خوانده است و از آن آگاه است و آنچه تاکنون دربارهٔ کتاب مایر میگفته است توصیف و گزارش نظر کارشناسانهٔ خودش از آن کتاب بوده است! شگفتا! او خودش را در تراز کسی همچون گریفین گذاشته بود که گویی او هم نقدی نوشته است و گریفین هم که یکی از همکاران و همتایان اوست نقد دیگری نوشته است و او فقط از آن آگاه است! او نوشته (ترجمه کرده) بود:
«لطف» و «فیض» دو اصطلاح در علم کلام و تصوّف و عرفان نظری و فلسفه در جهان اسلام است که مترجمان ف... more «لطف» و «فیض» دو اصطلاح در علم کلام و تصوّف و عرفان نظری و فلسفه در جهان اسلام است که مترجمان فارسی کتاب مقدّس در عصر جدید، و به پیروی از آنها، استادان دانشگاهی و حوزوی در رشتهٔ علم کلام و دیگر نویسندگان و مترجمان نامتخصص کتابهای کلامی و فلسفی در خداشناسی مسیحی، آنها را به یکدیگر آمیخته و با هم اشتباه کردهاند، تو گویی این دو به یک معنایند یا حتی مترادفاند. اما چنین نیست. «لطف» (“χάρις”/“charis”) اصطلاحی صرفاً خداشناختی در مسیحیت است، و حال آنکه «فیض» (“άπορροὴ”/“aporrhoe”)، در اصل، اصطلاحی در جهانشناسی و هستیشناسیِ فلسفی است که از راه ترجمهٔ آثار فلسفهٔ نوافلاطونی به جهان اسلام وارد شده است، و در تصوّف و عرفان نظری نیز جذب شده است و به معنای «بخشش» یا «جود» نیز به کار رفته است. مترجمان فارسیزبان و فارسیدان کتاب مقدّس در قرن نوزدهم شاید به دلیل همنشینی «لطف» و «فیض» در آثار ادبی و صوفیانهٔ فارسی، و معنای ضمنی «بخشش» و «دهش» در هردو، در ترجمهٔ واژهٔ عبری «خن» یا یونانی “χάρις”/“charis” یا واژهٔ انگلیسی ـ فرانسوی “grace” به «فیض» (“emanation”) مرتکب اشتباهی ویرانگر شدند و این اشتباه تا امروز در بسیاری از آثار فارسی در خصوص خداشناسی مسیحی، از ترجمه تا تألیف، حاضر است تا جایی که یا برخی همچون داریوش آشوری و دیگران «فیض» را یکی از برابرنهادههای “grace” میشمارند و میآورند، دو واژهای که چنانکه خواهد آمد، هیچ گونه ارتباط لغوی و ریشهشناختی و مفهومی در زبانهای اروپایی و حتی عربی با یکدیگر ندارند، یا کسانی همچون بهاءالدین خرمشاهی آن را در متنی واحد هم به «عنایت» ترجمه میکنند و هم به «لطف»، یا همچون میرشمسالدین ادیب سلطانی «قلمرو/پادشاهی لطف» را به «پادشاهی مهر»، یا برخی دیگر، همچون صالح نجفی، این سخن حیرتانگیز و یاوه را بر زبان میآورند که «... در تئولوژی مسيحی به آن فيض میگويند و در سنّت ما لطف خوانده میشود» (!؟).
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
یکی دو هفته پیش (یکشنبه ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱) مهدی خلجی، ا... more نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
یکی دو هفته پیش (یکشنبه ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱) مهدی خلجی، از روزنامهنگاران و تحلیلگران سرشناس سیاسی که در ترجمه و نوشتن مقالههای فلسفی و ادبی و اسلامی نیز دستی دارد، در فرستهای در «تلگرام»اش، نگاهی به ترجمهای متعلق به حدود ۲۰ سال پیش من انداخته بود که در سال ۱۳۸۵ در «ویژهنامهٔٔ هانا آرنت» در بخارا منتشر شده بود. او نخست نکتهای را بهطور مشروح دربارهٔ ترجمهٔ “bohemian” یادآور شده بود، که از نظر من نادرست است و در این گفتار به ایرادها و خطاها و اطلاعات نادرست او اشاره خواهم کرد.
نوشتار او ۴ خطای عمده دارد: ۱) او تصور و دانشی از تاریخ ترجمهٔ “bohemianism” و دیگر صورتهای این اصطلاح به فارسی ندارد و آن را به اشتباه به من نسبت میدهد. ۲) او چرایی نامگذاری «بوهمی» برای «کولیها» را نمیداند و تفاوت «بوهمیا» (Bohemia)ی تاریخی و جغرافیایی با «بوهمیا» (bohemia) به معنای «پاتوغها و بیغولهها و محافل و حلقهها»ی هنرمندان و روشنفکران قلندر یا قلندروار را نیز. ۳) ....
🔷 «راعی» و «رعیّت»: شبانی، پیامبری، پادشاهی و به خدایی رسیدن حکومت
🔶 «راعی و رعیّت»، یکی از استع... more 🔷 «راعی» و «رعیّت»: شبانی، پیامبری، پادشاهی و به خدایی رسیدن حکومت
🔶 «راعی و رعیّت»، یکی از استعارهها و سرمشقهای شایع و رایج در اندرزنامههای اخلاقی ـ سیاسی و حتی شعر و نثر کهن فارسی برای بیان رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان است. اما «رعیّت»، کلمهای که در آثار اخلاقی ـ سیاسی کهن فارسی گاهی به معنای مَجازی برای اشاره به «زیردستان» و «فرمانبرداران»، یا به طور کلّی «اتباع» دولت، یا «رَعَایا» (“subjects”)، به کار میرفت/میرود، و گاهی به معنای حقیقی، و برای «گوسپندان»، در واقع، به معنای «چرندگان» است و با کلمهٔ «راع» و «راعی» (شبان یا چوپان) و «مرعی» یا «مرتع» («چراگاه») همریشه. از آنجا که استعارهٔ «شبان ـ گوسپند» در طی بیش از چند هزاره سرمشقی برای «رهبری» و «ولایت» دینی و عرفانی و سیاسی در جهان باستان و یکی از استعارههای مسلط در بیان نسبت خدا و انسان و رهبری دینی و معنوی و نیز رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان و «ولایت» و سلطهٔ «پادشاه» نیز بوده است و حتی در گفتار فیلسوف آلمانی قرن بیستم مارتین هایدگر دربارهٔ نسبت انسان با هستی، با تعبیر «شبان هستی»، باز بنا به سنّت یهودی ـ مسیحی بیانی معنوی یافته است، و مفهوم «قتل شبان» و «شبان گمشده» در مقام جنایت دموکراسی یا مردمسالاری در حق خدای پدر یا خویشاوندی در گفتار مارکسگرایان فرانسوی، کسانی همچون بنی لوی (که از مائو به موسی (ع) و دین پدری بازگشت) و ژاک رانسییِر، نیز باز مورد توجه قرار گرفته است، نخست، میکوشم تفاوت نگرش یهودی ـ مسیحی و قرآنی را در این خصوص متمایز کنم و معلوم کنم که چرا قرآن یهودیان (و نه مسلمانان) را از به کار بردن تعبیر «راعِنا» در خطاب به پیامبر (ص) بازمیدارد و آنگاه به چرایی رواج این مفهوم، از راه حدیث «کُلُّکم راع و کُلُّکم مسؤول»، در دورهٔ اسلامی و مفسّران بعدی آن در دورهٔ معاصر، مرتضی مطهری و محمد باقر صدر، و دیگر نویسندگان دانشگاهی بپردازم و بعد با نقد افلاطون و فوکو از رابطهٔ شبان ـ گوسپند یا «نظام شبانی» در مقام سرمشقی برای «رهبری سیاسی» و «رهبری دینی» و نیز بحث ژاک رانسییِر از «مردمسالاری» در مقام «قتل خدای پدر» یا «شبان گمشده» این گفتار را به پایان ببرم.
برای پسر دلبند و نخبهٔ ایرانزمین: کیان پیرفلک (شهید راه آزادی، ۲۶ آبان ۱۴۰۱) و رنگینکمان آرزوها... more برای پسر دلبند و نخبهٔ ایرانزمین: کیان پیرفلک (شهید راه آزادی، ۲۶ آبان ۱۴۰۱) و رنگینکمان آرزوهایش
مبطلات «ولایت» چیست؟
ولایت بر آنگونه اطاعت یا فرمانبرداری دلالت دارد که انسانها در آن آزادی خود را همچنان نگه میدارند.
هانا آرنت
از خدمتهای بارز هانا آرنت به توسعه و تحول اندیشهٔ سیاسی یکی هم روشنسازی و تعریف دوبارهٔ مفاهیم و واژگانی است که فهم معنای آنها را همگان از جمله متخصصان و دانشوران و روشنفکران مسلّم پنداشته و کمتر دربارهٔ آنها به اندیشه یا پژوهش پرداختهاند. از جملهٔ این خدمتها تعریف و روشنسازی مفاهیمی است مانند: «ولایت» (فرمانروایی) (“authority”) و «قدرت» (“power”) و «خشونت» (“violence”) و «زور» (“force”). و همچنین تفاوت «استبداد» (“despotism”) و «مستبد» (“despot”) با «جبّاریت» (“tyrany”) و «جبّار» (“tyrant”) و «ولایتخواهی» (“autoritarianism”) و «ولایتخواه» (“autoritarian”) با «تمامخواهی» (“totalitarianism”) و «تمامخواه» (“totalitarian”). در اینجا نمیخواهم بهطور مشروح دربارهٔ اینکه «ولایت» چیست، چه از نظر آرنت و چه در سنّت دینی و عرفانی و سیاسی جهان اسلام، بحث کنم و این دو را با هم مقایسه کنم. این کار را بهطور مشروح و مستند در جایی دیگر خواهم کرد. اما یک نکته را برای فایده و کاربرد «اینجا و اکنون» بگویم که اگر ما معنای «ولایت» و «قدرت» و «خشونت» را با توجه به آنچه آرنت گفته است، و آنچه در سنّت اسلامی آمده است، در «اندیشهٔ سیاسی» و «سیاست»، یا دقیقتر بگوییم، «کشورداری»، فهمیده بودیم و مقایسهای انجام داده بودیم و واژگان درست و مربوطی را برای ترجمهٔ آثار هانا آرنت برگزیده بودیم و آنها را خوب تعریف و شکافته بودیم، و مثلاً، “authority” (کلمهای با معانی و معادلهای گوناگون در سیاقهای مختلف متن و کاربرد، از جمله: ولایت، اقتدار، مرجعیت، مرجع، صاحبنظر، حجّت، حجّیت، آمریت، سلطه) را به جای «اقتدار» (قدرت خود را به دیگران تحمیل کردن یا قبولاندن)، گرچه یک معنای این اصطلاح پُرمعنا هست، و به خودی خود غلط نیست، اما این کلمه، چنانکه در بالا آوردم، مانند هرکلمهٔ دیگری میتواند در جای خود معانی و برابرگذاریهای گوناگون داشته باشد، به «ولایت» (فرمان دادن، سرپرستی کردن، دوستی) ترجمه میکردیم، یا از روی ناتوانی در فهم و تقلید «اتوریته» نمیگفتیم، و این تمایزها را خوب فهمیده بودیم و به حاکمانمان گوشزد کرده بودیم، شاید اکنون نه «انقلاب ۵۷» را داشتیم و نه «خیزش انقلابی» کنونی را.
غلامعلی حداد عادل در نشست «خانهٔ گفت و گوی دانشگاه تهران» (۱۲ مهر ۱۴۰۱) که در خصوص اعتراضات سراسر... more غلامعلی حداد عادل در نشست «خانهٔ گفت و گوی دانشگاه تهران» (۱۲ مهر ۱۴۰۱) که در خصوص اعتراضات سراسری اخیر مردم به «نظام جور و جهل جمهوری اسلامی» و با حضور جمعی از استادان دانشگاه تهران برگزار شده بود، به کنایه مدعی شد که ریشهٔ اعتراضات اخیر را باید در خارج از کشور جُست و جو کرد، چون به نظر او «جرم بزرگی که مردم ایران (با انقلاب ۵۷) مرتکب شده، استقلالطلبی است». در اینکه آیا «نظام پیشین» وابسته بود یا آیا «نظام کنونی» مستقل است یا «مستقلتر» از نظام پیشین است و باجی به بیگانگان (شرقی و گروههای نیابتی خارجی و حامیان جیرهخوار داخلی) نمیدهد میتوان بحث کرد، اما پرسش مهمتر اساساً این است که آیا «استقلال» حکومت و وابسته نبودن آن به بیگانگان میتواند «امتیاز»ی برای حکومت و دلیلی بر آن باشد که آن حکومت «خوب» و «موجّه» و «پذیرفتنی» و «مشروع» است، هرچند «ستمگر» و «زورگو» و «سفیه» و «دونپرور» و «غارتگر» و «بیکفایت» و «دزد» باشد؟ در اینکه «مستقل بودن» ادعایی حکومت کشوری هیچ ارزشی ندارد میباید بسیار پیشتر از اینها سخن میگفتم، هنگامی که سید محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوریاش در پاسخ به ناقدان «نظام جور و جهل» مدعی شد که «استبداد هموطنان» را به «آزادی بیگانگان» ترجیح میدهد طرحی برای نوشتن پاسخی به او داشتم که ناتمام گذاشتم.
در زیر نوشتهای از هانا آرنت در معرّفی رُمان مرگ ویرژیل به قلم هرمان بروخ را میخوانید. این معرّ... more در زیر نوشتهای از هانا آرنت در معرّفی رُمان مرگ ویرژیل به قلم هرمان بروخ را میخوانید. این معرّفی نامعمولی برای کتاب به صورتی است که ما معمولاً میشناسیم. این معرّفی بیشتر آن بخش از تاریخ فکری و ادبی و فرهنگی اروپا را برای ما شرح میدهد که ما هنوز نمیشناسیم، اگر اصلاً میلی به شناخت آن داشته باشیم. از آنجا که هرمان بروخ برای عموم خوانندگان در ایران شناخته نیست، او و اثری از او را که هانا آرنت به زیبایی و اندیشمندانه اما نه به شیوۀ سادۀ زندگینامهای معرفی کرده است به اجمال و به شیوۀ معمول به خوانندگان معرفی میکنم.
🔶 داریوش آشوری، در مقام زبانشناس و مترجم و فرهنگنویس، مفتخر است که واژهسازی میکند و برای ... more 🔶 داریوش آشوری، در مقام زبانشناس و مترجم و فرهنگنویس، مفتخر است که واژهسازی میکند و برای بسیاری از کلمات و اصطلاحات فلسفه و علوم انسانی در زبانهای اروپایی واژهسازی کرده است و آنها را به فارسی برگردانده است، که البته برخی از آنها نیکو و بهجاست و من نیز آنها را به کار میبرم. او به قول خودش زبان فارسی را «مدرن» کرده است (حالا چرا این «مدرن» را او ترجمه نمیکند یا واژهای برای آن نمیسازد، شاید وقتی دیگر!). اکنون میخواهیم سری به «کارگاه» یا «آشپزخانهٔ» داریوش آشوری بزنیم و «آرمانشهر» یکی از نمونههای واژهسازی او برای «یوتوپیا» را از نزدیک بررسی کنیم تا ببینیم که کار او، و نیز «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» در پیروی از او در ساخت واژهٔ «ویرانشهر» برای «دیستوپیا»، تا چه اندازه «علمی» است، یعنی، برآمده از اندیشه و شناخت، و تابع اصول و معیارها و قواعد «نظریهٔ ترجمه» است، و آیا داریوش آشوری، همچون بسیاری دیگر از مترجمان ما و حتی نهادهایی همچون «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، اصلاً چیزی به نام «نظریهٔ ترجمه» دارد یا نه، یعنی آیا آگاه است که در «ترجمه» چه کاری دارد انجام میدهد و چرا و در مقام مترجم چه باید بکند و چه نباید بکند؟
چکیده:
اصطلاح «تیموکراسی» یا، در صورت دوم آن، «تیمارشی» را مترجمان فارسی عصر جدید یا به برابرنها... more چکیده: اصطلاح «تیموکراسی» یا، در صورت دوم آن، «تیمارشی» را مترجمان فارسی عصر جدید یا به برابرنهادههایی مانند «حکومت ثروتمندان»، «حکومت ملاکین»، «حکومت متفاخران»، «حکومت جاهطلبانه»، «سلحشورسالاری» و «توانگرسالاری» برگرداندهاند، یا تنها «تیموکراسی» و «تیمارشی» گفتهاند، بدون هیچ توضیح و تفسیری، جز آنچه از متن و شرح یا تفسیر نویسنده برمیآید. اما این اصطلاح در نوشتههای فارابی و خواجه نصیر طوسی به «مدینهٔ کرامت» ترجمه شده است که نشاندهندهٔ تفاوت بارز ترجمههای مترجمان یونانیدان و فلسفهدان سدههای نخست هجری با مترجمان عصر جدید در فارسی و عربی امروز است که معمولاً از زبانهای فرانسوی و انگلیسی و آلمانی ترجمه میکنند و نهتنها یونانی بلکه اغلب حتی فلسفه نیز نمیدانند! در زیر بحثی میکنم از اینکه اصطلاح «تیموکراسی» یا «تیمارشی» در اصل چه معنایی میدهد و چرا این برابرنهادههای متفاوت در ترجمههای فارسی عصر جدید پدید آمده است و آن را در اصل چه باید گفت و آیا ترجمهٔ قدیم عربی از یونانی نیز دقیق است؟ و آنگاه به این نکته میپردازم که سیر تاریخی دگرگونی معنایی «تیموکراسی» یا «تیمارشی» چه بوده است و چرا معنای آغازین و لفظی این اصطلاح علاوه بر «جاهسالاری» معنای «داراسالاری» نیز یافته است و با دو اصطلاح دیگر «سلحشورسالاری» (؟) یا «سپاهسالاری» (“stratocracy”) و «توانگرسالاری» (“plutocracy”) اشتباه شده و یکی گرفته شده است. واژگان کلیدی: تیموکراسی، تیمارشی، مدینهٔ کرامت، حکومت ملاکین، حکومت متفاخران، حکومت جاهطلبانه، سلحشورسالاری، توانگرسالاری، سپاهسالاری، جاهسالاری، داراسالاری، ابونصر فارابی، خواجه نصیر طوسی، علیاکبر دهخدا، حمید عنایت، فؤاد روحانی، محمود حیدریان، جلالالدین مجتبوی، محمد حسن لطفی، محمد آراستهخو، داریوش آشوری، خشایار دیهیمی
ترجمه جلد ششم، فلسفه انگلیسیزبان، از تاریخ فلسفه غرب را انتشارات سمت به ترحمه یاسر خوشنویس منت... more ترجمه جلد ششم، فلسفه انگلیسیزبان، از تاریخ فلسفه غرب را انتشارات سمت به ترحمه یاسر خوشنویس منتشر کرده است. نخستین بند از نخستین صفحه ترجمه او را به ویراستاری ابراهیم باسط مقابله کردهام که چنانچه مایل بودید همراه با پیوندهای مربوط در فایل پی دی اف میتوانید بخوانید
چندی پیش در کانال تلگرامی مرکز فرهنگی شهر کتاب، و نیز تارنمای آن، آگهی تدریسی در مرکز فرهنگی شه... more چندی پیش در کانال تلگرامی مرکز فرهنگی شهر کتاب، و نیز تارنمای آن، آگهی تدریسی در مرکز فرهنگی شهر کتاب دیدم متعلق به چند سال پیش (اردیبهشت ۱۳۹۶)، در خصوص برگزاری تدریس ترجمهٔ متون فلسفی، به همراه شرح متن. مدرّس «شریف» و «فاضل» وعده کرده بود که متنهای مختلف فلسفی، از جمله، متنی از هایدگر را به دانشجویان نکلیف دهد و بعد ترجمهٔ آنها را تصحیح و ویرایش کند و خطای دانشجویان را نشان دهد و شرحی نیز دربارهٔ متن و فلسفهٔ آن فیلسوف بدهد. وعدههای بسیار نیکویی بود (البته در همهٔ کلاسهای ترجمهٔ متون فلسفی در دانشگاهها بهطور شفاهی چنین عمل میشود، بدین معنی که هربار دانشجویی چند سطری را میخواند و استاد خواندن و ترجمهٔ او را اصلاح میکند، اما کسی ترجمهٔ تک تک دانشجویان را از روی مشقشان در هر جلسه تصحیح نمیکند! مگر در اینجا چینن کاری صورت گرفته باشد و همان روال معمول در دانشگاهها نبوده باشد که البته بسیار خوب است اگر انجام شده باشد، به هر حال کلاس خصوصی با دولتی باید فرق داشته باشد!). باری، متأسفانه، من در آن جلسات نبودم تا از افادات و افاضات مدرّس «شریف» و «فاضل» بهرهمند شوم. اما چون ایشان یکی از کتابهای مرا بازترجمه کردهاند، و من پیش از این هم نمونهای از برخی از بازترجمههای ایشان را بررسی کردهام که خوانندگان علاقهمند میتوانند در پایان همین مقاله به یپوند آنها رجوع کنند و بیشتر از ایشان فیض ببرند، شایسته دیدم که نمونهای دیگر از یکی از بازترجمههای این مدرّس «شریف» و «فاضل» را که مترجم و ویراستار انتشارات «معتبر»ی همچون «ققنوس» هستند، و البته ناشر هم در تبلیغ آثار ایشان جهدی بلیغ دارد و ظاهراً منکر «فضل» ایشان نیست، و هم در جاهای مختلف، از جمله «انجمن جامعهشناسی» به تدریس تاریخ فلسفه از آغاز تا امروز پرداختهاند...
این مقاله دیروز، دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، در فصلنامهٔ «نگاه آفتاب»، شمارهٔ سوم، ص ۵۱-۳۸، بهار ۱۴۰... more این مقاله دیروز، دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، در فصلنامهٔ «نگاه آفتاب»، شمارهٔ سوم، ص ۵۱-۳۸، بهار ۱۴۰۰، با عنوان «گریزِ تنهایی و گریز از تنهایی» (این عنوان از من نبوده است. عنوان مقالهٔ من عنوان بالاست) منتشر شده است. این مقاله در ۱۴ آذر ۱۳۹۹ به فصلنامه تحویل داده شده بود و برای شمارهٔ دوم نوشته شده بود. از آنجا که این مقاله با حذف تمامی یادداشتهای حاشیه (بدون اطلاع نویسنده) و افزودن منابعی جعلی (دیگر به چه حقی دبیران فصلنامهای برای مقالهای «منابع» جعل میکنند؟) در انتهای مقاله منتشر شده بود، اکنون آن را منتشر میکنم و در اولین فرصت از مدیر مسئول و سردبیر این نشریه به دلیل حذف کامل تمامی یادداشتها و جعل کردن «منابع» دروغین و دستکاری بیاجازه در مقاله شکایت میکنم.
چندی پیش با دیدن معادل «ویرانگری» و شرح آن در دو کتاب دربارۀ فلسفهٔ هایدگر، به قلم بابک احمدی، ... more چندی پیش با دیدن معادل «ویرانگری» و شرح آن در دو کتاب دربارۀ فلسفهٔ هایدگر، به قلم بابک احمدی، بر آن شدم تا ببینم دیگران این اصطلاح هایدگر را چگونه فهمیدهاند و چگونه ترجمه و شرح کردهاند. پس از جُستوجویی، از قضا، رسیدم به مقالهای مشترک از دانشیار فلسفۀ دانشگاه اصفهان، محمد جواد صافیان و شکوفۀ حسینیمنش، دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفۀ غرب در همین دانشگاه، با عنوان، «تفکیک و تخریب به عنوان مرحلهای از پدیدارشناسی هایدگر»، منتشر در متافیزیک (مجلۀ علمی ـ پژوهشی) دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی ـــ دانشگاه اصفهان، سال پنجاهم، دورۀ جدید، سال ششم، شمارۀ ۱۷، بهار و تابستان ۱۳۹۳، ص ۴۴-۲۹. مرور ضعفهای این مقاله برایم چندان حیرتانگیز نبود! مقالهای «به اصطلاح» علمی ـ پژوهشی از دانشیاری در دانشگاه اصفهان و دانشجویش درست همان چیزی بود که بارها در هنگام داوری بسیاری از رسالههای ارشد در دانشگاه دیده بودم: چیزی که در آن نبود «علم» و «پژوهش»، و چیزی که در آن بسیار بود، سرقت، انتحال (به خود بستن)، تحریف، حذف و نادیده گرفتن خدمت و سهم دیگران، رونویسی جسته گریخته و نیندیشیده و سطحی از منابع خارجی، و مطالبی تکراری که از قضا گاهی با پُرمدّعایی خود را «نو» و «ابتکاری» و «نخستین» هم «جا» میزنند و به دیگران «قالب» میکنند! و اما شواهد و دلایل من برای اثبات این مدّعیات و اتهامات..
«باور نادرست» یا «ایمان بد»؟
مروری بر ترجمۀ بابک احمدی از اصطلاحی در فلسفۀ سارتر
هر دانشجوی فی... more «باور نادرست» یا «ایمان بد»؟
مروری بر ترجمۀ بابک احمدی از اصطلاحی در فلسفۀ سارتر
هر دانشجوی فیزیکی میداند که در فرمول e=mc2 هرکدام از «حروف» این معادله «نماد» چه چیزی است و این نمادها چگونه باید در یکی از دو طرف معادله قرار بگیرند. اما آیا این امر در خصوص «فلسفه» نیز صادق است و «واژگان» فلسفه نیز همچون نمادهای فرمول های فیزیک و ریاضی آن قدر دلالت و معنایشان ثابت است که کسی نتواند بدون ترس از اتهام «نادانی» آنها را جا به جا کند یا اشتباهی به کار برد؟ به همین سان، آیا هر دانشجو و استاد و مترجم و ویراستار و نویسندۀ به اصطلاح فلسفهخواندهای، از مبتدی تا عالی، برحسب درجات دانشگاهی یا علمی، با زبان فلسفه و معانی دقیق اصطلاحات آن آشناست و می داند معنای «دقیق» هر کلمه چیست؟ به طور نمونه، آیا آنها هم میدانند که «باور» (“belief”) با «ایمان» (“faith”)، و یا «نادرست» (“incorrect”) و «درست» (“correct”) با «بد» (“bad”) و «خوب» (“good”) چه فرقی دارد؟ و «باور نادرست» (“incorrect belief”) و «باور درست» (“correct belief”) با «باور صادق» (“ true belief”) و «باور کاذب» (“false belief”)، و «باور بد» (“bad belief”) و «باور خوب» (“good belief”) با «ایمان بد»/«سوءِ نیّت» (“bad faith”) و «ایمان خوب»/«حُسن نیّت» (“good faith”) چه فرق هایی دارند؟ به نظر میآید که نه! شاهد میخواهید؟ نخست، به این نمونه توجه کنید.
از جمله ویژگیهای زبان فرهنگی و فلسفی فارسی جدید که عمدتاً از راه ترجمه شکل گرفته است یکی هم کارب... more از جمله ویژگیهای زبان فرهنگی و فلسفی فارسی جدید که عمدتاً از راه ترجمه شکل گرفته است یکی هم کاربرد جدید کلماتی است که اگر «نوواژه» و «نوساخته» هم نباشند، باز، به معنایی به کار میروند که هرگز تا پیش از این نه در فارسی، و نه نیز عربی، اگر به وام گرفته از عربی باشند، سابقه نداشته است. نتیجۀ این کار، البته، همواره سازنده نیست و نه تنها معنایی «نو» یا «جدید» افاده نمیشود، بلکه کاربردهای خودسرانه و ناموجّه کلمات به جای یکدیگر و آشفتگی حاصل از آن، پس از چندی اصلاً معنای معینی برای آن کلمه باقی نمیگذارد. از آنجا که این کاربردها، نخست، در «ترجمه» آغاز شده است، میتوان پیبرد که ناآگاهی و نادانی مترجمان و ویراستاران از جای دقیق این «معادل»ها یا «برابرنهاده »ها، اگر فایدهای داشته باشند، و استفادۀ نابجای انبوه «مقلّدان»، از دانشجویان تا واعظان و خطیبان و روزنامهنگاران و روشنفکران همه چیز دان و عاشقان سینه چاک هر چیز «نو» و «جدید»، ولو قلّابی و بی پایه و اساس و بی معنا، و کسانی که از «نو» و «جدید» تنها به برچسب ها علاقه دارند، و کارشان بیش تر لفاظی و انشانویسی و دزدی و رونویسی از روی نوشته های دیگران است تا اندیشه ورزی و تحقیق، تا چه اندازه میتواند برای «فهم» و «تفاهم» ویرانگر باشد. اشتباه کردن «ساحتهای وجودی» (؟)، اصطلاحی برساخته از مفاهیمی در فلسفه های وجودی در «روان درمانی وجودی» (“existential psychotherapy”) قرن بیستم و بیست و یکم، و آمیختن و اشتباه کردن آن با «سپهرهای وجود»، اصطلاحی رسمی در اندیشۀ کییرکگور قرن نوزدهمی، یکی از این واژهها و عبارات تازه متداول در زبان فارسی است که اکنون دیگر رفته رفته دارد هر معنای معین و مشخصی را از دست میدهد. در اینجا سعی میکنم، نخست، روشن کنم معنای «سپهر» (“sphere”) چیست و بعد مراد از «ساحت» (“dimension”) یا «بُعد» در «وجود» و در «ساحت های وجودی» یا «ابعاد وجودی» در «روان درمانی وجودی» چیست و چه تفاوتی با «سپهرهای وجود» در اندیشۀ کییرکگور دارد. اما، نخست، این پرسش از کجا و چرا و چگونه آغاز شد؟
در مقایسه و دربارۀ «فرد» و «دولت» در «جهان قدیم» (جهان اسلام از آغاز تا امروز) و «فرد» و «پول» در... more در مقایسه و دربارۀ «فرد» و «دولت» در «جهان قدیم» (جهان اسلام از آغاز تا امروز) و «فرد» و «پول» در «جهان جدید» (اروپایی) داستان دو “شهر”: “فرد” و “دولت”، “فرد” و “پول”»، حرفه: هنرمند، ش ۳۶ (بهار ۱۳۹۰): ۱۲۶–۱۱۸. متن را برای انتشار دوباره در اینجا اندکی ویراستهام.
تاریخ فلسفه غرب (۱): اندیشۀ فلسفی در عصر باستان
ترنس اروین
«فلسفه» از یونان آغاز شد و از آنجا ب... more تاریخ فلسفه غرب (۱): اندیشۀ فلسفی در عصر باستان ترنس اروین
«فلسفه» از یونان آغاز شد و از آنجا بود که به دیگر کشورهای جهان سفر کرد. شناخت چرایی برخاستن «فلسفه» از یونان از معماهای تاریخ بشری است، اما یک پاسخ بیش از همه قانعکننده بوده است: آزادی. یونانیان، برخلاف دیگر کشورهای عصر خود، نه «شاه» داشتند (آنها بس زود خود را از شر شاهان رها کردند) و نه «آخوند» (دین نهادی). اما البته هومر و هسیود و افسانههای آنان دربارهٔ خدایان را داشتند. با این همه کم و بیش توانستند اندیشههای هومر و هسیود دربارهٔ جهانشناسی و خداشناسی و سنّت و ولایت را به چالش بکشند و تفکر انتقادی را بپرورند و چیزی را بنیان بگذارند که سقراط و افلاطون به آن نام «فیلوسوفیا» را دادند، یعنی چیزی متمایز از «جادو»، «اسطوره»، «حکمت»، و «دین» و «علم» در دورههای بعد.
این کتاب در پهنهای به درازای هزار سال از هومر تا سنت آگوستین با سبكی موجز و هم هنگام روشن و واضح، حتی برای كسانی كه هیچ زمینۀ فلسفی ندارند یا با اندیشۀ باستان آشنا نیستند، نوشته شده است و در آن مطالبی گوناگون گرد آمده است. فیلسوفان و مكاتب فلسفی بزرگی در این كتاب بررسی میشوند و به سنجش درمیآیند: متفكران پیش از سقراط، سقراط، افلاطون، ارسطو، فلسفۀ رواقی، فلسفۀ اپیكوری، فلسفۀ نوافلاطونی؛ اما از متفكران مهم دیگر، از قبیل تراژدینویسان و مورّخان و نویسندگان كتابهای پزشكی یونانی و نویسندگان صدر مسیحیت نیز بحث میشود. تأكید نویسندۀ این كتاب البته بر پرسشهای جالب توجه فلسفی است (اگرچه از زمینۀ ادبی و تاریخی فلسفۀ باستان غفلت نمیشود)، و باز دامنۀ بحث وسیع است، یعنی: علم اخلاق، نظریۀ شناخت، فلسفۀ ذهن و خداشناسی فلسفی. همۀ این مطالب با متنی كاملاً جمع و جور و بسیار خواندنی كه شامل مهم ترین حیطههای اندیشۀ فلسفی باستان است به خواننده عرضه و بر گوناگونی و پیوستگی اندیشۀ فلسفی بعد از ارسطو تأكید میشود.
چاپ جدید «فلسفهٔ اروپایی»، شامل آخرین بازنگریها و حاشیههای من بر این کتاب، منتشر شده است. دوست... more چاپ جدید «فلسفهٔ اروپایی»، شامل آخرین بازنگریها و حاشیههای من بر این کتاب، منتشر شده است. دوستانی که علاقهمند باشند میتوانند آن را از تارنمای ناشر یا هرجای دیگری که مایل باشند تهیه کنند. صفحاتی از کتاب را در اینجا میتوانید ملاحظه کنید.
«وجودگرایی» یا «اگزیستانسیالیسم» عنوانی بود که سارتر برای فلسفۀ خودش برگزید، اما این عنوانی بود ک... more «وجودگرایی» یا «اگزیستانسیالیسم» عنوانی بود که سارتر برای فلسفۀ خودش برگزید، اما این عنوانی بود که هیچکس از کسانی که فلسفهشان شباهتی با مضامین «وجودی» دارد راضی به پذیرفتن آن نشد. مفهوم «وجود» و «وجودی» به معنای جدید را سورن کییرکگور، متفکّر دینی دانمارکی، در نیمۀ اول قرن نوزدهم متداول کرد و هایدگر شاهکار خود «هستی و زمان» را در دهۀ سوم آعاز قرن بیستم به تحلیل پدیدارشناختی و وجودی موجودی اختصاص داد که او را با نامی هستیشناختی «دازاین» یا «هستیگشا» مینامید. هایدگر پیشگام در ارائۀ «هستیشناسی وجودی» به قصد رسیدن به «هستی» بود. با این همه، آن که تا سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم میداندار کلّ عرصۀ «فلسفۀ وجودی» با نام «وجودگرایی» بود کسی جز ژانپل سارتر نبود و همین عنوان بود که بر جای «فلسفۀ وجودی» و دیگر عنوانهای مشابه همچون «فلسفۀ وجود» و «فلسفۀ هستی» نشست.
جان مککواری، خداشناس و فیلسوف برجستۀ اسکاتلندی، در این کتاب میکوشد با بحثی موضوعی از مهمترین مضامینی که «وجودگرایی» را شکل میدهند، از کییرکگور تا نیچه و داستایفسکی و هایدگر و سارتر و کامو و مرلوپونتی، و حتی سقراط و آگوستین، و نیز اسطوره و دین و عرفان گنوسی، نشان دهد که ریشههای اندیشۀ «وجودی» را تا کجا میتوان در تاریخ بشر پی گرفت و مضامینی مانند «دلشوره» و «مرگ» و «خود» و «زندگی اصیل» چگونه در این فلسفهها بحث شدهاند. اما، بحث او به همین جا پایان نمییابد، او پس از پی گرفتن تأثیرات وجودگرایی در اخلاق و هنر و روانشناسی و خداشناسی و تعلیم و تربیت در قرن بیستم به ارزیابی انتقادی این فلسفه و نتایج خوب و بد، و خواسته یا ناخواستۀ، آن نیز میپردازد.
تاریخ فلسفۀ غرب، ۴: عقلگرایان
جلد ۴ تاریخ فلسفۀ غرب، «عقلگرایان» (دکارت، اسپینوزا، لایبنیتس)، ... more تاریخ فلسفۀ غرب، ۴: عقلگرایان
جلد ۴ تاریخ فلسفۀ غرب، «عقلگرایان» (دکارت، اسپینوزا، لایبنیتس)، دیروز منتشر شد. ۳ جلد دیگر (۵ و ۶ و ۸) از این مجموعه مانده است که آنها را به امید خدا تا پایان همین سال یکی یکی به ناشر میسپارم. امیدوارم جلد ۵، «تجربهگرایان»، تا پایان شهریورماه منتشر شود. این مجموعه را انتشارات روزنه منتشر میکند و صفحاتی از کتاب را میتوانید در فایل همراه مشاهده کنید
ترجمۀ دوم: بهتر یا بدتر؟
غلطسازی و ترفندهای بازنویسی و بازترجمه در ترجمههای دوم
تبلیغت ع... more ترجمۀ دوم: بهتر یا بدتر؟ غلطسازی و ترفندهای بازنویسی و بازترجمه در ترجمههای دوم
تبلیغت عالی بود، اما کی میدونست چیزی برای فروش نداشته باشی! (بانی و کلاید، ۱۹۶۷، ساختۀ آرتور پن)
چند روز پیش فهرست مطالب کتابی (فلسفۀ قارهای، ترجمۀ محمد مهدی اردبیلی) به دستم افتاد که ترجمۀ دوم کتابی به ترجمۀ خودم (فلسفۀ اروپایی (۱۳۷۹)/فلسفۀ فرانسوی و آلمانی (۱۳۹۶)) بود. با اینکه از انتشار آن از اوایل خرداد ماه آگاه شده بودم، اما تا همین چند روز پیش از مطالب آن به غیر از روی جلد چیزی ندیده بودم. اگرچه این کتاب را امروز (۱۰ مرداد ۹۸) فراهم کردم، خوشبختانه مترجم در همین «فهرست مطالب» آنقدر مطالب آموختنی و هوشربا دارد که آدم را بینیاز از خواندن همۀ کتاب و کاویدن موشکافانۀ آن بکند، از این بابت از ایشان سپاسگزارم که کار مرا آسان کردند و از اتلاف وقت من مانع شدند، اما واقعاً به دانشجویان علاقهمند به فلسفه و ترجمه توصیه میکنم اگر حال و فرصت دارند این دو ترجمه (چاپ ۱۳۹۸ مرا اصل قرار دهید. این فعلا آخرین ویراست است. من در هر چاپ تغییراتی میدهم) و متن انگلیسی را مقابله کنند و هر نکتهای به نظرشان آمد که من باید پاسخگو باشم بپرسند تا بهطور علنی و عمومی پاسخ دهم، اگر حق بود، نمیگویم ناحق است و به اشتباه خودم اعتراف خواهم کرد، اما اگر ناحق بود دلیل میآورم و نشان میدهم که چرا نادرست است. در غیر این صورت خود انواع غلطسازی و ترفندها در بازنویسی و بازترجمه و تحریف را خواهند آموخت. برای اینکه خوانندگان ترجمۀ من و دیگر خوانندگانی که احیاناً هردو کتاب را دیدهاند یا خواهند دید آگاه باشند که در این دو ترجمه چه رفته است همین دو فهرست را مقایسه میکنم تا ببینیم ترجمۀ دوم تا چه اندازه به «اصل» نزدیکتر و در انتقال معنا رساتر است.
Uploads
Papers
کلیدواژهها: افلاطون الهی، تألّه، متألّه، فلسفهٔ یونانی، فلسفهٔ نوافلاطونی، اسپسیپوس، افلوطین، پروکلوس، فارابی، نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، فیچینو، جورج مایکل ویکنز، یوپ لامیر، مجتبی مینوی، شرفالدین خراسانی، سید جواد طباطبایی، احمد بستانی، مهدی خلجی
🔶 آیا هیچ سرزمینی بر روی زمین هست که بتوان گفت هرگز «اشغال» نشده است؟ آیا هیچ سرزمینی هست که «اشغالگران» در آنجا زاد و ولد نکرده باشند و ماندگار نشده باشند؟ آیا هیچ سرزمینی هست که بتوان گفت مردمان آنجا همچون گیاهان خودرو زادهّ همان سرزمیناند و از جایی دیگر به آن سرزمین نیامدهاند؟ آیا چنانکه امروز برخی فتوا میدهند که همهٔ اشغالگران و غاصبان، از کودک و کهنسال تا زن و مرد، کشتنیاند، میتوان گفت که اکنون نسل تازیان و ترکان و مغولان که به ایران یا دیگر کشورها تاختهاند و آن را اشغال کردهاند و در آن زاد و ولد کردهاند میباید از ایران پارسی بیرون رانده شوند یا همگی کشته شوند؟ آیا ساکنان امروز کشورهایی که زمانی به دست مسلمانان فتح شدند میتوانند مسلمانان امروز را به عنوان بقایای «اشغالگران» دیروز بکشند یا از سرزمین خود به سوی عربستان برانند؟ آیا شاهنشاهیهای ایران و امپراتوریهای اسکندر و روم و خلافتهای اسلامی اموی و عباسی و عثمانی و امپراتوریهای اسپانیا و پرتغال و هلند و ....
یکی دو هفته پیش (یکشنبه ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱) مهدی خلجی، از روزنامهنگاران و تحلیلگران سرشناس سیاسی که در ترجمه و نوشتن مقالههای فلسفی و ادبی و اسلامی نیز دستی دارد، در فرستهای در «تلگرام»اش، نگاهی به ترجمهای متعلق به حدود ۲۰ سال پیش من انداخته بود که در سال ۱۳۸۵ در «ویژهنامهٔٔ هانا آرنت» در بخارا منتشر شده بود. او نخست نکتهای را بهطور مشروح دربارهٔ ترجمهٔ “bohemian” یادآور شده بود، که از نظر من نادرست است و در این گفتار به ایرادها و خطاها و اطلاعات نادرست او اشاره خواهم کرد.
نوشتار او ۴ خطای عمده دارد: ۱) او تصور و دانشی از تاریخ ترجمهٔ “bohemianism” و دیگر صورتهای این اصطلاح به فارسی ندارد و آن را به اشتباه به من نسبت میدهد. ۲) او چرایی نامگذاری «بوهمی» برای «کولیها» را نمیداند و تفاوت «بوهمیا» (Bohemia)ی تاریخی و جغرافیایی با «بوهمیا» (bohemia) به معنای «پاتوغها و بیغولهها و محافل و حلقهها»ی هنرمندان و روشنفکران قلندر یا قلندروار را نیز. ۳) ....
🔶 «راعی و رعیّت»، یکی از استعارهها و سرمشقهای شایع و رایج در اندرزنامههای اخلاقی ـ سیاسی و حتی شعر و نثر کهن فارسی برای بیان رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان است. اما «رعیّت»، کلمهای که در آثار اخلاقی ـ سیاسی کهن فارسی گاهی به معنای مَجازی برای اشاره به «زیردستان» و «فرمانبرداران»، یا به طور کلّی «اتباع» دولت، یا «رَعَایا» (“subjects”)، به کار میرفت/میرود، و گاهی به معنای حقیقی، و برای «گوسپندان»، در واقع، به معنای «چرندگان» است و با کلمهٔ «راع» و «راعی» (شبان یا چوپان) و «مرعی» یا «مرتع» («چراگاه») همریشه. از آنجا که استعارهٔ «شبان ـ گوسپند» در طی بیش از چند هزاره سرمشقی برای «رهبری» و «ولایت» دینی و عرفانی و سیاسی در جهان باستان و یکی از استعارههای مسلط در بیان نسبت خدا و انسان و رهبری دینی و معنوی و نیز رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان و «ولایت» و سلطهٔ «پادشاه» نیز بوده است و حتی در گفتار فیلسوف آلمانی قرن بیستم مارتین هایدگر دربارهٔ نسبت انسان با هستی، با تعبیر «شبان هستی»، باز بنا به سنّت یهودی ـ مسیحی بیانی معنوی یافته است، و مفهوم «قتل شبان» و «شبان گمشده» در مقام جنایت دموکراسی یا مردمسالاری در حق خدای پدر یا خویشاوندی در گفتار مارکسگرایان فرانسوی، کسانی همچون بنی لوی (که از مائو به موسی (ع) و دین پدری بازگشت) و ژاک رانسییِر، نیز باز مورد توجه قرار گرفته است، نخست، میکوشم تفاوت نگرش یهودی ـ مسیحی و قرآنی را در این خصوص متمایز کنم و معلوم کنم که چرا قرآن یهودیان (و نه مسلمانان) را از به کار بردن تعبیر «راعِنا» در خطاب به پیامبر (ص) بازمیدارد و آنگاه به چرایی رواج این مفهوم، از راه حدیث «کُلُّکم راع و کُلُّکم مسؤول»، در دورهٔ اسلامی و مفسّران بعدی آن در دورهٔ معاصر، مرتضی مطهری و محمد باقر صدر، و دیگر نویسندگان دانشگاهی بپردازم و بعد با نقد افلاطون و فوکو از رابطهٔ شبان ـ گوسپند یا «نظام شبانی» در مقام سرمشقی برای «رهبری سیاسی» و «رهبری دینی» و نیز بحث ژاک رانسییِر از «مردمسالاری» در مقام «قتل خدای پدر» یا «شبان گمشده» این گفتار را به پایان ببرم.
واژگان کلیدی: راع، راعی، شبان، رعیّت، رَعَایا، چرندگان، گوسپندان، شاه، پیامبر، یهود، تورات، انجیل، قرآن، راعِنا، مطهری، افلاطون، سقراط، تراسوماخوس، فوکو، شبان گمشده، رانسییِر، عقلانیت، ولایت، قدرت، رهبری، سیاست، کشورداری
مبطلات «ولایت» چیست؟
ولایت بر آنگونه اطاعت یا فرمانبرداری دلالت دارد که انسانها در آن آزادی خود را همچنان نگه میدارند.
هانا آرنت
از خدمتهای بارز هانا آرنت به توسعه و تحول اندیشهٔ سیاسی یکی هم روشنسازی و تعریف دوبارهٔ مفاهیم و واژگانی است که فهم معنای آنها را همگان از جمله متخصصان و دانشوران و روشنفکران مسلّم پنداشته و کمتر دربارهٔ آنها به اندیشه یا پژوهش پرداختهاند. از جملهٔ این خدمتها تعریف و روشنسازی مفاهیمی است مانند: «ولایت» (فرمانروایی) (“authority”) و «قدرت» (“power”) و «خشونت» (“violence”) و «زور» (“force”). و همچنین تفاوت «استبداد» (“despotism”) و «مستبد» (“despot”) با «جبّاریت» (“tyrany”) و «جبّار» (“tyrant”) و «ولایتخواهی» (“autoritarianism”) و «ولایتخواه» (“autoritarian”) با «تمامخواهی» (“totalitarianism”) و «تمامخواه» (“totalitarian”). در اینجا نمیخواهم بهطور مشروح دربارهٔ اینکه «ولایت» چیست، چه از نظر آرنت و چه در سنّت دینی و عرفانی و سیاسی جهان اسلام، بحث کنم و این دو را با هم مقایسه کنم. این کار را بهطور مشروح و مستند در جایی دیگر خواهم کرد. اما یک نکته را برای فایده و کاربرد «اینجا و اکنون» بگویم که اگر ما معنای «ولایت» و «قدرت» و «خشونت» را با توجه به آنچه آرنت گفته است، و آنچه در سنّت اسلامی آمده است، در «اندیشهٔ سیاسی» و «سیاست»، یا دقیقتر بگوییم، «کشورداری»، فهمیده بودیم و مقایسهای انجام داده بودیم و واژگان درست و مربوطی را برای ترجمهٔ آثار هانا آرنت برگزیده بودیم و آنها را خوب تعریف و شکافته بودیم، و مثلاً، “authority” (کلمهای با معانی و معادلهای گوناگون در سیاقهای مختلف متن و کاربرد، از جمله: ولایت، اقتدار، مرجعیت، مرجع، صاحبنظر، حجّت، حجّیت، آمریت، سلطه) را به جای «اقتدار» (قدرت خود را به دیگران تحمیل کردن یا قبولاندن)، گرچه یک معنای این اصطلاح پُرمعنا هست، و به خودی خود غلط نیست، اما این کلمه، چنانکه در بالا آوردم، مانند هرکلمهٔ دیگری میتواند در جای خود معانی و برابرگذاریهای گوناگون داشته باشد، به «ولایت» (فرمان دادن، سرپرستی کردن، دوستی) ترجمه میکردیم، یا از روی ناتوانی در فهم و تقلید «اتوریته» نمیگفتیم، و این تمایزها را خوب فهمیده بودیم و به حاکمانمان گوشزد کرده بودیم، شاید اکنون نه «انقلاب ۵۷» را داشتیم و نه «خیزش انقلابی» کنونی را.
اصطلاح «تیموکراسی» یا، در صورت دوم آن، «تیمارشی» را مترجمان فارسی عصر جدید یا به برابرنهادههایی مانند «حکومت ثروتمندان»، «حکومت ملاکین»، «حکومت متفاخران»، «حکومت جاهطلبانه»، «سلحشورسالاری» و «توانگرسالاری» برگرداندهاند، یا تنها «تیموکراسی» و «تیمارشی» گفتهاند، بدون هیچ توضیح و تفسیری، جز آنچه از متن و شرح یا تفسیر نویسنده برمیآید. اما این اصطلاح در نوشتههای فارابی و خواجه نصیر طوسی به «مدینهٔ کرامت» ترجمه شده است که نشاندهندهٔ تفاوت بارز ترجمههای مترجمان یونانیدان و فلسفهدان سدههای نخست هجری با مترجمان عصر جدید در فارسی و عربی امروز است که معمولاً از زبانهای فرانسوی و انگلیسی و آلمانی ترجمه میکنند و نهتنها یونانی بلکه اغلب حتی فلسفه نیز نمیدانند! در زیر بحثی میکنم از اینکه اصطلاح «تیموکراسی» یا «تیمارشی» در اصل چه معنایی میدهد و چرا این برابرنهادههای متفاوت در ترجمههای فارسی عصر جدید پدید آمده است و آن را در اصل چه باید گفت و آیا ترجمهٔ قدیم عربی از یونانی نیز دقیق است؟ و آنگاه به این نکته میپردازم که سیر تاریخی دگرگونی معنایی «تیموکراسی» یا «تیمارشی» چه بوده است و چرا معنای آغازین و لفظی این اصطلاح علاوه بر «جاهسالاری» معنای «داراسالاری» نیز یافته است و با دو اصطلاح دیگر «سلحشورسالاری» (؟) یا «سپاهسالاری» (“stratocracy”) و «توانگرسالاری» (“plutocracy”) اشتباه شده و یکی گرفته شده است.
واژگان کلیدی: تیموکراسی، تیمارشی، مدینهٔ کرامت، حکومت ملاکین، حکومت متفاخران، حکومت جاهطلبانه، سلحشورسالاری، توانگرسالاری، سپاهسالاری، جاهسالاری، داراسالاری، ابونصر فارابی، خواجه نصیر طوسی، علیاکبر دهخدا، حمید عنایت، فؤاد روحانی، محمود حیدریان، جلالالدین مجتبوی، محمد حسن لطفی، محمد آراستهخو، داریوش آشوری، خشایار دیهیمی
مروری بر ترجمۀ بابک احمدی از اصطلاحی در فلسفۀ سارتر
هر دانشجوی فیزیکی میداند که در فرمول e=mc2 هرکدام از «حروف» این معادله «نماد» چه چیزی است و این نمادها چگونه باید در یکی از دو طرف معادله قرار بگیرند. اما آیا این امر در خصوص «فلسفه» نیز صادق است و «واژگان» فلسفه نیز همچون نمادهای فرمول های فیزیک و ریاضی آن قدر دلالت و معنایشان ثابت است که کسی نتواند بدون ترس از اتهام «نادانی» آنها را جا به جا کند یا اشتباهی به کار برد؟ به همین سان، آیا هر دانشجو و استاد و مترجم و ویراستار و نویسندۀ به اصطلاح فلسفهخواندهای، از مبتدی تا عالی، برحسب درجات دانشگاهی یا علمی، با زبان فلسفه و معانی دقیق اصطلاحات آن آشناست و می داند معنای «دقیق» هر کلمه چیست؟ به طور نمونه، آیا آنها هم میدانند که «باور» (“belief”) با «ایمان» (“faith”)، و یا «نادرست» (“incorrect”) و «درست» (“correct”) با «بد» (“bad”) و «خوب» (“good”) چه فرقی دارد؟ و «باور نادرست» (“incorrect belief”) و «باور درست» (“correct belief”) با «باور صادق» (“ true belief”) و «باور کاذب» (“false belief”)، و «باور بد» (“bad belief”) و «باور خوب» (“good belief”) با «ایمان بد»/«سوءِ نیّت» (“bad faith”) و «ایمان خوب»/«حُسن نیّت» (“good faith”) چه فرق هایی دارند؟ به نظر میآید که نه! شاهد میخواهید؟ نخست، به این نمونه توجه کنید.
داستان دو “شهر”: “فرد” و “دولت”، “فرد” و “پول”»، حرفه: هنرمند، ش ۳۶ (بهار ۱۳۹۰): ۱۲۶–۱۱۸. متن را برای انتشار دوباره در اینجا اندکی ویراستهام.
کلیدواژهها: افلاطون الهی، تألّه، متألّه، فلسفهٔ یونانی، فلسفهٔ نوافلاطونی، اسپسیپوس، افلوطین، پروکلوس، فارابی، نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، فیچینو، جورج مایکل ویکنز، یوپ لامیر، مجتبی مینوی، شرفالدین خراسانی، سید جواد طباطبایی، احمد بستانی، مهدی خلجی
🔶 آیا هیچ سرزمینی بر روی زمین هست که بتوان گفت هرگز «اشغال» نشده است؟ آیا هیچ سرزمینی هست که «اشغالگران» در آنجا زاد و ولد نکرده باشند و ماندگار نشده باشند؟ آیا هیچ سرزمینی هست که بتوان گفت مردمان آنجا همچون گیاهان خودرو زادهّ همان سرزمیناند و از جایی دیگر به آن سرزمین نیامدهاند؟ آیا چنانکه امروز برخی فتوا میدهند که همهٔ اشغالگران و غاصبان، از کودک و کهنسال تا زن و مرد، کشتنیاند، میتوان گفت که اکنون نسل تازیان و ترکان و مغولان که به ایران یا دیگر کشورها تاختهاند و آن را اشغال کردهاند و در آن زاد و ولد کردهاند میباید از ایران پارسی بیرون رانده شوند یا همگی کشته شوند؟ آیا ساکنان امروز کشورهایی که زمانی به دست مسلمانان فتح شدند میتوانند مسلمانان امروز را به عنوان بقایای «اشغالگران» دیروز بکشند یا از سرزمین خود به سوی عربستان برانند؟ آیا شاهنشاهیهای ایران و امپراتوریهای اسکندر و روم و خلافتهای اسلامی اموی و عباسی و عثمانی و امپراتوریهای اسپانیا و پرتغال و هلند و ....
یکی دو هفته پیش (یکشنبه ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱) مهدی خلجی، از روزنامهنگاران و تحلیلگران سرشناس سیاسی که در ترجمه و نوشتن مقالههای فلسفی و ادبی و اسلامی نیز دستی دارد، در فرستهای در «تلگرام»اش، نگاهی به ترجمهای متعلق به حدود ۲۰ سال پیش من انداخته بود که در سال ۱۳۸۵ در «ویژهنامهٔٔ هانا آرنت» در بخارا منتشر شده بود. او نخست نکتهای را بهطور مشروح دربارهٔ ترجمهٔ “bohemian” یادآور شده بود، که از نظر من نادرست است و در این گفتار به ایرادها و خطاها و اطلاعات نادرست او اشاره خواهم کرد.
نوشتار او ۴ خطای عمده دارد: ۱) او تصور و دانشی از تاریخ ترجمهٔ “bohemianism” و دیگر صورتهای این اصطلاح به فارسی ندارد و آن را به اشتباه به من نسبت میدهد. ۲) او چرایی نامگذاری «بوهمی» برای «کولیها» را نمیداند و تفاوت «بوهمیا» (Bohemia)ی تاریخی و جغرافیایی با «بوهمیا» (bohemia) به معنای «پاتوغها و بیغولهها و محافل و حلقهها»ی هنرمندان و روشنفکران قلندر یا قلندروار را نیز. ۳) ....
🔶 «راعی و رعیّت»، یکی از استعارهها و سرمشقهای شایع و رایج در اندرزنامههای اخلاقی ـ سیاسی و حتی شعر و نثر کهن فارسی برای بیان رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان است. اما «رعیّت»، کلمهای که در آثار اخلاقی ـ سیاسی کهن فارسی گاهی به معنای مَجازی برای اشاره به «زیردستان» و «فرمانبرداران»، یا به طور کلّی «اتباع» دولت، یا «رَعَایا» (“subjects”)، به کار میرفت/میرود، و گاهی به معنای حقیقی، و برای «گوسپندان»، در واقع، به معنای «چرندگان» است و با کلمهٔ «راع» و «راعی» (شبان یا چوپان) و «مرعی» یا «مرتع» («چراگاه») همریشه. از آنجا که استعارهٔ «شبان ـ گوسپند» در طی بیش از چند هزاره سرمشقی برای «رهبری» و «ولایت» دینی و عرفانی و سیاسی در جهان باستان و یکی از استعارههای مسلط در بیان نسبت خدا و انسان و رهبری دینی و معنوی و نیز رابطهٔ حکومتکنندگان و حکومتشوندگان و «ولایت» و سلطهٔ «پادشاه» نیز بوده است و حتی در گفتار فیلسوف آلمانی قرن بیستم مارتین هایدگر دربارهٔ نسبت انسان با هستی، با تعبیر «شبان هستی»، باز بنا به سنّت یهودی ـ مسیحی بیانی معنوی یافته است، و مفهوم «قتل شبان» و «شبان گمشده» در مقام جنایت دموکراسی یا مردمسالاری در حق خدای پدر یا خویشاوندی در گفتار مارکسگرایان فرانسوی، کسانی همچون بنی لوی (که از مائو به موسی (ع) و دین پدری بازگشت) و ژاک رانسییِر، نیز باز مورد توجه قرار گرفته است، نخست، میکوشم تفاوت نگرش یهودی ـ مسیحی و قرآنی را در این خصوص متمایز کنم و معلوم کنم که چرا قرآن یهودیان (و نه مسلمانان) را از به کار بردن تعبیر «راعِنا» در خطاب به پیامبر (ص) بازمیدارد و آنگاه به چرایی رواج این مفهوم، از راه حدیث «کُلُّکم راع و کُلُّکم مسؤول»، در دورهٔ اسلامی و مفسّران بعدی آن در دورهٔ معاصر، مرتضی مطهری و محمد باقر صدر، و دیگر نویسندگان دانشگاهی بپردازم و بعد با نقد افلاطون و فوکو از رابطهٔ شبان ـ گوسپند یا «نظام شبانی» در مقام سرمشقی برای «رهبری سیاسی» و «رهبری دینی» و نیز بحث ژاک رانسییِر از «مردمسالاری» در مقام «قتل خدای پدر» یا «شبان گمشده» این گفتار را به پایان ببرم.
واژگان کلیدی: راع، راعی، شبان، رعیّت، رَعَایا، چرندگان، گوسپندان، شاه، پیامبر، یهود، تورات، انجیل، قرآن، راعِنا، مطهری، افلاطون، سقراط، تراسوماخوس، فوکو، شبان گمشده، رانسییِر، عقلانیت، ولایت، قدرت، رهبری، سیاست، کشورداری
مبطلات «ولایت» چیست؟
ولایت بر آنگونه اطاعت یا فرمانبرداری دلالت دارد که انسانها در آن آزادی خود را همچنان نگه میدارند.
هانا آرنت
از خدمتهای بارز هانا آرنت به توسعه و تحول اندیشهٔ سیاسی یکی هم روشنسازی و تعریف دوبارهٔ مفاهیم و واژگانی است که فهم معنای آنها را همگان از جمله متخصصان و دانشوران و روشنفکران مسلّم پنداشته و کمتر دربارهٔ آنها به اندیشه یا پژوهش پرداختهاند. از جملهٔ این خدمتها تعریف و روشنسازی مفاهیمی است مانند: «ولایت» (فرمانروایی) (“authority”) و «قدرت» (“power”) و «خشونت» (“violence”) و «زور» (“force”). و همچنین تفاوت «استبداد» (“despotism”) و «مستبد» (“despot”) با «جبّاریت» (“tyrany”) و «جبّار» (“tyrant”) و «ولایتخواهی» (“autoritarianism”) و «ولایتخواه» (“autoritarian”) با «تمامخواهی» (“totalitarianism”) و «تمامخواه» (“totalitarian”). در اینجا نمیخواهم بهطور مشروح دربارهٔ اینکه «ولایت» چیست، چه از نظر آرنت و چه در سنّت دینی و عرفانی و سیاسی جهان اسلام، بحث کنم و این دو را با هم مقایسه کنم. این کار را بهطور مشروح و مستند در جایی دیگر خواهم کرد. اما یک نکته را برای فایده و کاربرد «اینجا و اکنون» بگویم که اگر ما معنای «ولایت» و «قدرت» و «خشونت» را با توجه به آنچه آرنت گفته است، و آنچه در سنّت اسلامی آمده است، در «اندیشهٔ سیاسی» و «سیاست»، یا دقیقتر بگوییم، «کشورداری»، فهمیده بودیم و مقایسهای انجام داده بودیم و واژگان درست و مربوطی را برای ترجمهٔ آثار هانا آرنت برگزیده بودیم و آنها را خوب تعریف و شکافته بودیم، و مثلاً، “authority” (کلمهای با معانی و معادلهای گوناگون در سیاقهای مختلف متن و کاربرد، از جمله: ولایت، اقتدار، مرجعیت، مرجع، صاحبنظر، حجّت، حجّیت، آمریت، سلطه) را به جای «اقتدار» (قدرت خود را به دیگران تحمیل کردن یا قبولاندن)، گرچه یک معنای این اصطلاح پُرمعنا هست، و به خودی خود غلط نیست، اما این کلمه، چنانکه در بالا آوردم، مانند هرکلمهٔ دیگری میتواند در جای خود معانی و برابرگذاریهای گوناگون داشته باشد، به «ولایت» (فرمان دادن، سرپرستی کردن، دوستی) ترجمه میکردیم، یا از روی ناتوانی در فهم و تقلید «اتوریته» نمیگفتیم، و این تمایزها را خوب فهمیده بودیم و به حاکمانمان گوشزد کرده بودیم، شاید اکنون نه «انقلاب ۵۷» را داشتیم و نه «خیزش انقلابی» کنونی را.
اصطلاح «تیموکراسی» یا، در صورت دوم آن، «تیمارشی» را مترجمان فارسی عصر جدید یا به برابرنهادههایی مانند «حکومت ثروتمندان»، «حکومت ملاکین»، «حکومت متفاخران»، «حکومت جاهطلبانه»، «سلحشورسالاری» و «توانگرسالاری» برگرداندهاند، یا تنها «تیموکراسی» و «تیمارشی» گفتهاند، بدون هیچ توضیح و تفسیری، جز آنچه از متن و شرح یا تفسیر نویسنده برمیآید. اما این اصطلاح در نوشتههای فارابی و خواجه نصیر طوسی به «مدینهٔ کرامت» ترجمه شده است که نشاندهندهٔ تفاوت بارز ترجمههای مترجمان یونانیدان و فلسفهدان سدههای نخست هجری با مترجمان عصر جدید در فارسی و عربی امروز است که معمولاً از زبانهای فرانسوی و انگلیسی و آلمانی ترجمه میکنند و نهتنها یونانی بلکه اغلب حتی فلسفه نیز نمیدانند! در زیر بحثی میکنم از اینکه اصطلاح «تیموکراسی» یا «تیمارشی» در اصل چه معنایی میدهد و چرا این برابرنهادههای متفاوت در ترجمههای فارسی عصر جدید پدید آمده است و آن را در اصل چه باید گفت و آیا ترجمهٔ قدیم عربی از یونانی نیز دقیق است؟ و آنگاه به این نکته میپردازم که سیر تاریخی دگرگونی معنایی «تیموکراسی» یا «تیمارشی» چه بوده است و چرا معنای آغازین و لفظی این اصطلاح علاوه بر «جاهسالاری» معنای «داراسالاری» نیز یافته است و با دو اصطلاح دیگر «سلحشورسالاری» (؟) یا «سپاهسالاری» (“stratocracy”) و «توانگرسالاری» (“plutocracy”) اشتباه شده و یکی گرفته شده است.
واژگان کلیدی: تیموکراسی، تیمارشی، مدینهٔ کرامت، حکومت ملاکین، حکومت متفاخران، حکومت جاهطلبانه، سلحشورسالاری، توانگرسالاری، سپاهسالاری، جاهسالاری، داراسالاری، ابونصر فارابی، خواجه نصیر طوسی، علیاکبر دهخدا، حمید عنایت، فؤاد روحانی، محمود حیدریان، جلالالدین مجتبوی، محمد حسن لطفی، محمد آراستهخو، داریوش آشوری، خشایار دیهیمی
مروری بر ترجمۀ بابک احمدی از اصطلاحی در فلسفۀ سارتر
هر دانشجوی فیزیکی میداند که در فرمول e=mc2 هرکدام از «حروف» این معادله «نماد» چه چیزی است و این نمادها چگونه باید در یکی از دو طرف معادله قرار بگیرند. اما آیا این امر در خصوص «فلسفه» نیز صادق است و «واژگان» فلسفه نیز همچون نمادهای فرمول های فیزیک و ریاضی آن قدر دلالت و معنایشان ثابت است که کسی نتواند بدون ترس از اتهام «نادانی» آنها را جا به جا کند یا اشتباهی به کار برد؟ به همین سان، آیا هر دانشجو و استاد و مترجم و ویراستار و نویسندۀ به اصطلاح فلسفهخواندهای، از مبتدی تا عالی، برحسب درجات دانشگاهی یا علمی، با زبان فلسفه و معانی دقیق اصطلاحات آن آشناست و می داند معنای «دقیق» هر کلمه چیست؟ به طور نمونه، آیا آنها هم میدانند که «باور» (“belief”) با «ایمان» (“faith”)، و یا «نادرست» (“incorrect”) و «درست» (“correct”) با «بد» (“bad”) و «خوب» (“good”) چه فرقی دارد؟ و «باور نادرست» (“incorrect belief”) و «باور درست» (“correct belief”) با «باور صادق» (“ true belief”) و «باور کاذب» (“false belief”)، و «باور بد» (“bad belief”) و «باور خوب» (“good belief”) با «ایمان بد»/«سوءِ نیّت» (“bad faith”) و «ایمان خوب»/«حُسن نیّت» (“good faith”) چه فرق هایی دارند؟ به نظر میآید که نه! شاهد میخواهید؟ نخست، به این نمونه توجه کنید.
داستان دو “شهر”: “فرد” و “دولت”، “فرد” و “پول”»، حرفه: هنرمند، ش ۳۶ (بهار ۱۳۹۰): ۱۲۶–۱۱۸. متن را برای انتشار دوباره در اینجا اندکی ویراستهام.
ترنس اروین
«فلسفه» از یونان آغاز شد و از آنجا بود که به دیگر کشورهای جهان سفر کرد. شناخت چرایی برخاستن «فلسفه» از یونان از معماهای تاریخ بشری است، اما یک پاسخ بیش از همه قانعکننده بوده است: آزادی. یونانیان، برخلاف دیگر کشورهای عصر خود، نه «شاه» داشتند (آنها بس زود خود را از شر شاهان رها کردند) و نه «آخوند» (دین نهادی). اما البته هومر و هسیود و افسانههای آنان دربارهٔ خدایان را داشتند. با این همه کم و بیش توانستند اندیشههای هومر و هسیود دربارهٔ جهانشناسی و خداشناسی و سنّت و ولایت را به چالش بکشند و تفکر انتقادی را بپرورند و چیزی را بنیان بگذارند که سقراط و افلاطون به آن نام «فیلوسوفیا» را دادند، یعنی چیزی متمایز از «جادو»، «اسطوره»، «حکمت»، و «دین» و «علم» در دورههای بعد.
این کتاب در پهنهای به درازای هزار سال از هومر تا سنت آگوستین با سبكی موجز و هم هنگام روشن و واضح، حتی برای كسانی كه هیچ زمینۀ فلسفی ندارند یا با اندیشۀ باستان آشنا نیستند، نوشته شده است و در آن مطالبی گوناگون گرد آمده است.
فیلسوفان و مكاتب فلسفی بزرگی در این كتاب بررسی میشوند و به سنجش درمیآیند: متفكران پیش از سقراط، سقراط، افلاطون، ارسطو، فلسفۀ رواقی، فلسفۀ اپیكوری، فلسفۀ نوافلاطونی؛ اما از متفكران مهم دیگر، از قبیل تراژدینویسان و مورّخان و نویسندگان كتابهای پزشكی یونانی و نویسندگان صدر مسیحیت نیز بحث میشود. تأكید نویسندۀ این كتاب البته بر پرسشهای جالب توجه فلسفی است (اگرچه از زمینۀ ادبی و تاریخی فلسفۀ باستان غفلت نمیشود)، و باز دامنۀ بحث وسیع است، یعنی: علم اخلاق، نظریۀ شناخت، فلسفۀ ذهن و خداشناسی فلسفی. همۀ این مطالب با متنی كاملاً جمع و جور و بسیار خواندنی كه شامل مهم ترین حیطههای اندیشۀ فلسفی باستان است به خواننده عرضه و بر گوناگونی و پیوستگی اندیشۀ فلسفی بعد از ارسطو تأكید میشود.
جان مککواری، خداشناس و فیلسوف برجستۀ اسکاتلندی، در این کتاب میکوشد با بحثی موضوعی از مهمترین مضامینی که «وجودگرایی» را شکل میدهند، از کییرکگور تا نیچه و داستایفسکی و هایدگر و سارتر و کامو و مرلوپونتی، و حتی سقراط و آگوستین، و نیز اسطوره و دین و عرفان گنوسی، نشان دهد که ریشههای اندیشۀ «وجودی» را تا کجا میتوان در تاریخ بشر پی گرفت و مضامینی مانند «دلشوره» و «مرگ» و «خود» و «زندگی اصیل» چگونه در این فلسفهها بحث شدهاند. اما، بحث او به همین جا پایان نمییابد، او پس از پی گرفتن تأثیرات وجودگرایی در اخلاق و هنر و روانشناسی و خداشناسی و تعلیم و تربیت در قرن بیستم به ارزیابی انتقادی این فلسفه و نتایج خوب و بد، و خواسته یا ناخواستۀ، آن نیز میپردازد.
جلد ۴ تاریخ فلسفۀ غرب، «عقلگرایان» (دکارت، اسپینوزا، لایبنیتس)، دیروز منتشر شد. ۳ جلد دیگر (۵ و ۶ و ۸) از این مجموعه مانده است که آنها را به امید خدا تا پایان همین سال یکی یکی به ناشر میسپارم. امیدوارم جلد ۵، «تجربهگرایان»، تا پایان شهریورماه منتشر شود. این مجموعه را انتشارات روزنه منتشر میکند و صفحاتی از کتاب را میتوانید در فایل همراه مشاهده کنید
غلطسازی و ترفندهای بازنویسی و بازترجمه در ترجمههای دوم
تبلیغت عالی بود، اما کی میدونست چیزی برای فروش نداشته باشی!
(بانی و کلاید، ۱۹۶۷، ساختۀ آرتور پن)
چند روز پیش فهرست مطالب کتابی (فلسفۀ قارهای، ترجمۀ محمد مهدی اردبیلی) به دستم افتاد که ترجمۀ دوم کتابی به ترجمۀ خودم (فلسفۀ اروپایی (۱۳۷۹)/فلسفۀ فرانسوی و آلمانی (۱۳۹۶)) بود. با اینکه از انتشار آن از اوایل خرداد ماه آگاه شده بودم، اما تا همین چند روز پیش از مطالب آن به غیر از روی جلد چیزی ندیده بودم. اگرچه این کتاب را امروز (۱۰ مرداد ۹۸) فراهم کردم، خوشبختانه مترجم در همین «فهرست مطالب» آنقدر مطالب آموختنی و هوشربا دارد که آدم را بینیاز از خواندن همۀ کتاب و کاویدن موشکافانۀ آن بکند، از این بابت از ایشان سپاسگزارم که کار مرا آسان کردند و از اتلاف وقت من مانع شدند، اما واقعاً به دانشجویان علاقهمند به فلسفه و ترجمه توصیه میکنم اگر حال و فرصت دارند این دو ترجمه (چاپ ۱۳۹۸ مرا اصل قرار دهید. این فعلا آخرین ویراست است. من در هر چاپ تغییراتی میدهم) و متن انگلیسی را مقابله کنند و هر نکتهای به نظرشان آمد که من باید پاسخگو باشم بپرسند تا بهطور علنی و عمومی پاسخ دهم، اگر حق بود، نمیگویم ناحق است و به اشتباه خودم اعتراف خواهم کرد، اما اگر ناحق بود دلیل میآورم و نشان میدهم که چرا نادرست است. در غیر این صورت خود انواع غلطسازی و ترفندها در بازنویسی و بازترجمه و تحریف را خواهند آموخت. برای اینکه خوانندگان ترجمۀ من و دیگر خوانندگانی که احیاناً هردو کتاب را دیدهاند یا خواهند دید آگاه باشند که در این دو ترجمه چه رفته است همین دو فهرست را مقایسه میکنم تا ببینیم ترجمۀ دوم تا چه اندازه به «اصل» نزدیکتر و در انتقال معنا رساتر است.